شکلگيري هويت جمعي در آذربايجان ايران
--------------------------------------------------------------------------------
براندا شفر
--------------------------------------------------------------------------------
آيدين رحيمي
اين کتاب ترجمه منبع زير از متن انگليسي ميباشد:
Shaffer, Brenda,
THE FORMATION OF AZERBAIJANI COLLECTIVE
IDENTITY IN IRAN
Nationalities Papers,
Vol. 28, No. 3, 2000
نام کتاب: شکلگيري هويت جمعي در آذربايجان ايران
نويسنده: برندا شفر
مترجم: آيمان آراز
ناشر: دوزگون خبر
آمادهسازي: مرکز خدمات چاپ و نشر آخارسو
مدير هنري: مهيار عليزاده
سال نشر: بهار 1385
تيراژ: 500
مرکز پخشwww.axarsu.azerblog.com/ axarsuta@yahoo.com :
فهرست
مقدمه
انقلاب اسلامي و آذربايجاني ها
جمهوري اسلامي
سازمانهاي سياسي آذربايجان
ناآرامي در تبريز
تاثير جمهوري مستقل آذربايجان
تکه تکه کردن استانهاي آذربايجان
فعاليتهاي سياسي
پيوند موجود بين دو آذربايجان
نتيجهگيري
به ياد سهند افشاري
مقدمه
با وجود اينکه ايران کشوري چند قومي است و حدود 50% جمعيت آن را شهروندان غيرفارس زبان تشکيل ميدهند، بيشتر محققان، اصطلاح "ايراني" و " فارس" را معادل هم به کار ميبرند و نسبت به واژه ايران به معني قوميتهاي غيرفارس زبان بيتوجه هستند. آذربايجانيها که نزديک به يک سوم جمعيت ايران را تشکيل ميدهند، بزرگترين اقليت قومي ايران ميباشند. کردها، عربها، بلوچها و ترکمنها، ديگر اقليتهاي قومي ايران هستند.[1] از آنجا که اکثر جمعيت غيرفارس در مناطق مرزي متمرکز هستند و با هم قومهاي خود در کشورهاي مجاور مانند آذربايجان، ترکمنستان، پاکستان و عراق پيوند دارند، بايد گفت که قوميتهاي ايران در مقابل جريانات خارجي بسيار حساس بوده و به طور قابل ملاحظهاي از حوادثي که بيرون از مرزهايشان اتفاق ميافتد تاثير ميپذيرند.
حدود هفت ميليون آذربايجاني در جمهوري آذربايجان ساکن هستند که در همسايگي ايران زندگي ميکنند.[2] بيشتر آذربايجانيها بخش شمال غرب ايران را «آذربايجان جنوبي» مينامند. در طول مرز جمهوري آذربايجان سه استان ايران يعني آذربايجان شرقي، آذربايجان غربي و اردبيل[*] قراردارند که غالب جمعيت اين استانها را آذربايجانيها تشکيل ميدهند.
حقوق فرهنگي و فعاليتهاي سياسي اقليتهاي قومي ايران در هر دو دوره سلطنت پهلوي(1979-1921) و جمهوري اسلامي ايران (- 1979) شديداً محدود بود. رياست جمهوري ايران آقاي خاتمي با رويگرداني صريح از سياستها و فعاليتهاي گذشته به خواستههاي قومي توجه کرد و از نظر سياسي نيز روي آنها سرمايه گذاري کرد. به عنوان مثال در انتخابات 1997 رياست جمهوري ايران، حاميان خاتمي در تبليغات انتخاباتي خود، به زبانهاي آذربايجاني و کردي، تاکيد کردند که خاتمي ترکيب چند قومي ايران و اهميت دستيابي قومهاي غيرفارس به زبان مادري خود را به رسميت ميشناسد. رهبري خاتمي در انتخابات شوراهاي محلي 1999 نشان دهنده تمايل وي به بيرون کشيدن ايران، و در پي آن اقليتهاي قومي ايران، از حاشيه، به عنوان بخشي از جدال وي با سردمداران حاکم در ايران ميباشد.
با اين حال، بيشتر تحقيقاتي که ترکيب سياسي و اجتماعي ايران را مورد بررسي قرار ميدهند تمايل دارند که فاکتور قوميتها را به حاشيه برانند و قاطعانه بزرگترين گروه قوميتي ايران يعني آذربايجانيها را به عنوان اقليت يکپارچه[با اکثريت فارس] توصيف ميکنند که داراي هويت جداگانهاي نيستند و در هويت ايراني استحاله يافتهاند.[3]
اين مقاله بر آن است تا هويت جمعي آذربايجانيهاي ايران را پس از انقلاب اسلامي و پس از استقرار جمهوري آذربايجان در همسايگي آن مورد بررسي قرار دهد.[4] اين مقاله همچنين قصد دارد تا رابطه پيچيده موجود ميان هويت قومي آذربايجاني و هويت دولتي ايران را در بين آذربايجانيهاي اين کشور مورد بررسي قرار دهد. بيشتر افراد[ آذربايجانيهاي ايران] داراي چند هويت جمعي [ايراني، مسلمان، ترک و...] ميباشند اما هرگز تعريف مشخصي از هويت جمعي اصلي خودشان ندارند و هويت اصلي آنها هميشه دستخوش تغيير قرار ميگيرد. آذربايجانيها به عنوان مردمي ترکزبان، مسلمان ( شيعه) و ساکن در خطوط مرزي ايران، روسيه و ترکيه از اين سه امپراطور بزرگ تاثير پذيرفته و در عين حال بر آنها تاثير گذاشتهاند، بنابراين داراي هويتهاي چندگانه و گاهاً رقيب از قبيل ترک، ايراني، مسلمان و هويت مجزاي آذربايجاني ميباشند.
اطلاعاتي که در اين تحقيق ارائه مي گردد، ديدگاه حاکم در مورد هويت قومي ايرانيها را به چالش ميکشد و بيانگر اين است که هويت آذربايجاني هميشه در ايران به طور جدي مطالبه شده و در طول دوره انقلاب اسلامي نقش مهمي در تحولات سياسي داشته است. همچنين اين تحقيق بر آن است که نشان دهد استقرار جمهوري آذربايجان در سال 1991 هويت ملي هم قومهاي خود در آن سوي مرزهاي کشور جديد را به چالش کشيده و مشوقي براي آذربايجانيهاي ايران گرديد تا هويت قومي خود يعني آذربايجاني بودن را با نگاه به مسائل آن سوي مرزها و بدون توجه به دولت حاکم جستجو نمايند. همچنين اين مقاله، ديدگاه مطرح شده در مقالات مربوط به شوروي سابق را که تمايل دارند حرکت و جنبش آذربايجانيها را اختراع شوروي سابق و صرفا ابزار سياستهاي مسکو در قبال ايران بدانند به چالش ميکشد.[5] اين مقاله نشان ميدهد که در ايران احساسات قومي آذربايجاني هميشه وجود داشته و در دورههايي که شوروي آنها را به اين کار تشويق نکرده هم به طور فراوان بروز يافتهاست.
مطالعه آذربايجان ميتواند به فهم روابط ديگر کشورهاي تازه استقلال يافته با هم قوميهاي خود در آن سوي مرزهاي سرزمينهاي مجاور کمک کند. همچنين به ما کمک ميکند تا تاثير تاسيس دولتهاي جديد، که تنها بخشي از جمعيت و سرزمين تاريخي خود را شامل ميشوند، بر هم قوميهايشان در خارج از مرزهاي خود را که اکثريت جمعيت آن ملت را تشکيل ميدهد درک کنيم. کشورهايي که به اين صورت شکل ميگيرند سريعاً در نظام بين المللي به معيار تبديل ميشوند.
فاکتور آذربايجانيهاي ايران تاثير بسيار زيادي بر روابط ايران و جمهوري آذربايجان دارد و استراتژي تهران در قفقاز را تحت تاثير قرار ميدهد. به عنوان مثال، نگراني ايران از شکلگيري يک جمهوري قوي و جذاب به نام آذربايجان که باعث افزايش هويتجويي اقليت آذربايجاني در داخل مرزهايش خواهد شد، باعث شده در مناقشه قره باغ بين آذربايجان و ارمنستان، عملاً از ارمنستان حمايت کند.
انقلاب اسلامي و آذربايجاني ها
انقلاب اسلامي 1979 ايران توجه عده کثيري از محققان را به خود جلب نموده و موضوع صدها تحقيق تاريخي و تحقيقات ديگر قرار گرفتهاست. عليرغم کثرت تحقيقات انجام گرفته درباره انقلاب و عليرغم اين واقعيت که حکومت [آيت الله] خميني در بهار 1979 از سوي تمامي گروههاي قومي در ايران به چالش کشيده شد و با کردها برخورد نظامي کرد، آثار بسيار اندکي نقش ويژه و اهداف اقليتهاي قومي در دوره انقلاب را مورد تجزيه و تحليل قرار دادهاند. کارهاي اندکي هم که در مورد نقش اقليتهاي قومي در انقلاب ايران صورت گرفته مربوط به کردها، عربها و ترکمنها است. و تعداد خيلي کمي از اين تحقيقات در مورد نقش آذربايجان در انقلاب ميباشد.[6] با اين حال اين مطلب حقيقت دارد که تبريز شهر مرکزي استانهاي آذربايجان يکي از مراکز اصلي فعاليتهاي انقلابي بود که منجر به سقوط سريع رژيم پهلوي گرديد. آذربايجانيان مخالف[آيت الله] خميني در دسامبر 1979[ دي 1357] عملا کنترل تبريز را بيش از يک ماه در دست گرفتند و روياوريي[آيت الله] خميني با آيتالله کاظم شريعتمداري (بزرگترين مرجع تقليد آذربايجان در زمان انقلاب) يکي از مهمترين تهديدات رژيم اسلامي در ابتداي انقلاب بود.
در اواخر سال 1977 فعاليتهاي ضدشاهي در ايران بسيار جدي گرديده و مخالفان، مخصوصا در تبريز، علناً مخالفت خود را با شاه اعلام کردند. گرچه بيشتر اين فعاليتها بخشي از جنبش انقلابي کل ايران بود اما اين حقيقت که اين فعاليتها مخصوصا در استانهاي آذربايجاني شديدتر بود نشان ميدهد که مردم اين مناطق به طور ويژهاي از رژيم فاصله گرفتهبودند. اوايل دسامبر 1977 دانشجويان دانشگاه تبريز موجي از تظاهرات عليه رژيم شاه برپا داشتند. دانشجويان 12 دسامبر را براي اين تظاهرات انتحاب نمودند ( در تقويم ايران 12 دسامبر مصادف با 21 آذر ميباشد) انتخاب اين تاريخ براي تظاهرات معني خاصي براي آذربايجانيها داشت زيرا اين تاريخ، يعني 21 آذر، ياد و خاطره تشکيل حکومت ايالتي آذربايجان توسط پيشهوري را زنده نگه ميداشت. اين حکومت يعني حکوت ملي آذربايجان در 21 آذر سال 1945 تشکيل يافته و در 21 آذر سال 1946 سقوط کرد.
گرچه اکثر شعارهاي آنها اهداف عمومي ايران را بيان ميکردند اما انتخاب اين تاريخ به عنوان تاريخ تظاهرات نشان دهنده آگاهي تظاهرکنندگان از هويت آذربايجاني خود و اهميت پيوند آنها به مبارزات پيشينيان خود ميباشد.[7] حکومت پهلوي که به نشانههاي فعاليت سياسي قومي و ارتباط دادن وقايع آن روزها به فعاليتهاي سياسي اقوام حساس بود، با گزارش اين تظاهرات در روزنامه "اطلاعات" در 28 آذر، تلاش کرد ارتباط اين تظاهرات را با حوادث تاريخي از بين برد.[8]
فعايتهاي ضد شاهي تبريز در 18 فوريه سال 1978[ 29 بهمن 1356] وارد مرجله جديدي شد. آيتالله شريعتمداري در واکنش به کشتار تقريبا 162 نفر از تظاهرکنندگان قم مردم ايران را دعوت کرد تا در چهلم شهداي قم که در نهم ژانويه کشته شده بودند تظاهراتي برپا نمايند.[9] در تمامي ايران تظاهراتي برپا گرديد، اما شديدترين تظاهرات در تبريز برگزار شد و سرانجام نيز به خشونت کشيده شد. وقايع تبريز اغتشاشهايي را در سراسر ايران به دنبال داشت و اين رويدادها ميزان رويارويي با رژيم پهلوي را افزايش داد.
جمهوري اسلامي
فعاليتها و بيانيههاي اوليه آذربايجانيها پس از بازگشت آيتالله خميني و استقرار رسمي جمهوري اسلامي نشان دهنده تنوع هويت جمعي آنها در اين دوره ميباشد. حتي طرفداران خودمختاري آذربايجان به هر دو هويت آذربايجاني و ايراني تکيه داشتند و معتقد بودند که دموکراسي خودمختاري را نيز [ براي آذربايجان] به ارمغان خواهد آورد. بنابراين آنها، با اين اميد که دموکراسي به خودمختاري آذربايجان منجر خواهد شد، براي ايجاد دموکراسي در سراسر ايران مبارزه کردند. تعداد زيادي از پيشگامان جمهوري اسلامي، آذربايجاني بودند. آيت الله موسوي اردبيلي، خويي، خامنهاي، خلخالي، و مهدي بازرگان، اولين نخست وزير منتخب از جانب [آيتالله] خميني، جزء اين پيشگامان بودند. وجود اين گروه و نقش ممتازي که آنان در انقلاب اسلامي بازي کردند بيانگر اين حقيقت بود که بخش مهمي از جمعيت آذربايجان به هويت اسلامي - ايراني اعتقاد داشتند. با اين حال حتي عده زيادي از اعضاي اين گروه نقش مهمي در شکلگيري هويت جمعي آذربايجانيها داشتند. بر خلاف دوران پهلوي، اعضاي آذربايجاني نخبگان روحاني جمهوري اسلامي همانند آيتالله موسوي اردبيلي و خلخالي در مجامع عمومي زبان آذربايجاني را به کار ميبردند.[10] به نظر بيشتر آذربايجانيهايي که آن زمان در ايران بودند، سخنراني در مجامع عمومي به زبان آذربايجاني از طرف روحانيون آذربايجاني فاکتور مهمي در شکستن و از ميان برداشتن موانع رواني ممنوعيت زبانهاي غيرفارس دوران پهلوي داشت و در مردم حسي از غرور ايجاد کرد و به استفاده از اين زبان مشروعيت داد. استفاده از زبان مادري توسط روحانيان آذربايجاني به علت ظهور هويت آذربايجاني در صنف آنها نبود، بلکه به خاطر اين بود که برخي از آنها در تکلم به زبان فارسي مشکل داشتند و همينطور ميخواستند با توده مردم، که فارسي نميدانستند ارتباط برقرار نمايند.[11] با اين حال، تصميم آنها در به کارگيري زبان آذربايجاني در مجامع عمومي بر استفاده آشکار مردم آذربايجان از زبان مادريشان تاثير گذاشت.
در طول دوران اوليه انقلاب، هنگامي که مشکلي در استانهاي آذربايجان رخ ميداد روحانيون آذربايجاني به خاطر ارتباط خاصي که با محل تولد خودشان داشتند و همينطور به خاطر توانايي در تکلم به زبان آذربايجاني به عنوان نماينده رژيم و براي حل و فصل مسائل به اين مناطق اعزام ميشدند. مهدي بازرگان اصالتاً يک آذربايجاني بود ولي به زبان فارسي پرورش يافته بود و بيشتر فعاليت او در راستاي اهداف عمومي ايران بود. او هنگامي که 25 مارس 1979 در اجتماع مردم تبريز سخنراني ميکرد به خاطر صحبت به زبان فارسي از هم قوميهاي خود عذرخواهي کرد: " من آرزو ميکردم که البته اين درستتر هست که ميتوانستم به زبان ترکي صحبت کنم."[12] و بدين طريق حمايت خود را از حقوق فرهنگي اقوام اعلام کرد.
بلافاصله پس از فرار شاه نشريات زيادي به زبانهاي غيرفارس از قبيل آذربايجاني، کردي و ارمني انتشار يافتند.[13] يک روز پس از فرار شاه از ايران، فعالان آذربايجاني نخستين روزنامه آذربايجاني دوران شاه را به نام "اولدوز" منتشر نمودند.[14] نويسندگان اولدوز در پي يافتن راهي براي احقاق اقليتهاي قومي مخصوصا استفاده از زبان آذربايجاني بودند.[15] اين فعاليتها نشان دهنده خواستههاي قومي بودند که در زمان گذشته بيجواب مانده بودند و آذربايجانيها تصور ميکردند انقلاب زمينه آزادي فعاليتهاي فرهنگي را براي آنها فراهم خواهدآورد.[16] جمهوري اسلامي در سال اول در قبال انتشارات موضعي ملايم داشت اما پس از استحکام پايههاي خود، حکومت بسياري از نشريات غير فارسي از جمله اولدوز را تعطيل کرد و چاپ کتاب به زبانهاي قومي بسيار سخت گرديد.
تنها نشريه آذربايجاني که اوايل انقلاب انتشار خود را آغاز کرد و اينک نيز چاپ ميشود نشريه "وارليق" ميباشد. اين نشريه تحت نظارت پروفسور دکتر جواد هئيت و موسسان نخستين آن يعني دکتر نطقي و شاعراني چون ساوالان و سونمز به چاپ ميرسيد.
وارليق به دو زبان ترکي آذربايجاني ( با الفباي عربي) و فارسي منتشر شده و در بخش شعر خود از اشعار شعراي ترکيه و هر دو آذربايجان ( ايران و شوروي ) استفاده کردهاست. در نخستين شماره آن که در ژوئن 1979 انتشار يافت وارليق ارگان انجمن آذربايجان، که مسائل فرهنگي و ادبي آذربايجان را دنبال مينمود، معرفي گرديد. وارليق بيانيه خود را به زبان آذربايجاني به چاپ رسانده بود.
"همه خلق دنيا حق قانوني و تاريخي دارند که فرهنگ ملي، هويت و زبان خود را حفظ نمايند و اين مساله که در اين ملتها از چه زماني با ديگر ملتها در طول تاريخ ارتباط برقرار کردهاند هيچ تاثيري در اهميت موضوع ندارد. خلق آذربايجان همواره با ديگر ملتهاي ساکن در ايران سونوشت مشترک يافتهاند و در شکلگيري فرهنگي مشترک که خصيصههاي ملي، و زبان مادري ملتها و...را دربر مي گيرد تاثيري زيادي داشته اند. خلق آذربايجان درعين حال که فرهنگ و زبان ملي خودراحفظ نموداند اما به ايران بيشترازآنها ي که پرچم وحدت ملي را سرميدهند وفادار بوداند، خلق آذربايجان هيچگاه درانجام وظايف تاريخي وانقالبي خود دچارسستي نشده اند وهرجاکه به خدمت آنها نياز بوده به وظايف خود به طور کامل عمل نموده اند.[17]"
بنيانگذاران وارليق در اين بيانيه فرهنگ، هويت و زبان ملي خود را آذربايجاني و هويت دولتي خود را ايراني اعلام کردند و به اشتراکات خود با ديگر ايرانيان در يک فرهنگ مشترک نيز تاکيد ورزيدند. نويسندگان اظهار کردند که انتظار دارند ابراز فرهنگ قومي و آزادي در نظام آتي ميسر خواهد شد. وارليق در اولين شماره خود شعري به نام زبان مادري از بختيار وهابزاده، شاعر آذربايجان شمالي، چاپ کرد. اين امر نشان ميدهد که دستاندرکاران وارليق با هم قومهايشان در آذربايجان شمالي ارتباط داشته و از فعاليتهاي فرهنگي صورت گرفته در آنجا آگاه بودند.
در اين زمان يولداش که نشريه اي چپگرا بود در تبريز انتشار يافت و از محبوبيت زيادي برخوردار بود. پاسداران انقلاب که مکرراً اين نشريه را در مراحل اوليه توقف مينمودند، سرانجام نشر آن را متوقف کردند. خود حکومت در اين ايام نشريهاي به زبان آذربايجاني به نام اسلامي بيرليک منتشر نمود. اين نشريه به اميد تاثير بر آذربايجانيهاي شوروي به هر دو الفباي عربي و کريل انتشار مييافت. اين نشريه که به يمن حمايتهاي حکومت سه سال انتشار يافت، خوانندگان اندکي يافت.
در اين دوره تحقيقات دانشگاهي در مورد آذربايجان افزايش يافت و بر شان و منزلت اين زبان تاثير مثبت گذاشت. يکي از مهمترين فرهنگ لغتهاي منتشره در دوره انقلاب فرهنگ آذربايجان پيفون بود.[18] اين فرهنگ آذربايجاني- فارسي، بخش آذربايجاني( الفباي عربي) – آذربايجاني( الفباي کريل) نيز داشت تا خوانندگان مقالات منتشره در آذربايجان شوروي نيز از آن استفاده کنند. در همين زمان بسياري از روشنفکران آذربايجان اين سوال را مطرح کردند که کدام الفبا متناسب با زبان آذربايجاني ميباشد. آنها صورت اصلاح شدهاي از الفباي عربي را به اين منظور ايجاد نمودند. در سال 1980 حبيب آذرسينا اقدام به چاپ مقالهاي نمود که در آن صورت اصلاح شده الفباي لاتين براي زبان آذربايجان در ايران پيشنهاد شده بود. آذرسينا به خاطر چاپ اين مقاله دستگير گرديد.[19] با توجه به بيشتر بودن مصوتها در زبان آذربايجاني، بسياري از نويسندگان در آثار خود به زبان آذربايجاني چند علامت مصوت به الفباي عربي اضافه کردند.[20]
سازمانهاي سياسي آذربايجان
در طول دوران انقلاب اسلامي سازمانهاي سياسي زيادي در راستاي اهداف قومي در ايران شکل گرفتند. يک هفته پس از آنکه طرفداران خميني حزب جمهوري اسلامي را ايجاد نمودند پيروان آيتالله شريعتمداري در 25 مارس 1979حزب جمهوري خلق مسلمان را تشکيل دادند. اين حزب گرچه همه گروههاي قومي در ايران را به عضويت تشويق مينمود اما اعضاي آن را اکثرا مردم استانهاي آذربايجان و بازاريان آذربايجاني مقيم تهران تشکيل ميدادند. حزب جمهوري خلق مسلمان تقاضا کرد در داخل کشور متحد ايران به اقليتهاي قومي خودمختاري اعطا شود. آنان اين ايده را مطرح کردند که بايد هر ايالت مجلس خود را داشته باشد. اين حزب الهامبخش ايده اعطاي حقوق براي تمام گروههاي قومي شد. خلق مسلمان، روزنامه رسمي حزب جمهوري خلق مسلمان به زبان فارسي منتشر ميشد اما به صورتي نامتناسب موضوعات مربوط به آذربايجان را نيز طرح مينمود. هدف رهبران حزب محقق کردن آمال تمام ايران بود، اما حزب خلق مسلمان بيشتر در استانهاي آذربايجان فعال بوده و بر روي مسائلي از قبيل عدم تمرکز قدرت در تهران تاکيد مينمودند. حزب جمهوري خلق مسلمان در تمام شهرها و روستاهاي آذربايجان شعبه داشت.[21]
ارتباط ميان آيتالله شريعتمداري و موسسين حزب خلق مسلمان بسيار نزديک بود و حسن، پسر آيتالله شريعتمداري، يکي از رهبران حزب بود. آيت الله شريعتمداري و همينطور جنبش در مخالفت با ولايت فقيه و تمرکز قدرت در دست يک رهبر عالي اتفاق نظر داشتند. اما جنبش از شريعتمداري دستور نميگرفت و وي نيز تلاش نميکرد تا حزب را رهبري کند. همانطور که انتخابات مجلس خبرگان نشان داد جنبش به صورت غير متمرکز فعاليت ميکرد.[22] اعضاي مجلس خبرگان براي پيشنويس قانون اساسي جمهوري اسلامي در آگوست 1979 انتخاب شدند. شرکت در انتخابات مجلس خبرگان نقطه اختلاف ميان شريعتمداري و حزب جمهوري خلق مسلمان بود. شريعتمداري معتقد بود که انتخابات بايد بايکوت شود، وي اساسا با پيشنويس قانون اساسي توسط يک کيمته مخالف بود اما شاخه حزب در آذربايجان معتقد بود که عليرغم محدود بودن چارچوب، شرکت در پيشنويس قانون اساسي براي تضمين حقوق اقوام بسيار مهم است و به همين خاطر تصميم گرفت در انتخابات مجلس خبرگان کانديدا معرفي کند.
در دوره تشکيل مجلس خبرگان شاخه آذربايجاني حزب جمهوري خلق مسلمان به صورت فعال سعي ميکرد ايده تاسيس مجلس ايالتي به عنوان بخشي از مجلس تهران را مطرح سازد. در سپتامبر 1979 شاخه آذربايجاني حزب و حزب خلق متحد آذربايجان خواستار ايجاد پارلماني ايالتي شدند. مقدم مراغهاي نماينده آذربايجان طرحي را به مجلس خبرگان ارائه نمود. اين طرح بيان ميداشت که:
ايجاد مجالس ايالتي و مجلس ملي خلق ايران از تمرکز قدرت در دست يک قدرت مرکزي جلوگيري خواهد نمود و قدرت تصميم ايالتهاي مرکزي را کاهش خواهد داد. استقرار چنين مجلسي به خلق ايران در دستيابي آنها به تساوي واقعي ياري خواهد رساند.[23]
اين فعاليتها و اظهارات نشان دهنده تمايل وسيع استانها و اقليتهاي قومي به ويژه آذربايجانيها براي اعطاي قدرت تصميمگيري به استانها ميباشد.
يکي از مهمترين سازمانهايي که پس از استقرار رژيم جديد در سال 1979 شکل گرفت انجمن آذربايجان بود. انجمن با انتشار بيانيهاي خواستار به رسميت شناخته شدن زبان و فرهنگ ملي آذربايجان، حق استفاده آذربايجانيها از زبان مادريشان در دادگاهها و ساير ادارات دولتي، ايجاد مدارس در سال تحصيلي آتي و تاسيس رسانه به زبان ترکي شدند.[24] انجمن با درخواست ايجاد ارتباط کنفدراتيو با تهران، سطح مطالبات خود را افزايش داد. در حاليکه به صورت رسمي فقط تقاضاي خودمختاري منطقهاي وجود داشت، انجمن خواستار واگذاري امور اداري، فرهنگي، قضائي، اقتصادي و حتي امنيتي به نمايندگيها و شوراهاي محلي، که مستقيماً با راي مردم آذربايجان انتخاب ميگرديد، شدند.[25]
در اوايل انقلاب بسياري از سياستمداران و روشنفکران آذربايجان در قالب تشکيلات عمومي همانند انجمن نويسندگان و در قالب انبوه جنبشهاي سياسي ايرانيان تلاش کردند حقوق زباني اقليتهاي قومي را در قانون اساسي جمهوري اسلامي بگنجانند. اصل 15 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ميگويد: « استفاده از زبانهاي محلي و ملي در مطبوعات و رسانههاي عمومي آزاد بوده و تدريس ادبيات آنها در مدارس رسماً آزاد است.» [26] گرچه رژيم از اجراي اين اصل ممانعت به عمل آورده ولي همين اصل بعدها مبناي اعتراضات فعالان آذربايجاني به دولت ايران در راستاي پيگيري حقوق زباني شد. وجود اين اصل در تدوين قانون اساسي نشان دهنده آن است که تقاضاي حق استفاده از زبان در دوران انقلاب مطرح بود.
حمايتي که آذربايجانيها در طي سال 1979 و با علم به رويارويي ميان آيت الله شريعتمداري و [آيتالله] خميني، از شريعتمداري به عمل آوردند، نشان دهنده وسعت تحرکات سياسي اقوام در دوران انقلاب ميباشد. اين رويارويي در تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي شدت يافت. آيتالله شريعتمداري با تمرکز قدرت در دست يک نفر به نام ولايت فقيه مخالف بود و معتقد بود که اين عمل حق حاکميت را از مردم سلب کرده و در دست يک نفر متمرکز خواهد ساخت لذا خواستار اعطاي حقوق محلي شد. اکثر آذربايجانيها که به آيت الله شريعتمداري وفادار بوده و با ديدگاه او در اين مورد که تمرکزگرايي افراطي منافع استانهاي آذربايجاني را به خطر خواهد انداخت، موافق بودند به همراه ساير قوميتهاي غير فارس رفراندام دوم دسامبر قانون اساسي را تحريم نمودند.
ناآرامي در تبريز
عليرغم اينکه آيت الله شريعتمداري شديداً با قانون اساسي پيشنهادي مخالف بود راديو تبريز اقدام به پخش اطلاعيهاي از سوي آيت الله شريعتمداري نمود که در آن به مقلدان خود فتوي داده بود که در انتخابات شرکت نمايند اين کار راديو تبريز به صورت هدفدار براي فريب مردم آذربايجان طراحي شده بود. هنگامي که آنان به اين حيله پي بردند سخت عصباني شدند. دوم دسامبر 1979 تظاهرات گستردهاي در تبريز برپا شد. مردم تظاهرات کننده تعامل نادرست رسانهها با آذربايجانيها را محکوم کرده و انتخابات انجام شده را تقلبي و باطل اعلام نمودند.[27]
در پنجم دسامبر 1979 مردم آذربايجان از تمام استانها روانه تبريز گرديدند تا تظاهراتي که حزب جمهوري خلق مسلمان براي ششم دسامبر برنامهريزي کرده بود شرکت نمايند. در پنجم دسامبر اهالي آذربايجان به خاطر حمله به خانه آيتالله شريعتمداري در قم، که باعث کشتهشدن يکي از محافظان وي هم شده بود، عصبانيتر شدند. اين حقيقت که حمله به خانه شريعتمداري پس از درخواست رژيم از او براي لغو تظاهرات ششم دسامبر صورت گرفت نشان دهنده آن است که حکومت با اين عمل قصد ترساندن آيت الله شريعتمداري و حزب جمهوري خلق مسلمان و گردن نهادن آنها به خواسته هاي خود را داشت.
تظاهرات گسترده ششم دسامبر هم به مخالفت و اعتراض به قانون اساسي جديد تبديل گرديد وهم حمله به خانه آيتالله شريعتمداري را شديداً محکوم نمود. تظاهرات کنندهگان به مرکز راديو تبريز، به عنوان عامل فريب مردم، حمله کرده و آنجا را اشغال کردند. مطالبات مردم تظاهرات کننده و شدت اقدام آنها نشان دهنده اين مطلب است که موضوع قانون اساسي و حمله به خانه آيتالله شريعتمداري تنها به عنوان نقطه شروع فعاليتهاي ضد نظام مردم بود. خواستههاي تظاهرات کنندگان دو موضوع کنترل محلي بر عملکرد مسولان در آذربايجان و رسانههاي آذربايجان را که در سراسر تابستان 1979 مورد اختلاف ميان رژيم و نمايندگان آذربايجان بود منعکس ميکرد.[28] راهپيمايان کنترل فرودگاه شهري را به دست گرفتند و نيروي نظامي مستقر در تبريز از رويارويي با معترضين اجتناب کرد. تظاهرات کنندگان از حمايت نيروهاي هوايي واحد تبريز برخوردار بودند و در سه مورد تظاهراتي که براي حمايت از آيت الله شريعتمداري در اين دوره برگزار شد، سربازان اين واحد با لباس نظامي شرکت کردند.[29]
ناآرامي به سرعت به شهرهاي اطراف نيز کشيده شد و اپوزيسيون آذربايجاني کنترل بسياري از مراکز دولتي را در سراسر استان، مثلا در اورميه و اردبيل به دست گرفت. شاخههاي حزب جمهوري خلق مسلمان در اورميه و ديگر شهرهاي آذربايجان حمايت خود را از ناآراميها اعلام داشته و از آيتالله شريعتمداري
[...] جانبداري نمودند. تعدادي از شهروندان اورميه به تبعيت از وقايع تبريز اقدام به تصرف مرکز راديو اورميه نمودند ولي اقدام آنها در آخرين لحظات به انحراف کشيده شد.[30] در شهر گرمي واقع در نزديکيهاي شهر اردبيل، نيروهاي محلي کنترل تمام موسسات دولتي از جمله زندان گرمي را به دست گرفتند. آنها تمام زندانيها را آزاد کرده و به جايش اعضاي گارد انقلاب شهر گرمي را زنداني کردند.[31]
در برخي موارد شورشيان تمايل مردم را در به دست گرفتن کنترل امور استاني تشديد کردند. به عنوان مثال حزب جمهوري خلق مسلمان در اطلاعيهاي که از راديو پخش شد از مردم خواست نمايندههاي آيتالله خميني و عوامل حکومت مرکزي را از قدرت ساقط نمايند. در اين اطلاعيه احترام به حقوق مردم آذربايجان و همينطور کردها تقاضا شده بود.[32] در طي تظاهرات تبريز حزب جمهوري خلق مسلمان پلاکاردهايي را به معرض نمايش گذاشت که در آنها حق تعيين سرنوشت خود براي مردم ايران خواسته شده بود. به گفته يک شاهد عيني که در تظاهرات شرکت کرده بود اين پلاکارد به صورت کاملاً حرفهاي طراحي شده بود و حق تعيين سرنوشت براي مردم ايران را يکي از اهداف صريح حزب جمهوري خلق مسلمان بر ميشمرد. شرکتکنندگان در تظاهرات روايت ميکنند که تمام سخنرانيها به زبان آذربايجاني بود و هر کس، به جز افراد غير آذربايجاني که قصد داشتند حمايت خود را از اعتراضها اعلام کنند، که تلاش ميکرد به فارسي سخنراني کند توسط مردم هو ميشد.[33]
هنگامي که حکومت، شريعتمداري را تهديد نمود و از همگام شدن صددرصد وي با تظاهرات کنندگان جلوگيري به عمل آورد به معترضين ضربه سنگيني وارد شد. ششم دسامبر [ نماينده حکومت] به خانه آيتالله شريعتمداري [در قم] رفت، طي اين ديدار، که در ظاهر ملاقات آشتي معرفي شدهبود، [وي] به شريعتمداري هشدار داد اگر در 24 ساعت آينده معترضين مرکز راديو را تخليه نکنند، تبريز بمباران خواهند شد.[34] در همين زمان گارد انقلاب از طريق هليکوپتر در دانشگاه تبريز، که در کنترل نيروهاي چپ آذربايجان بود، مستقر شدند. در اين رويارويي چپيها عمدتاً از حکومت مرکزي جانبداري ميکردند. شريعتمداري نگران شد که رژيم، آذربايجان را به کردستان دوم تبديل کند. در کردستان سرکوب ناآراميها توسط حکومت منجر به کشته شدن عده زيادي از کردها گرديد. بنابراين شريعتمداري تصميم گرفت از خونريزي اجتناب کند و از درگيري طرفداران خود با حکومت جلوگيري به عمل آورد. او از مردم خواست که کنترل مرکز راديو و ساير موسسات دولتي را رها سازند. فراخوان شريعتمداري براي تخليه مرکز راديو تحريف شد. اعلام کردند که شريعتمداري با حکومت به توافق رسيده که در کنترل موسسات دولتي به آذربايجانيها اختيارات بيشتري داده شود و انتصابات آذربايجان با تاييد وي صورت گيرد. از آنجا که شريعتمداري مخالف دخالت مستقيم روحانيون در سياست بود، هرگز چنين نقشي را تقاضا نمي کرد. و همين امر ميتواند غير واقعي بودن مسئله را نشان دهد.
بنابر تقاضاي شريعتمداري، تظاهراتکنندگان در نهم دسامبر کنترل مرکز راديوي تبريز و ديگر موسسات دولتي را به افراد خميني واگذار کردند. نيروهاي حکومت به محض اشغال مجدد موسسات دولتي به دفاتر حزب جمهوري خلق مسلمان حمله کرده و بسياري از فعالين اين حزب را دستگير نمودند. گرچه تطاهراتکنندگان از ماهيت واقعي ملاقات حکومت و [آيتالله] شريعتمداري بياطلاع بودند ولي سريعا به اين نتيجه رسيدند که حکومت قصد ندارد به حقوق اقليتها احترام بگذارد و آنها مرکز راديو و ساير موسسات دولتي را بيهوده رها ساختهاند. آگاهي مردم از اين فريبکاري به دور جديدي از ناآراميها بين معترضين و نيروهاي حکومت منجر گرديد. معترضين دوباره کنترل مرکز راديو را به دست گرفتند و اين محل براي دومين بار بيش از پنج هفته به دست معترضين افتاد.
در طول هفته اول درگيري معترضين متحمل ضربه سنگيني گرديدند. سربازي که در بيرون شهر تبريز مستقر بود و با حزب توده( که آن هنگام از حکومت طرفداري ميکرد) همدلي داشت، فرستنده ارتباطي را در بناب قطع کرد و برج راديوي تبريز از کار افتاد. به اين ترتيب تصرف ايستگاه راديويي بناب بيفايده شد.[35] بنابراين حزب جمهوري خلق مسلمان وسيله ارتباطي خود را از دست داده و در سازماندهي و به حرکت درآوردن مردم ناتوان ماند. با وجود اين 13 دسامبر تعداد تظاهرات کنندگان در تبريز که از شريعتمداري حمايت ميکردند به 700000 نفر رسيد. يکي از خواستههاي آنان عقبنشيني نيروهاي غير آذربايجاني از استانهاي آذربايجان بود.[36] حکومت مجبور شد براي سرکوب قيام، نيروهايي را از بيرون آذربايجان به منطقه اعزام نمايد. تظاهرات بلافاصله بعد از اعدام 11 نفر از اعضاي حزب جمهوري خلق مسلمان در 12 ژانويه و تصرف دفاتر آنها توسط گاردهاي انقلاب شدت يافت. شريعتمداري هرگز به خواستههاي حکومت مبني بر تعطيلي رسمي حزب جمهوري خلق مسلمان گردن ننهاد. شريعتمداري خواسته حکومت را با بدگماني چنين پاسخ داد که با سياستهاي فعلي نظام نيازي به انحلال حزب وجود ندارد، چون اين نظام "خود ميتواند تدريجا فعاليت تمام احزاب سياسي را با ايراد اتهامهايي از قبيل آمريکايي، صهيونيستي و ضد انقلاب، غيرقانوني اعلام کرده و سرانجام آنها را از فعاليت ساقط نمايند."[37] او در اين گفته به فعاليتهاي حکومت در تلاش براي افترا زدن به اعضاي حزب جمهوري خلق مسلمان اشاره داشت. حزب جمهوري خلق مسلمان هرگز به صورت رسمي منحل نگرديد.
به نظر ميرسد دسامبر 1979 براي آذربايجانيها از لحاظ ارتباط با جمهوري اسلامي نقطه عطفي به شمار ميآيد. آنهايي که تصور ميکردند انقلاب خواهد توانست به ممنوعيت استفاده از زبان مادري و فرهنگشان پايان دهد متوجه شدند که بيش از حد خوشبين بودهاند. آن دسته از مردم آذربايجان که از شريعتمداري جانبداري ميکردند، به ويژه پيرمردان و محافظه کاران، مشاهده کردند که حکومت جديد قصد تحقير و انزواي وي را دارد. اين کار در آنها احساس بيزاري از حکومت را برانگيخت. پس از سرکوب جنبش، ميزان مشارکت آذربايجانيها در انتخابات مربوط به نهادهاي حکومتي کاهش يافت. آنان به اين نتيجه رسيده بودند که نميتوانند با شرکت در انتخابات بر اين نهادها تاثير بگذارند.[38]
شريعتمداري پس از وقايع آذربايجان، اگر چه هر روز صدها آذربايجاني مقلد خود را در منزلش در قم به حضور ميپذيرفت، از اظهار نظر در مجامع عمومي خوداري نمود و با کسي مصاحبه نکرد. اما هنگامي که حکومت حتي پس از خروج نيروهاي عراقي نيز نتوانست جنگ ايران و عراق را خاتمه دهد، شريعتمداري به تدريج در مخالفت با جنگ با مقلدان خود صحبت مينمود. حاکميت اين مساله را عين تهديد عليه نظام تلقي نمود و در آوريل 1982 شريعتمداري را متهم به همدستي با کودتاچيان کرد. البته واقعيت آن است که شريعتمداري نسبت به مقاصد کودتاچيها چيزهايي شنيده بود اما هرگز با آنان همکاري ننمود و چنين فرض نمود که اگر او در مورد اين کودتا چيزهايي ميداند مطمئناً مقامات حکومتي نيز از آن اطلاع دارند. لذا از گزارش اين مساله خودداري نمود. همچنين اين ايده که شريعتمداري به صورت فعالانه قصد داشت حکومت را از آن خود کند، با عقيده محوري وي که مخالف حضور روحانيون در پستهاي سياسي بود تناقض دارد. شريعتمداري فقط هدايت و راهنمايي سياستمداران را وظيفه روحانيون ميدانست. يکي ديگر از مسائلي که دست داشتن شريعتمداري در کودتا را نادرست نشان ميدهد آن است که اپوزيسيون آذربايجاني هميشه با گلايه اظهار ميکردند که از شريعتمداري نااميد شدهاند چرا که وي در رويارويي با حکومت جدي عمل نکرده و فعاليت سياسي نميکند.
حکومت توطئه کودتا را به عنوان عذري موجه براي عزل شريعتمداري از مقام آيتالله العظمائي[ مرجعيت] به کار بست. حکومت هم چنين با حبس خانگي و جلوگيري از دسترسي وي به مراقبتهاي بهداشتي مناسب تا زمان مرگ وي در آوريل 1986 عملا وي را در افکار عمومي تحقير کرد. بر اثر چنين برخوردهايي بود که [برخي از]آذربيجانيها حکومت را باعث مرگ شريعتمداري قلمداد نمودند. بايد گفت حتي اگر اقدامات حکومت تاثير چنداني بر مرگ شريعتمداري نداشتهباشد، با اين حال اين امر نشان ميدهد که آذربايجانيها چه احساسي نسبت به حکومت دارند و اين احساس چگونه بر هويت آنها به عنوان ايراني تاثير گذاشته است. در واکنش به عزل شريعتمداري و دستگيري وي در سال 1982 طرفداران وي روز 20 آوريل در تبريز شورش و ناآرامي برپا نمودند.[39] درهمان موقع بسياري از مقلدان آذربايجاني او از تبريز به قم آمدند تا حمايت خود را از وي نشان دهند. شريعتمداري به آنها گفت که به آذربايجان برگشته و به خاطر او هيچ اقدامي نکنند.
فرايند شکلگيري هويت جمعي آذربايجان پس از آشکارشدن ماهيت انقلاب اسلامي سرعت گرفت اما به يک دفعه حکومت با سرکوب و قتل عام مخالفين سياسي در سالهاي 1982-1983اين فرايند به زير خاکستر رفت، نقطه اوج سرکوبها، سرکوب حزب توده در آوريل 1983 بود.[40] مطالبات آشکار براي برآورده شدن حقوق اقوام تا آخر اين دوره تحمل نشد و به خاطر جنگ با عراق زمينه براي فعاليتهاي فرهنگي و سياسي براي اقوام مناسب نبود. اين مطالبات پس از پايان جنگ نيز، البته متاثر از نتايج جنگ، دوباره مطرح گرديدند. بعضي از آذربايجانيها به خصوص روستائيان با وارد شدن در نيروهاي نظامي اولين برخورد تنگاتنگ خود با فارسها را تجربه کردند. آنها اکثراً قبل از اعزام به خط مقدم در شهرهاي فارسنشين آموزش ميديدند.[41] اين برخوردها عدهاي را متوجه تفاوتشان با فارسها کرد و آنها نسبت به جايگاه قوميت خود در ايران آگاه گشتند. برخي از سربازان جديد آذربايجاني به خاطر قوميتشان و داشتن لهجه در تکلم به زبان فارسي مورد استهزا و تمسخر قرار گرفتند. اين تبعيضها هويت آنها را به عنوان يک ترک و يک آذربايجاني تحکيم ميکرد. البته عدهاي بر خلاف آنچه که گفته شد معتقدند مشارکت آذربايجانيها در جنگ باعث تقويت ارتباط آنها با رژيم و ايران گرديد.[42]
در سالهاي آخر جنگ و در دوره فضاي باز سياسي بعد از جنگ تعدادي کتاب شعر و نثر به زبان آذربايجاني منتشر گرديد. اين پديده نشان ميدهد که تحقيق و تاليف آثار غالباً در دوره جنگ صورت گرفته بود ولي انتشار آنها تا پايان جنگ و پيدايش يک فضاي سياسي مطلوب به تاخير افتاده بود. بعضي از اين شعرها به موضوعاتي ميپرداختند که در همان زمان توسط چهرههاي روشنفکري آذربايجان شوروي مطرح ميشدند و در طي دهه 1980 شاعران آذربايجاني از دو سوي ارس به همديگر شعر اهدا مينمودند.[43]
پس از پايان جنگ ايران و عراق سخنهايي در مورد لزوم گسترش زبان آذربايجاني در ايران شنيده ميشد. روزنامه کيهان در ژوئن 1988 مقالهاي با عنوان " چند پيشنهاد در رابطه با تقويت زبان آذربايجاني" به چاپ رساند که نويسنده براي افزايش استفاده از زبان آذربايجاني در ايران چندين راه پيشنهاد کرده بود:
« توجه به زبان، ادبيات و فرهنگ آذربايجاني اهميت زيادي دارد از آنجا که صدا و سيماي ايران بزرگترين نهاد تبليغي انقلاب اسلامي ميباشد پيشنهاد ميشود که اين نهاد با مجوز شوراي عالي انقلاب فرهنگي اقداماتي جهت گسترش زبان آذربايجاني از قبيل تاسيس گروههاي اين زبان در دانشگاهها، ايجاد فرهنگستان اين زبان، انتشار روزنامه و مجله به زبان آذري به عمل آورد.
... صدا و سيماي ايران ... بايد تمام اقدامات ممکن را جهت توجه به اين امر به کار گيرد که در ايران اقوام و زبانهاي متعددي وجود دارد و انجام فعاليتهايي براي معرفي و ترويج اين زبانها از اهميت زيادي برخوردار است.»[44]
تاثير جمهوري مستقل آذربايجان
به دنبال استقلال جمهوري آذربايجان، آذربايجانيان ايران در راستاي شناسايي هويت ملي و قومي خود فعاليتهاي زيادي انجام دادند. استقرار جمهوري آذربايجان هويت همقوميهاي آن سوي مرز( آذربايجانيهاي ايران) را با بحران مواجه کرد. اين مسئله عده زيادي از آذربايجانيهاي ايران را تحريک کرد تا با گروه قومي آذربايجاني احساس يگانگي بکنند اگر چه الزاما احساس مشابهي را نسبت به کشور جديد آذربايجان نداشتند. متعاقبا از اوايل دهه 1990 نمونههايي از بيانات سياسي در رابطه با هويت قومي در آذربايجان به چشم ميخورد. اين هويتجويي فزاينده در بين آذربايجانيها به معني جدايي استانهاي آذربايجاني از ايران و الحاق آنها به جمهوري آذربايجان نبوده بلکه بيشتر خواهان احقاق حقوق فرهنگي آذربايجانيها در چهارچوب مرزهاي کشور ايران بود.
يکي از مظاهر ظهور هويت آذربايجاني در ايران پس از تاسيس جمهوري آذربايجان، تمايل روزافزون بين آنها به معرفي خود به عنوان " آذربايجاني" يا " آذري" بود. قبلاً همه خود را " ترک" معرفي ميکردند. واژه "ترک" به خاطر سوءاستفادههاي رژيم پهلوي و جوکهاي بسيار زيادي که براي آن ساخته بودند، براي برخي معني ضمني منفي داشت. اين تغيير، تاثير تاسيس جمهوري آذربايجان بر خود- تعريفي آنها را هم منعکس ميکند.
حق استفاده از زبان آذربايجاني در ايران يکي ازموضوعات مهم فعاليتهاي سياسي در اين دوره بود. دانشجويان آذربايجاني در نامهاي سرگشاده به رهبر ايران نوشتند:
« ديگر زمان آن رسيده که با اجراي اصل قانون اساسي جمهوري اسلمي ايران مدارس دوزبانه درايران تاسيس گردند اين امرباعث جدايي ما نخواهد بود زيرا همه ما مسلمان بودن و ايراني بودن باهم پيوند داريم نه درزبان پارسي .بايد بدانيم که اگرمساله زبانهاي بومي ايرانيان رادرنظرنگيريم وفرهنگ وديگر خواسته هاي آنان راناديده بگيريم درآينده شاهد پيامدهاي ناخوشايند خواهيم بود.»[45]
در نيمه نخست دهه 1990 ادبيات آذربايجان در ايران احياء گرديد. نويسندگان زيادي که به گسترش و ترويج زبان آذربايجاني نوشتاري علاقمند بودند، براي تسهيل خواندن متون آذربايجاني و نتيجتا افزايش تعداد خوانندگان آذربايجاني، الفباي عربي به کار گرفتهشده در ايران براي نوشتن آذربايجاني را با افزودن برخي علائم مصوت اصلاح کردند. فرهنگ لغتها و کتابهاي گرامر آذربايجاني که در اوايل دهه 1990 منتشر شدند جدول متقابل الفباي عربي و الفباي کيريل را نيز درج ميکردند. اين امر نشان دهنده وجود علاقه به خواندن متون منتشره در جمهوري آذربايجان ميباشد.[46] از سال 1991 تا 1992 بسياري از روزنامههاي سراسري ايران مانند کيهان، اطلاعات و جمهوري اسلامي صفحهاي به زبان آذربايجاني داشتند. در اين زمان آگهيهايي در روزنامههاي فوق و روزنامههاي باکو چاپ شدند که با آنها آذربايجانيان به دنبال خويشاندان خود، که در دوره شوروي رابطه آنها با يکديگر قطع شده بود، بودند.
در اواخر سال 1991 رژيم به چاپ منظم يک مجله آذربايجاني به نام يول مجوز داد. هر شماره از يول داراي صفحهاي به نام سوزلوک بود که به منظور گسترش سواد آذربايجاني خوانندگان، معني فارسي چند اصطلاح آذربايجاني را ميآورد. اين قضيه نشان ميدهد که نويسندگان يول کتابها و مقالات منتشره در جمهوري آذربايجان را مطالعه مينمودند و با خيلي از اصطلاحاتي که در آنجا براي مفاهيم جديد آکادميک وضع ميگرديد آشنا بودند. يول همچنين ضميمهاي حاوي داستان و سرگرمي براي کودکان و نوجوانان داشت که با قصد ايجاد علاقه در نسل جديد براي خواندن متنهاي آذربايجاني منتشر ميشد. يول بين آذربايجانيهاي ايران محبوبيت زيادي داشت اما پس از دو سال انتشار حکومت آشکارا از اين محبوبيت احساس خطر نموده و چاپ آن را متوقف نمود.
عليرغم رواج استفاده عمومي از زبان آذربايجاني در دوران جمهوري اسلامي، محتواي سخنرانيهاي رسمي هنوز به شدت توسط حکومت کنترل ميشد و برنامههاي آذربايجاني رسانههاي عمومي رسمي به وسيله غير آذربايجانيها يا آذربايجانيهاي که شديدا در فرهنگ فارسي آسيميله شده بودند صورت ميگرفت. حسين قلي سليمي در مجله وارليق زباني را که در راديو تبريز به کار ميرفت مورد انتقاد قرار داده و اين زبان را پيدجن ( انگليسي دست و پا شکسته و مخلوط با اصطلاحات چيني) آذربايجاني ناميد. او همچنين بيان داشت که اين زبان به اصطلاح آذربايجاني که در راديو به کار گرفته ميشود ساخت جملهاي فارسي داشته و مخلوطي از لغات فارسي و آذربايجاني ميباشد.[47]
تاثير استقلال جمهوري آذربايجان بر مطالبات آذربايجانيهاي ايران در نامهاي که آذربايجانيها به خاتمي رئيس جمهوري ايران نوشته بودند به وضوح قابل مشاهده است. در بهار 1998 گروهي بالغ بر60 نفر از روشنفکران آذربايجاني از خاتمي خواستند که حقوق مدني مردم به خصوص حقوق فرهنگي و زباني را افزايش دهد. آنها در اين نامه اظهار داشته بودند که زبان آنها دقيقاً همان زباني است که در جمهوري آذربايجان رايج است و بر خلاف ايران در آنجا آثار زيادي به اين زبان منتشر ميشود. نويسندگان نامه در تقاضا براي استفاده از زبان آذربايجاني در رسانههاي محلي ايران، گفته بودند که زبان آنها در برنامههاي پخش شده از يک رسانه خارجي (باکو) بسيار بهتر و درستتر از برنامههاي پخش شده از رسانههاي ايران به کار گرفته ميشود.[48]
در اوايل دهه 1990 برخورد آذربايجانيها با جوکهاي گفته شده در مورد قوميتشان تغيير قابل توجهي پيدا کرد. برخي از آذربايجانيها بر خلاف گذشته در برابر اهانت به قوميت خود واکنشي تند نشان دادند. بسياري از بيانيههايي که در اين دوره توسط آذربايجانيها منتشر شد نه تنها خواهان گسترش حقوق فرهنگي و زباني بودند بلکه مسالهاي که آن را تحقير فرهنگي ميناميدند نيز مطرح ميکردند. احساس تحقير شدن توسط حکومت به خصوص در رسانههاي آن در نامه سرگشاده دانشجويان آذربايجاني دانشگاه تهران به نمايندگان آذربايجاني مجلس شوراي اسلامي نيز عنوان شده بود. نويسندگان نامه سياستهاي صدا و سيماي جمهوري اسلامي را توهين به زبان مردم شيعه آذربايجان عنوان نموده و پرسيده بودند که کي به اين تحقيرها و مسخرهبازيها خاتمه داده خواهد شد؟[49] اين تغيير احتمالاً تا حدي نتيجه اعتماد به نفس قومييي بود که متاثر از استقلال جمهوري آذربايجان شکل گرفت. تقاضاي حقوق غيراساسي در کنار حقوق اساسي از آگاهي بالاي قومي حکايت ميکند. نتيجه يک نظرسنجي صورت گرفته در بهار 1995 توسط صدا و سيماي جمهوري اسلامي از پيشداوريهاي منفي گسترده فارسيزبان درباره آذربايجانيها پرده برداشت.[50] سوالات طرح شده در اين نظرسنجي و پاسخهاي داده شده خشم آذربايجانيها را برانگيخت و باعث واکنشهاي تند آنها شد. سلام در 21 مي 1995 خبرداد که تعدادي از دانشجويان دانشگاه تبريز و دانشجويان آذربايجاني دانشگاه تهران در شهر تبريز در مخالفت با اين نظرسنجي دست به تظاهرات خواهند زد. بنا بر گزارش سلام تظاهرات کنندگان اين نظرسنجي را توهين به مردم آذربايجان ايران اعلام نموده بودند.[51] ده روز پس از انتشار نظرسنجي مقامات صدا و سيماي جمهوري اسلامي هرگونه ارتباط با اين نظرسنجي را انکار کرده و اعلام داشتند که تنها مرکز تحقيقات اين سازمان اقدام به چاپ نتايج نظرسنجي کردهاست. پس از اين کار، دانشجويان آذربايجاني نامههايي به دفاتر رئيس جمهوري، نمايندگان مجلس و امامان جمعه استانهاي آذربايجان، زنجان و اردبيل نوشته و از آنها خواستند که از بهکارگيري و ايجاد رشته زبان آذربايجاني در دانشگاه تبريز حمايت نموده و نظرسنجي را محکوم نمايند.
يکي از مهمترين پديدههايي که بر هويت جمعي آذربايجانيهاي ايران تاثير گذاشت تماشاي برنامههاي تلويزيون ترکيه از سوي اکثريت مردم از آغاز سال 1992 به اين سوي بود.[52] برنامههاي تلويزيون ايران به خاطر جنبه مذهبي براي اکثريت عامه مردم چندان دلپسند نبود. بنابراين بسياري از ايرانيها کانالهاي خارجي قابل دريافت با ماهواره را ترجيح دادند. در سال 1992 قيمت ماهوارههاي خانگي به يک باره کاهش چشمگيري يافت و تهيه آنها براي خانوادهها بسيار آسان گرديد. به نظر ميرسد همين مساله پيامدهاي اجتماعي زيادي به بار آورد. آذربايجانيها که ترکي را به راحتي متوجه ميشوند ترجيح دادند که تلويزيونهاي ترکيه را تماشا کنند.
آذربايجانيهاي تهران و استانهاي آذربايجاني ميگويند که از سال 1992 به بعد برنامههاي ترکيه در خانههاي آذربايجاني به طور منظم تماشا ميشده است. برنامههاي تلويزيون ترکيه حتي از برنامههاي پخش شده از باکو و شبکههاي انگليسي زبان بيشتر تماشاگر داشت. بيشتر افرادي که مصاحبه شدهاند اظهار کردهاند که اين مساله تاثير عميقي بر هويت آنها به عنوان يک آذربايجاني و ترک داشت. بسياري از مصاحبه شوندهها خاطر نشان کردهاند که براي اولين بار ديدهاند که يک ترک، درست بر عکس آن چيزي که در رسانههاي ايران ميتوان ديد، به طور مثبت، مثلا تحصيل کرده، موفق و ثروتمند تصوير شدهاست. در رسانههاي ايران ترک اغلب به عنوان "ترک خر"، مستخدم و يا يک دهاتي بيفرهنگ به تصوير کشيده ميشد.
تکه تکه کردن استانهاي آذربايجان
در اکتبر 1992 تهران تصميم گرفت که استان آذربايجان شرقي را به دو استان تقسيم کرده و استان جديدي در منطقه اردبيل ايجاد نمايد.[53] نامهاي سبلان، سهند[54] و اردبيل براي نامگذاري استان جديد پيشنهاد گرديد. بحث در اين خصوص نشان داد که بسياري از آذربايجانيها که در ميان آنها افراد منتصب به حکومت نيز وجود داشتند تمايل داشتند که رژيم را در اين مسئله صراحتا مورد انتقاد قرار دهند. حتي آنهايي که خود را ايراني ميدانستند از ابقاي نام آذربايجان در اين منطقه حمايت ميکردند. در مخالفت با حذف نام آذربايجان از اين منطقه نامههايي در مطبوعات به چاپ رسيد. در اين رابطه نامهاي به قلم يکي از اهالي اردبيل در مجله وارليق به چاپ رسيد :
”... گذاشتن هر نامي بر استان جديد به جز نام سرزمين مادريمان آذربايجان منطقاً درست نمي باشد.... درست است که سبلان بلندترين کوه آذربايجان و يکي از زيباترين کوههاي جهان است ولي آيا صحيح است که فقط نام يک کوه جايگزين منطقه با شکوه آذربايجان گردد؟...اسم "اردبيل" يکي از مراکز فرهنگي آذربايجان نمي تواند جايگزين مناسبي براي آذربايجان باشد...استان جديد ترکيبي از شهرهاي سراب، آستارا، مشکين شهر، خلخال و... مي باشد. ساکنان اين مناطق اردبيلي نبوده در حاليکه آذربايجاني هستند. بنابراين انتخاب نام آذربايجان شرقي براي استان جديد با مرکزيت اردبيل منطقيتر به نظر مي رسد. حذف نام آذربايجان از استان جديد با مرکزيت اردبيل، قديميترين فرزند سرزمين مادريمان، از نظر ما اردبيليها ستم به ما و سرزمين مادريمان ميباشد آيا اينگونه نيست؟؟"[55]
ابتدا در 15 اکتبر 1992 دولت تصميم خود را براي تاسيس استان جديد و نامگذاري آن به نام "سبلان" اعلام نمود.[56] در ژانويه 1993، در حاليکه مخالفت با تغيير نام ادامه داشت، کميسيون امور داخلي مجلس در آخرين اظهار نظر نام آذربايجان شرقي را براي استان جديد قانوني اعلام نموده و استان آذربايجان شرقي به مرکزيت تبريز نيز به آذربايجان مرکزي تغيير نام يافت.[57] يکي از اعضاي کميسيوني که مسئول اين تغيير نام بود، لايحه را ارائه کرده و گفت:
" دولت در لايحه نام سبلان را براي استان جديد انتخاب نموده بود ولي با توجه به راي کميته و با توجه با اين واقعيت که نام آذربايجان هميشه با تاريخ درخشان مردم شجاع و فداکار و معتقد و هميشه در صحنه سراسر آذربايجان عجين بوده و باتوجه به اينکه اين نام هميشه براي مردم شريف اين منطقه يادآور حماسه هاي زيادي ميباشد نام آذربايجان به استان جديد تقديم مي گردد در نتيجه جمهوري اسلامي ايران از اين به بعد سه استان آذربايجان خواهد داشت : آذربايجان غربي با مرکزيت اورميه، آذربايجان مرکزي با مرکزيت تبريزو آذربايجان شرقي با مرکزيت اردبيل."[58]
ولي دولت براي برداشتن نام آذربايجان از اين استان جديد پافشاري ميکرد و اين در حالي بود که بسياري از آذربايجانيها مخالف اين اقدام دولت بودند. در نهايت دولت بر مردم غلبه کرد و در11 آوريل 1993 استان جديد با اسم اردبيل رسميت يافت.[59] نورالدين نوعي اقدم نماينده مردم اردبيل در مجلس تاسيس استان جديد با نام اردبيل را با مسئله ضرورت مبارزه با تاثير سياسي جمهوري آذربايجان مرتبط دانست. او گفت: " يکي از نتايج سياسي تصميم نهايي درباره استان جديد آن است که اين کار روياي بيروح، جنايي و زشت پانترکيسم را در منطقه (اشاره به جمهوري آذربايجان) متلاشي کرد."[60] اين اظهارات نشان ميدهد که تصميم به تکه تکه کردن استان آذربايجان شرقي و مشخصا سماجت حکومت در ريشهکن کردن همه نامهاي مرتبط با آذربايجان، در راستاي خواست حکومت براي از بين بردن تمام پيوندهاي موجود ميان استانهاي آذربايجان و جمهوري آذربايجان بود.
حتي بعد از تغيير نام، تعدادي از آذربايجانيها به ابراز خشم خود عليه حذف نام آذربايجان از استان جديد ادامه دادند. در سال 1994 با طومارهاي متعددي که دانشجويان آذربايجاني خطاب به سران حکومت نوشتند اين مساله دوباره مطرح شد. دانشجويان آذربايجاني دانشگاه تهران در نامهاي سرگشاده به نمايندگان مجلس اعتراض کردند که چرا عنوان آذربايجان در نام جديد حفظ نشدهاست.[61] دانشجويان مشکينشهري (جزو استان جديد اردبيل) دانشگاههاي سراسر کشور در نامهاي سرگشاده به حکومت جمهوري اسلامي، که ابتدا در هفته نامه اميد زنجان به چاپ رسيد، نارضايتي کامل خود را از حذف عنوان آذربايجان از استان جديد نشان ابراز کردند.[62]
فعاليتهاي سياسي
مشخصه دوران بعد از استقلال جمهوري آذربايجان، شکلگيري فعاليتهاي آزاد و مشترک سياسي بود که همه آذربايجانيها را از سراسر ايران متحد کرد. يکي از پيشرفتهاي سياسي مهم اين دوره تشکيل مجمع نمايندگان آذربايجاني در مجلس بود که اعضاي آن را نمايندگان استانهاي آذربايجان تشکيل ميدادند. اين مجمع مسائل مربوط به استانهاي آذربايجاني و تسريع رابطه با جمهوري آذربايجان را در راس برنامههاي خود قرار داد.[63] نمايندگان آذربايجاني مجلس ايران فقط به طرح مشکلات مردم حوزه انتخاباتي خود اکتفا نکرده و آشکارا درباره مشکلات همه مردم آذربايجان اظهار نظر ميکردند. به عنوان مثال ابراهيم صراف در سال 1993 نسبت به انتخاب مديران غيرآذربايجاني براي ادارات آذربايجان و تبعيض مرکز در خصوص اين استانها به تهران اعتراض کرد.[64]
مطبوعات جمهوري آذربايجان و سازمانهاي مليگراي آذربايجاني فعال در بيرون از مرزهاي ايران، اغلب وجود چندين سازمان مليگراي آذربايجاني در ايران از جمله سازمان فدائيان آذربايجان و جبهه خلق آذربايجان جنوبي و سازمان آزادي بخش آذربايجان را گزارش ميكردند. [65] ارزيابي گستره فعاليت اين سازمانها و ميزان تاثير آنها بر سياستهاي ايران کار دشواري است.
يکي از حوادث مهم مربوط به روند فعاليتهاي سياسي آذربايجان، در بهار1996و در جريان انتخابات مجلس رخ داد. دکتر محمود علي چهرگاني بيانيهاي در تبريز منتشر نمود که در آن آشکارا گسترش استفاده از زبان آذربايجاني در آذربايجان شرقي را خواستار شده و اعلام كرده بود كه تمام تلاشهاي خود را جهت توسعه آذربايجان متمرکز خواهد نمود. يکي از اهداف مذكور در بيانيه چنين است:
«انجام اقدامات مستمر براي احياي فرهنگ ملتها درجمهوري اسلامي ،بويژه احياء و تقويت زبان، ادبيات و رسوم بومي (ترکي آذربايجاني)[66]»
اين بيانيه بينهايت مهم است، زيرا چهرگاني تقويت زبان ترکي- آذربايجاني را به عنوان بخشي از" فرهنگ ملي اسلامي"ميداند. در واقع در بيانيه چهرگاني مواردي ديده مي شد که در نظام جمهوري اسلامي غير معمول و تعجب آور بودند. در صفحه اول بيانيه، که در بين مردم پخش شد، چهرگاني از راي دهندگان به عنوان آذربايجاني نام برده بود و آنان را فرزندان شجاع و وطنپرست محمد خياباني و ستارخان خطاب کرده بود. او همچنين زير عکس خود جمله اي با اين مضمون نوشته بود:
«حيدربابا مرد اوغوللار دوغگينان »
حيدر بابا نام کوهي است درآذربايجان که نزد اهالي منطقه از مجبوبيت زيادي برخورداراست و براي آنها سمبل زبان وسرزمين مادري است. اين جمله که به زبان آذربايجاني نوشته شده بود به خودي خود، در ايران کار خارقالعادهاي است. با اين اقدامات چهرگاني قصد داشت با استفاده از احساس آذربايجاني بودن در ميان مردم آنان را براي تربيت فرزندان خود بر اساس روح آذربايجاني ترغيب کند. عکس ارک تبريز که در نزد آذربايجانيها داراي ارزش زيادي است نيز بر روي بيانيه چاپ شده بود. چهرگاني به هنگام توضيح سوابق خود بر فعاليتهايش جهت افزايش استفاده از زبان ترکي آذربايجاني تاکيد کرد. او بيان داشت که موضوع رساله دکتراي وي تاثير لغات ترکي در زبان فارسي بود و يکي از يافتههاي وي اين بود که فارسي امروزي داراي 4000 لغت ترکي است. به نظر ميرسد چهرگاني قصد داشت با اين بحث ادعاهاي فارس زبانان مبني بر تکامل يافتهتر و ارزشمندتر بودن زبان فارسي را به چالش بکشد.
در انتخابا ت آوريل 1996چهرگاني مورد حمايت جدي مردم قرار گرفت. اما نيروهاي امنيتي به مدت دو هفته او را بازداشت نمودند و تنها هنگامي که انصراف خود را از رقابتهاي انتخاباتي اعلام نمود وي را آزاد کردند. اعلام انصراف وي ازانتخابات به تظاهرات 12مي تبريز انجاميد. بسياري از تظاهرات کنندگان دستگير گرديده و بنابر گزارش نشريات مختلف 5 نفر آذربايجاني پس از تظاهرات اعدام گرديدند. تهران ادعا کرد که 5 نفر به خاطر قاچاق موادمخدر اعدام شدهاند. اما آويزان بودن اجساد آنها بر بالاي يک جرثقيل ساختمان سازي در برابر ديدگان مردم در اين دوره بسيار غيرعادي و نوعي هشدار عمومي بود. چهرگاني پس از آزادي از زندان مکررا از سوي ماموران امنيتي براي بازجويي احضار ميشد و در سپتامبر 1996 او دوباره به مدت 60 روز زنداني گرديد. چهرگاني تلاش نمود تا در انتخابات مجلس در فوريه 2000 نام نويسي نمايد اما از شرکت او در انتخابات جلوگيري به عمل آمد.
علاوه بر چهرگاني ديگر آذربايجانيها نيز احساس کردند که حکومت نسبت به رفاه و رونق تبريز و آذربايجان بيتوجه است. آنها ناراضايتي خود را از عدم توسعه آذربايجان و نياز به منابع و امکانات بيشتر را آشکارا اظهار ميکردند. دانشجويان آذربايجاني در نامهاي که در سال 1994 به رهبر ايران نوشته بودند، کاهش توسعه در آذربايجان را قوياً اعلام نموده و از نمايندگان مجلس خواسته بودند که تمامي تلاش خود را براي ايجاد توسعه منابع در آذربايجان به کارگيرند. آذربايجانيهاي مقيم تهران نيز نسبت به وضعيت اسفناک اقتصادي خود اعتراض نمودند در آپريل 1995 در يکي از حومههاي تهران به نام "اسلام شهر" که اکثر ساکنين آن را آذربايجانيها تشکيل ميدهند، تظاهرات خشونتآميزي بر عليه رژيم رخ داد . خواستههاي تطاهراتکنندگان عمدتاً اقتصادي بود اما اين واقعيت که واکنش آذربايجانيها شديد بود نشان داد که آنها اين رژيم را بيگانه ميدانند.
نويسندگان نامهاي که دانشجويان مشکيني دانشگاهيان کشور بودند خواستار برگزاري انتخابات رسمي به وسيله ساکنين آذربايجان بودند.[67] دانشجويان انتقاد نموده بودند که استاندار اردبيل ازميان بوميان منطقه انتخاب نگرديده و حتي نميتواند به زبان آذربايجاني صحبت کند." متاسفانه بعد از چندين ماه انتظار، وقتي به استاندار خودمان خوش آمد گفتيم او زبان ما را متوجه نشد. اين در حاليست که نصف جمعيت اين استان هيچ آشنايي با زبان فارسي ندارند. آيا به راستي اين مساله باعث تاسف نيست و انتخاب يک استاندار از شهر مادري آيتالله مشکيني و يا از ميان اردبيلي ناممکن است؟؟؟[68]
دانشجويان سياست استخدام مديران غيربومي براي استان اردبيل را توهين به مديران بومي دانسته و گفتهاند:[69]« در زمان انتخاب استاندار جديد بسياري از چهرههاي فعال، فداکار و انقلابي از پستهاي دولتي خود بر کنار شده اند وبه جاي آنها افراد غير بومي منصوب شده که هيچ شناختي ازمنطقه ما ندارند.آنان زبان ،فرهنگ ،ويژگيهاي جغرافيايي و ..منطقه مارا نيم دانند.اما اطمينان داريم که چنين اقداماتي باعث شکست درحوزه هاي آموزش و پرورش و مجيط زيست خواهد شد."[70]
بسياري از آذربايجانيها تهران را زير فشار گذاشتهاند تا سياست خود نسبت به مسئله قرهباغ را تغيير داده و در اين مسئله از آذربايجان حمايت کند. به نظر ميرسد اين اقدامات، تهران را در اتخاذ سياست جديد و اصلاح موضع خود در حل مساله قرهباغ تحت تاثير قرار دادهاست. در مناقشه قرهباغ بين جمهوريهاي آذربايجان و ارمنستان، تهران به خاطر ترس از روي کارآمدن يک جمهوري قدرتمند در آذربايجان و تاثير آن بر افزايش هويتخواهي آذربايجانيان ايراني، عملاً از ارمنيها جانبداري مينمود. نمايندگان آذربايجاني مجلس شوراي اسلامي ايران يک رشته فعاليتهاي تبليغاتي به راه انداخته و تهران را وادرا به قطع رابطه با ارمنستان نمودند. آنها در تظاهراتي بر عليه ايروان شرکت کردند[71] و آشکارا از تهران خواستند که در اين مسئله از آذربايجان حمايت نمايد. [72]. نمايندگان آذربايجاني طوماري را مبني بر لزوم تغيير سياست تهران در قبال مناقشه قرهباغ تهيه کرده و توانستند آن را به امضاي اکثريت مجلس برسانند.
کمال عابدينزاده نماينده مردم خوي در13 آپريل 1993 هنگامي که در مجلس اقدام ارمني ها را محکوم مينمود به زبان آذربايجاني سخنراني کرد. او همچنين در رابطه با اين موضوع مطالبي را در روزنامه همشهري و ديگر نشريهها منتشر کرد.[73] محمدعلي نژادزاده نماينده مردم تبريز، در 6 آپريل 1993 قصعنامهاي را به نام همه نمايندگان آذربايجاني قرائت نمود که در آن اقدام ارمنيها بر عليه آذربايجانيها محکوم شده و از حکومت خواسته شدهبود که از جمهوري آذربايجان حمايت نمايد.
مردم عادي آذربايجان نيز در مناقشه قرهباغ حمايت خود را از آذربايجان در مقابل ارمنستان اعلام کرده و از تهران به خاطر حمايتش از ارمنستان انتقاد نمودند. در 25 مي 1992، 200 دانشجو که در دانشگاه تبريز تحصن نموده بودند شعار "مرگ بر ارمنستان" دادند و سکوت مسلمان به ويژه تهران در مقابل جنايت ارمنيها را خيانت به قرآن عنوان نمودند.[74] بنابر گزارش روزنامه سلام تظاهراتکنندگان ميکردند با شعارهاي خود به تهران فشار آوردند تا در قضيه قرهباغ که در ماه مارس اتفاق افتاده بود به جاي ارمنستان، از آذربايجان حمايت نمايد. نشرياتي که به زبان آذربايجاني در ايران منتشر ميشدند در مساله قرهباغ از جمهوري آذربايجان و مردم مصيبتزده آن حمايت کرده و علاقه شديد و همبستگي قومي خود را اعلام نمودند.[75] آيتالله موسوي اردبيلي بارها در خطبههاي نماز جمعه به مناقشه قرهباغ اشاره کرده و در مقايسه با روحانيان از آذربايجان بيشتر حمايت ميکرد.[76] علاوه بر اين، آذربايجانيهاي ايران براي کمک به هم قومهاي خود در آن سوي مرزها وارد عمل شدند. در سالهاي 1992- 1993 بيشتر کمکهاي بشردوستانه که از سوي ايران در اختيار پناهندگان جمهوري آذربايجان قرار ميگرفت، مستقيماً از استانهاي آذربايجان ايران صورت مي گرفت.[77]
پيوند موجود بين دو آذربايجان
در سالهاي 1980 و اوايل 1990 ميان آذربايجانيهاي شوروي تمايل عميقي به پيوند ميان هم قومهاي خود در ايران ديده ميشد اين مساله نقطه اصلي حس هويت جويي آذربايجانيها و غرور فرهنگي آنان به شمار ميرفت. اين تمايل براي ايجاد رابطه - هم از نظر فرهنگي و هم از نظر سياسي- پس از گسستن محدوديتهاي شوروي و کاهش کنترل مسکو افزايش يافت. محققان غربي گرايش داشتهاند که آرزو و حسرت آذربايجانيهاي شوروي براي ايجاد پيوند با هم قومهاي خود در ايرن را به عنوان ابزار مسکو براي فشار بر ايران به تصوير کشند.[78] اگر چه مسکو مسلماً از فعاليتهاي باکو در اين مورد آگاهي داشت و حتي اغلب، زماني که منافعش اقتضا مينمود باکو را به اين امر تشويق ميکرد، لکن افزايش اين احساس و خواسته در بين آذربايجانيها پس از فروپاشي شوروي، نشان ميدهد که درخواست پيوند و رابطه مبتني بر احساسات اصيل و عواطف عميقي است که در آذربايجان شمالي وجود داشت.
نمايش تاريخ و فرهنگ آذربايجان ايران به عنوان بخشي از تاريخ عمومي جمهوري آذربايجان در موزه باکو به خوبي علاقه آذربايجانيها را به اين پيوند نشان ميدهد. به عنوان مثال در موزه ادبيات ملي آذربايجان(موزه نظامي) نويسندگان، چهرههاي تاريخي و ادبي آذربايجان ايران به عنوان بخشي از ميراث ادبي مردم آذربايجان عنوان شده است. نويسندگاني همچون نظامي که از قوم آذربايجاني بودند ولي بيشتر آثار خود را به زبان فارسي نوشته بودند به عنوان نويسندگان آذربايجاني و آثار آنها به عنوان بخشي از ادبيات ملي معرفي شدهاند. هيچ تمايزي بين نويسندگان شمال و آذربايجان ايران ديده نميشد. علاوه بر اين در موزه فرش ملي، بر فرشهاي تبريز عنوان محصولات آذربايجان زدهشدهاست..
معروفترين ابراز احساسات براي احياي پيوندهاي موجود زمستان 1990-1989 در مرزها به وقوع پيوست. پذيرفته شدن همراه با شور و هيجان مردم آذربايجان شمالي توسط هم قوميهاي خود در سوي ديگر مرزها، مويد اين مطلب است که عليرغم وجود تفاوتهاي عميق در ذهنيت، شيوه زندگي و ميزان رشد هويت ملي در بين آنها، بيشتر آذربايجانيها خود را متعلق به ملتي ميدانند که به مردمان هر دو سوي آراز معلق دارد. روزنامه هاي سالهاي 1992 -1991 باکو و ايران پر از آگهي تبليغاتي مربوط به جستجوي خويشاوندان بود. اين واقعيت که عليرغم گذشت 70سال، خويشاوندها از هر دو سوي آراز به جستجوي هم پرداختند و ميتوانستند هم ديگر را بشناسند، حکايت از آن دارد که داستان خويشاوندي" آن سوي" و اطلاعات درباره از نسلي به نسلي ديگر انتقال يافتهبود. لازم به ذکر است که در فرهنگ آذربايجان بر اهميت پيوندهاي خانوادگي تاکيد شده و بيشتر آذربايجانيها خويشاوندي درآن سوي مرزها دارند. به نظر ميرسد عليرغم تفاوتهايي که ميان دو جامعه وجود داشته، اين پيوندهاي خانوادگي نقش مهمي در ابراز احساس تعلق به ملتي واحد داشتهاست. يک گزارشگر ايراني عکسالعمل متقابل بين آذربايجانيهاي دو سوي مرز را در ژانويه 1990 چنين گزارش کرده است:
همچنين آنها با ايستادن در دو سوي رودخانه با خويشاوندهاي خود پيام رد و بدل کردند. پيامها حاوي آدرس، شماره تلفن، مشخصات شناسنامهاي بود که بر روي تکه کاغذي مچاله شده به دور تکه سنگي به آن سوي رودخانه پرتاب ميشدند. آنهايي که پس از گذشت50 سال در جستجوي خويشاوندان خود بودند به شدت تحت تاثير احساسات خود قرار داشتند.[79]
به دنبال استقلال جمهوي آذربايجان تغييرات زيادي در ماهيت و شدت ارتباطات آذربايجانيهاي دو سوي مرزها رخ داد و همين مساله احتمالاً بر فرايند هويتجويي تاثير گذاشتهاست. بنا بر گزارش حسن رضايي، فرماندا آستارا، در سال 1992 در مزر آستارا هر هفته حدود 400 خانواده از دو سوي مرز همديگر را ملاقات ميکردند.[80] توسعه روابط همچنين در ميزان ارتباط و حمل و نقل بين دو آذربايجان اتفاق افتاد. در11جولاي 1993پروازهاي مستقيم تبريز - باکو راه اندازي گرديد. همچنين سرويسهاي منظم اتوبوس بين جمهوري آذربايجان و شهرهاي آذربايجان جنوبي کار خود را آغاز نمودند.
يکي از پيشرفتهاي مهم در اين خصوص ايجاد همکاري و مبادله مستقيم و رسمي بين ادارات محلي استانهاي آذربايجاني ايران و جمهوري آذربايجان بود که در اين امر تهران دور زدهشدهبود. نمايندگاني از هر سه استان آذربايجان از باکو ديدار به عمل آورده و در زمينههاي زيادي از جمله تجاري، آموزشي و تحقيقات علمي ايجاد همکاري رسمي نمودند.[81] علاوه بر نقشي که نمايندگان آذربايجاني مجلس در تسهيل روابط تهران و باکو بازي کردند، آنها در ايجاد رابطه مستقيم بين جمهوري آذربايجان و استانهاي آذربايجاني نيز نقش مهمي داشتند.
تلاشهاي مزبور براي مبادلات و همکاريهاي مستقيم ميان جمهوري آذربايجان و استانهاي آذربايجاني، به ويژه استان آذربايجان شرقي، علاقه استانهاي آذربايجاني را به خود- کنترلي افزايش داد. اين همکاري دو جانبه بين جمهوري آذربايجان و استانهاي آذربايجان باعث گرديد که اين استانها بتوانند با ديگر کشورهاي خارجي به ويژه کشورهاي ترکتبار رابطه و همکاري ايجاد نمايند. به عنوان مثال در 8 مي 1994 استاندار آذربايجان شرقي از استانبول ديدار نمود و آنجا در مورد فعاليتهاي تجاري و مبادله اطلاعات فني بين صنعتگران ترک و آذربايجانشرقي مذاکره به عمل آورد. همچنين استان آذربايجانغربي در 14 فوريه 1996 معاهدهاي با ايالت خودمختار تاتارستان در روسيه امضاء نمود.[82] درخواست [ابراهيم]صراف نماينده[ مردم مرند و جلفا در] مجلس براي تنفيذ اختيار از سوي مقامات ايران به دولتمردان استان آذربايجانشرقي جهت سازماندهي همکاريهاي خود با جمهوري آذربايجان، يکي از پيشرفتهاي مهم ميباشد.[83] همکاري و ارتباط بين استانهاي آذربايجان و جمهوري آذربايجان، اهميت اين استانها را به شدت افزايش داد. و اين در حالي بود که اقتصاد اين استانها در دوره پهلوي و جمهوري اسلامي نسبت به ديگر مناطق ايران وضعيت اسفناکي يافتهبود. تجارت خارجي در اين استانها با سرعت چشمگيري افزايش پيدا نمود و اين استانها در مبادلات تجاري بين جمهوريهاي خود مختار و تازه تاسيس شوروي و جمهوي اسلامي ايران بارزترين نقطه ترانزيت گرديدند.
نمايندگان آذربايجاني مجلس ايران اغلب به نقش اين استانها در ايجاد ارتباط با جمهوري آذربايجان اشاره نموده و قصد داشتند با اين کار اهميت استانهاي خود را نشان دهند. اين مساله ابزاري موجه براي تقاضاي بودجه از تهران بود.[84]
با اين حال دوران خوش احياء روابط ميان دو آذربايجان بعد از استقلال جمهوري آذربايجان کوتاه مدت بود، چون بعد از مدتي به نظر رسيد که آذربايجانيهاي هر دو طرف پس از پي بردن به تفاوتهاي فرهنگي، دلسرد گرديدند. ساکنين جمهوري آذربايجان ادعا ميکردند که آذربايجان ايران بسيار مذهبي و محافظه کار مانده در حاليکه آذربايجانيهاي ايران مدعي بودند که جمهوري آذربايجان بيش از حد به حالت مسکو درآمده و فرهنگ اسلامي و آذربايجاني خود را ازدست داده است. در مصاحبه هايي که انجام شده آذربايجانيهاي شمالي و جنوبي اعلام داشتند که يک حس برتري نسبت به هم قومي هاي خود در آنسوي مرزها دارند. اهالي آذربايجان شمالي خود را نسبت به ساکنين آذربايجان جنوبي بسيار جهانيتر، و جنوبيها خود را نسبت به ساکنين آذربايجان شمالي بسيار با فرهنگتر و متمدنتر ميدانستند. در مصاحبههايي که با آذربايجانيها شده هر دو طرف خود را به عنوان مرکز آذربايجان اعلام نموده و طرف ديگر را حاشيه قلمداد کرده اند.[85]
مردم هر دو آذربايجان شمالي و جنوبي در مصاحبهها، آلمان شرقي و غربي را مثال ميزدند که جدايي ميان آنها تفاوتهايي را ايجاد کردهبود. حتي آنهايي که تفاوتها را چشمگير ميدانستند اظهار ميداشتند که همه آذربايجانيها به يک ملت تعلق دارند. افراد و گروههاي بسياري در جمهوري آذربايجان صراحتاً اتحاد خود را با آذربايجانجنوبي اعلام داشتداند اما در آذربايجان جنوبي عده بسيار اندکي صراحتاً اتحاد خود را با آذربايجان شمالي بيان کردهاند. در شمال جنبشهايي ولو محدود در اين سطح وجود دارند ولي آنها هنوز همتاي فعالي در جنوب ندارند. کاملاً روشن است که چنين حرکتي از سوي تهران شديداً سرکوب خواهد شد.
نتيجه گيري
در ايران هويت متمايز آذربايجاني توسط تعداد زيادي از آذربايجانيها حفظ ميشود. در طول قرن بيستم، هرگاه که کنترل آزادي بيان از سوي مرکز کاهش يافته، مثل دوران اوايل انقلاب، آذربايجانيها از اين فرصت براي ابراز هويت آذربايجاني خود استفاده نموده و خواستار افزايش حقوق فرهنگي اقوام شدهاند. در عين حال در رابطه با هويت اصلي، ميان آذربايجانيهاي ايران اختلاف نظر وجود دارد و تعدادي از آذربايجانيها از جمله آنهايي که سهم مهمي در دولت و حکومت دارند، خود را ايراني و مسلمان مينامند.[86] البته بسياري از اين افراد منکر پيوندهاي قومي خود با فرهنگ قومي آذربايجاني نبوده و خود را آذربايجاني نيز مي نامند. بقيه آذربايجانيها از جمله روشنفکراني که در طول انقلاب اسلامي فعال بوده اند، عمدتاً به هويت جمعي آذربايجاني اعتقاد دارند اما تلاش ميکنند هويت کشوري خود را به عنوان "ايرانيان" البته در ايران چند قوميتي حفظ کنند. بيشتر آذربايجانيها اعتقاد دارند که هيچ تناقضي بين ايراني بودن و آذربايجاني بودن وجود ندارد. بقيه اگر چه هويت اصلي خود را آذربايجاني ميدانند اما همه آنها براي شناساندن سياسي اين هويت اقدامي جدي انجام نميدهند. با اين حال از اوايل 1990 تعداد اندکي از آذربايجانيها در راستاي ابراز هويت آذربايجاني خود به اقداماتي سياسي دست زده اند. مخصوصا دانشجويان آذربايجاني در اين حوزه فعال شدهاند. نسبت ميان آذربايجانياني که هويت اصلي خود را ايراني مي دانند با آذربايجانياني که هويت اصلي خود را آذربايجاني ميدانند، روشن نيست و به نظر ميرسد که در نوسان است. با اين حال ابراز صريح هويت آذربايجاني در ايران در حال افزايش است. دليل اين امر را ميتوان مايوس شدن مردم آذربايجان از وعدههاي جمهوري اسلامي براي ايجاد دموکراسي و گسترش حقوق فرهنگي و زباني اقوام غير فارس دانست. تاسيس جمهوري مستقل آذربايجان در آن سوي مرزهاي ايران و ارتباط بين مردم دو آذربايجان، و تماشاي کانالهاي تلويزيوني ترکيه از سال 1992 از ديگر عوامل گسترش و تقويت هويت آذربايجاني بودهاست.
اين نتيجهگيري که وجود هويت متمايز آذربايجاني را در سطحي معنيدار بيان ميکند، ديدگاه جريان اصلي مطالعات ايرانشناسي را که وجود هويت متمايز آذربايجاني را بسيار ناچيز قلمداد ميکنند به چالش مي کشاند. اين تحقيق تاکيد ميکند که فاکتور قومي آذربايجان بايد بخشي از مطالعات جامعه ايراني باشد و در ارزيابي پايداري حکومت ايران در نظر گرفته شود. علاوه بر اين بايد گفت که مساله قومي در ايران مسالهاي صرفا داخلي نيست و به صورت قابل توجهي از وقايعي که در بيرون از مرزها اتفاق ميافتد، همچون تاسيس حکومتهاي قومي همچون جمهوري آذربايجان تاثيرمي پذيرد.
مورد "آذربايجانيان ايراني" نشان ميدهد که هويت جمعي اصلي عمدتاً براي بيشتر اعضاي يک گروه روشن نيست. بسياري از آذربايجانها خود را به عنوان ايراني و در عين حال آذربايجاني ميشناسند، و تعداد بسيار کمي از آنها تصور روشني از هويت اصلي خود دارند. بسياري اين هويتها را همزيست دانسته و اميدوارند که آنها ناسازگار نخوانهند بود. علاوه بر اين هويت اصلي يک گروه ميتواند در طول زمان تغيير يابد. محققان اکثراً به پيوندهاي تاريخي و احساس ملي مشترک به عنوان ايرانيان اشاره کرده و از آن براي ناديده گرفتن هويت ملي متمايز آذربايجاني استفاده ميکنند. اما بايد گفت، اگر چه پيوندهاي تاريخي بر گزينش امروزي يک ملت تاثير ميکند ولي گزينشها را ديکته نميکند و شرايط جديد ميتواند ترجيحت هويتي جديدي را براي ملتها ايجاد کند.
بسياري از آذربايجانيها درخواست گسترش حقوق فرهنگيشان را مغاير با هويت ايراني خود نميدانند. و اين در حالياست که در طول قرن بيستم شاهدان مقيم تهران و محققان خارجي همواره گرايش داشتهاند که هرگونه خواستههاي قومي و تقاضاي افزايش حقوق فرهنگي و زباني جنبشهاي آذربايجاني يا ساير اقوام ايراني را به عنوان تحرکات تجزيهطلبانه و يا نتيجه دخالت بيگانگان تفسير کنند. اين اظهارات به نامشروع جلوه دادن خواستههاي گروههاي قومي و سرکوب فعالين آنها کمک کرده است. به منظور متهم کردن اين جريانات به تجزيهطلبي سياستمداران و نويسندگان همآوا از اصطلاحاتي استفاده مي کنند که خود جنبشها هرگز از آنها استفاده نکردهاند. به عنوان مثال آنها به حکومت استاني تبريز در سالهاي 1946-1945،" جمهوري دموکراتيک آذربايجان" نام دادند. بنابراين در ايران هميشه دولت مردم را مجبور ميکند که از بين هويت قومي خود و هويت ايراني يکي را انتخاب کنند. اين مساله در برخي از افراد باعث تقويت هويت آذربايجاني گرديده و در عين حال باعث آسيميله شدن بقيه گشتهاست.
وجود جمعيت آذربايجاني عمده در سرزمين ايران و متصل به جمهوري آذربايجان عاملي مهم در روابط باکو- تهران است. ترس ايران از اينکه استقرار جمهوري قدرتمند و جذاب آذربايجان ميتواند حس هويتجويي مردم آذربايجان ايران را تقويت کند او را بر آن داشت که در مناقشه قرهباغ عملاً از ارمنستان حمايت کند. به همين خاطر جمهوري آذربايجان اغلب از آذربايجانيهاي داخل ايران براي اعمال فشار عليه ايران و وادار کردن ايران به تغيير برخي از سياستهاي خود در قبال آذربايجان کند.
در بين بيشتر آذربايجانيهاي ايران شبکههاي سياسي قابل توجهي وجود دارد. نوشتن طومار و نامههاي سرگشاده و برگزاري تظاهراتي با اشتراک دانشجويان آذربايجاني دانشگاهاي تهران، تبريز و ديگر شهرهاي پر جمعيت آذربايجان نشان مي دهد که آنها به خوبي سازمان يافتهاند و اين شبکه ها جوامع آذربايجاني مختلف را به هم مرتبط مي سازد. در اوايل دهه1990 دانشجويان آذربايجاني دانشگاهاي سراسر ايران رهبري فعاليتهاي سياسي با هدف گسترش حقوق فرهنگي خود را بر عهده داشتند. فاکتور قوميت به خاطر وجود آذربايجانيها در نقاط مختلف ايران، همکاري مردم آذربايجان تسهيل ميکند.
تجزيه و تحليل مذاکرات مجلس نشان ميدهد که تمايل فزايندهاي به بوميگرايي وجود دارد. در سخنان نمايندگان مجلس تلاشهايي جهت به دست آوردن منابع و توزيع آن در استانهاي خودشان ديده ميشود. بيانيهها و مصاحبههاي آنها حسي از هويت منطقهاي آنها را نشان مي دهد. همچنين بيشتر آذربايجانيها، حتي آنهايي که هويت اوليه خود را ايراني ميدانند، از جمله نمايندگان مجلس، يک حس وابستگي نسبت به منطقه آذربايجان دارند و به توسعه و رفاهاين منطقه علاقمند هستند. تمايلات منطقهاي در اظهارات نمايندگان مجلس ديگر استانها نيز ديده ميشود. ظهور گرايشات فزاينده ايالتي بودن اهرم فشار مضاعفي براي حکومت مرکزي به کار مي رود.
اگر برخورد گروههاي مختلف از مرزهاي سياسي و امکانات دولت فراتر رود، احتمال دارد که افزايش خواستههاي قومي، منازعات بين قومي در ايران را دوباره زنده کند. تصور رابطه آينده تهران با اقليتهاي قومي ايران به صورت کنفدراسيون يا فدراتيو ممکن است منازعاتي را بين گروهها به وجود آورد. احتمال وقوع درگيري بين آذربايجانيها و کردها بسيار زياد است. مردماني که سراسر قرن گذشته در رابطه با کنترل بعضي مناطق مورد اختلاف با همديگر درگيريهاي خشونتباري داشتند و اين مساله احتمالاً بر ديگر عاملهاي منطقه تاثير خواهد گذاشت.[87]
اغلب گفته ميشود هرچقدر اعضاي گروههاي غير حاکم و اقليتها دسترسي بيشتري به اهرمهاي قدرت دولتي داشته باشند به همان اندازه تمايل آنها به هويت دولتي بيشتر مي شود. مساله آذربايجانيها در ايران نشان ميدهد که کسب تساوي در قدرت و موقعيت شغلي ميتواند در عمل آنها را به همراهي با هويتهاي رقيب هويت حاکم تحريک کند. چرا که هميشه بين ساختارهاي کسب شده و ساختارهاي موجود در جامعه شکاف وجود خواهد داشت. اين تحقيق در مورد تاثير بالقوه بسياري از سياستهاي مهندسي اجتماعي شک و ترديد ايجاد ميکند. در ايران هر چه آذربايجانيها از نظر شغلي و اقتصادي بيشتر پيشرفت نموده و پستهاي دولتي بالاتري را کسب کنند، به همان اندازه بيشتر علاقمند ميشوند تا به بيعدالتيها و شکافهاي گذشته و نوع تعامل دولت ايران با گروههاي محلي اشاره کنند. بسياري از آذربايجانيها ايران تحت حکومت جمهوري اسلامي به وضعيت مالي مناسب، تحصيلات عالي و پستهاي قدرت دست يافته اند، با وجود اين در محافل اجتماعي ايرانيها هنوز غريبه محسوب شده و زبان آنها در نظر ايرانيها در جايگاه پايينتري نسبت به زبان فارسي قراردارد. نيمه نخست دهه1990 بيانيههايي منتشر شدند که در آن نارضايتي مردم آذربايجان از شان پايين اجتماعي شان مطرح شده بود. آنها اين جايگاه اجتماعي را در تضاد با موفقيتهايي سياسي و اجتماعي و اقصادي آذربايجانيها مي دانستند. افزايش هويت آذربايجاني در اين دوره مردم را به جدايي از ايران تشويق نميکرد بلکه از رژيم ميخواست که آزادي را افزايش داده و تمرکزگرايي را کاهش دهد. بسياري از نيروهاي سياسي ايران نسبت به اين خواستهها واکنش نشان دادهاند. چنانکه خاتمي روي اين مساله سمايه گذاري نمود. گفته مي شود که زنان و جوانان اغلب طرفدار خاتمي هستند بايد گروه اقليتهاي قومي را نيز به اين مجموعه اضافه کنيم. ظهور هويت آذربايجاني و مقابله آن با رابطه ميان مرکز و حاشيه و هم با تسلط فرهنگ و زبان فارسي در ايران، به يکي از مسائل مهم حوزه سياست تبديل خواهد شد و احتمالاً در پايداري رژيم تاثير خواهد گذاشت. از اين گذشته سياست خاتمي که قصد دارد خواستههاي محدودي از احساسات قومي و قدرت ايالتي را مطرح نمايد پيامدهاي بلند مدتي در ايران خواهد داشت. گرچه اين استراتژي در کوتاه مدت براي ايجاد پايگاه حمايتي کارايي دارد اما ممکن است گروههاي قدرت يافته ديگر از پذيرش جايگاه درجه دومي در سيستم خاتمي نيز سرباز زنند و همانند مورد دانشجويان، که خاتمي در مبارزات اصلاحات در ايران از آنها استفاده نمود، اين مساله نيز به افزايش نارضايتيها در ايران بينجامد.
٭ لازم به توضيح است که علاوه بر سه استان فوق، آذربايجان شامل مناطق ديگری از ايران همچون زنجان، قزوين، مرکزی، همدان، و ... نيز میشود.
*دکتر برندا شيفر رئيس مرکز مطالعات و تحقيقات درياي خزر دانشگاه هاروارد و مسئول مرکز مطالعات استراتژيک درياي خزر دانشگاه اورگا مي باشد.
[1]. در تعداد آذربايجانيهاي ساکن ايران اتفاق نظر وجود ندارد. مقامات رسمي ايران برای عملی ساختن پروژه اکثريت فارس زبان، سعی میکنن تا تعداد آذربايجانيها را کمتر اعلام کنند، از سوي ديگر فعالين سياسي آذربايجان به ويژه جمهوري آذربايجان به منظور عملی ساختن ايده ملت بزرگ و قبولاندن ادعاهای خود، تعداد آذربايجانيها را بيشتر اعلام ميکنند. بيشتر مراکزی که به نوعی درباره جمعيت اقليتهاي قومي ايران حدس مي زنند، تعداد فارسها را حدودا 50% جمعيت ايران اعلام کردهاند. متقاعدکنندهترين حدسها در رابطه با تعداد آذربايجانيها آنها را از يک پنجم تا يک سوم جمعيت ايران تخمين زده اند. گروههاي آذربايجاني تعداد آذربايجانيها ايران را بالا برآورد نمودهاند. گروههای دانشجويي آذربايجان ادعا کردهاند که جمعيت آذربايجانيهاي ايران 27 ميليون نفر است. دکترجواد هئيت، ناشر وارليق، ادعا ميکند که يک سوم جمعيت ايران ترک هستند. با احتساب جمعيت آذربايجان ساکن در خارج از استانهاي آذربايجان بويژه در تهران و با احتساب جمعيت قبايل ترک به نظر مي رسد که آذربايجانيها يک سوم يا يک چهارم جمعيت ايران راتشکيل داده و حدودا 20 ميليون نفر ميباشند. اين تخمين با توجه به تحقيقات انجام يافته قبل از رژيم پهلوي که جمعيت ترکها را يک سوم جمعيت ايران برآورد کرده اند، بيشتر قابل قبول است.
[2]. در رابطه با آذربايجاني خواندن و ساير ارجاعات در اين رابطه تنوع زيادي دراصطلاحات به کاررفته وجوددارد.درميان اصطلاحات آذربايجاني؛ترک و ترک آذربايجاني به چشم مي خورد .اصطلاح آذربايجاني دراين مقاله مورد استفاده قرار گرفته است . آذربايجاني بيشترين نامي است که آذربايجانيها بويژه درمنابع نوشتاري ازخودياد مي کنند.وقتي آنها ازاين واژه استفاده مي کنند اين انتخاب آنها بي طرفانه بوده ودربرگيرنده سک معني صرف به نام هويت آنها مي باشد.واين عمل عمدتاً درنتيجه عادات آنها مي باشد وبه عنوان مثال وقتي آذربايجانيهاي ايران خودرا ترک مي خوانند آنها اين واژه ترک را دقيقاًدرهمان معني ترک آذربايجاني ايران به کار مي برند نه درمعني ترک جمهوري آذربايجان
[3]."روابط دولت و اقليتها درايران "پريستا .ج.هنيگس.مطالعات ايران ج17شماره 1 پاييز1984ص ص 37-71" تئوري جنبش جمعي اقليتها و الزامات آن درايران"هوشنگ امير احمدي ،مطالعات نژادي و قومي ،ج 10،1987صص 391-363" آذربايجان: قوميت و خومختاري در قرن بيستم ايران" تورج اتابکي. لندن انتشارات دانشگاهي برتيانيا 1993ص182
[4]. مرجع اصلي اين مقاله ،مصاحبههايي است که با آذربايجانيهاي ايرا ن صورت گرفته است. يکي از مشکلات اصلي در انجام مصاحبه در ايران اين است که در جمهوري اسلامي تحقيق آزادانه غير ممکن است. هنگامي که مصاحبه شوندهها جتي اجازه مصاحبه را نيز به دست مي آورند نمي توانند نطرات خود را که در مغايرت با يدولوژي حاکم در ايران است بيان نمايند. هنچنين محققان ديگر کشورها مجاز به انجام مصاحبه در ايران نيستند. در نتيجه افرادي که مورد مصاجبه قرار مي گيرند تا هداف آذربايجان را بيان نمايند، ساکن ايران نبوده و اين مصاحبهها دربيرون از مرزهاي ايران انجام مي گيرد. اغلب مصاجبه شونده ها دانشجوياني هستند که به صورت موقت در بيرون ايران به سر مي برند و تصميم قطغي براي ترک ايران اتحاذ نکرده اند. بسياري از اين دانشجويان مرتباً ازايران ديدن مي نمايند و اعضايي خانواده بعضي از آنها در ايران ساکن هستند. افرادي که در اين مقاله با آنان مصاحبه شده شامل 80 نفر مي باشند که در ميان گروههاي مختلف سني و آشنايي با مسائل سياسي انتخاب شده اند. در مصاحبه تلاش بر اين بوده که بيشتر، از واقعيتهاي ملموس همانند، آنچه که بر روي يک پلاکارد نوشته شده، آنچه که در تظاهرات روي داده، برنامهاي تلويزيوني که مرد م نگاه کرده اند و .... مورد مصاحبه قرار گيرد. اهداف افراد کمتر مورد مصاحبه قرارداشته و تمام مصاحبه شونده هاي ايراني بدون استثنا به شرط عدم اشاره به اسمشان مصاحبه نموده اند، زيرا نسبت به انتقام رزيم درمورد خودشان و خانوادهشان درايران بسيار هراسان بودند.
[5]. براي بررسي و پي بردن به تلاشهاي شوروي براي تشديد احساسات قومي آذربايجانيهاي ايران نگاه کنيد به کتاب: ديويد سيمن" اتحاد شوروي و آذربايجان ايران: استفاده از ناسيوناليسم براي نفوذ سياسي"(بولدر وستويو1987).
[6].براي آشنايي با خواسته هاي قومي اکراد وديگر گروههاي قومي درجمهوري اسلامي کتاب شهرزاد حجاب و امير حسن پور بنام"سياستهاي ملي و گوناگوني قوميتها"وسهيد رهنما و سهراب بهراد بنام"ايران پس از انقلاب ،بحران يک دولت اسلامي "(لندن :اي بي)ص ص250-229راببينيد.
[7].مسائل تاريخي آذربايجان جنوبي .ا.چ.باباييو(باکو.علم.1989)ص 104
[8].اين تاريخ درتقويم ايران برابر 28 آذرمي باشد.روزنامه اطلاعات 24دسامبر 1977راببينيد.
[9].مسلمانان درچهلمين روز مرگ مردگان خود مراسم بزرگداشت برگزار مي کنند
[10].به عنوان مثال رسالت 25ژانويه 1990ص5
[11].درمصاحبه اي که با موسوي اردبيلي انجام شده به ناتواني خوددرفارسي اساره نموده است.
[12]خدمات ملي تهران:15مارس1979.زبان آذربايجاني درايران معمولاًمه معني زبان ترکي است
[13]"يادداشت تحقيق:انتشارات آذري درايران با نقد حسن جوادي را نگاه کنيد.
[14]اولدوزدر17ژانويه 1979شروع به انتشار نمود و هم به زبان آذربايجاني و هم به زبان فارسي مقاله منتشر مي ساخت.
[15]باباييو"مسائل تاريخي آذربايجان جنوبي 1979-1978"ص 128
[16].اين پيش بيني درمقاله هاي که درديگر مجلات آذربايجاني همچون وارليق و اولکر به چاپ رسيده به چشم مي خورد.
[17]. سرمقاله وارليق، سال[ شماره] 1، ص3، ترجمه انگليس از مقاله ايلهان بوزگوش در " بولتن انجمن تحقيقات ترکي"، سال 3 ، شماره 2، سپتامبر1979، ص 36
[18].فرهنگ آذربايجان" محمد پيفون .تهران .انتشارات دانشيه 1983
[19]برگرفته ازيک مصاحبه اب حبيب آذرسينا درسال 1998درواشينگتن دي.سي
[20]آذراوغلو توصيف مي کند"فخرائتمگه خاقلييق "ادبيات واينجه صنعت9آپريل 1982ص6
[21]برپايه مصاجبه هايي که با فعالين اسبق حزب خلق جمهوري خواه مسلمان صورت گرفته .
[22]حزب خلق جمهوري خواه مسلمان و شريعتمداري تظاهرات عليه رزيم دررابطه بابسته شدن روزنامه ايندگان درماه مارس 1979 به توافق نرسيدند. شريعتمداري امردم خواست که برعليه رژيم تظاهرات ننمايند درحاليکه حزب خلق جمهوري خواه مسلمان حمايت خودراازاين تظاهرات اعلام نمودند
[23]خلق مسلمان .اول دسامبر 1979.ص 8
[24].بيانيه انجمن آذربايجان.وارليق شماره اول چاپ 1979 ص ص11-10
[25]- همان
[26]قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران کيهان 17 نوامبر 1979
[27]سرويس منطقه اي تبريز به زبان آذربايجان ؛دوم دسامبر 1979
[28]درزوئن 1979 چندين تظاهرات درتبريز برپاشد وتظاهرات کنندگان خواستار بازگشت مقدم مراغه اي براي استاندار ي آذربايجان شرقي وبرداشتن سانسور ازرسانه هاي رسمي دولت درمنطقهبودند.مراغه اي ازطرف حزب خلق جمهوري خواه مسلمان حمايت مي شد.باشريعتمداري نيز رابطه نزديک داشت.
[29]براساس مصاحبه اي که با يک شاهد عيني شده است.خمچنين ببينيد"نظاميان ايران درزمان انقالب و درزمان جنگ"سپهرذبيخ –نيويورک.روت لج1988ص ص 126-237
[30].سوريس منطقه اي تبريزبه زبان آذربايجاني7 دسامبر1975
[31].براساس مصاحبه اي که با يک شاهد عيني صورت گرفته است
[32].اي.اف.پي (AFP)به زبان اسپانياي 6دسامبر1979
[33]براساس مصاحبه.بادونفرشرکت کننده
[34].برپايه مصاحبه باپسرشريعتمداري يعني حسن شريعتمداري
[35]اين قضيه به صورت بحراني در9دسامبر اتفاق افتاد.تهران تايمز-10دسامبر1979.مصاحبه با حسن شريعتمداري
[36]."تحقيق وقايع انقلاب" مطالعات ايران –نيکولاس.م.نيکازمراد.ج13.شمازه گان 4-1.1980ص366
[37].تهران تايمز.12دسامبر1979
[38]"اسلام راديکالي:مجاهدين ايران "اروند آبراهاميان (لندن –شرکت محدود آي.بي.توريز-1989)ص ص62-59آبراهاميان شمارآذربايجانيان درانتخابات رياست جمهوري و مجلس را بسيار کم برآورده است.
39."نيروي نظامي ايران تحت فرمان جمهوري اسلامي "نسکلا .ب.شاهگلويان(سانتا مونيکا؛رند کرپ؛1987)ص143
[40]بسياري ازفعالين حزب توده و چپي ها عمدتاًآذربايجاني بود.
[41]بنابر گزارس کتام؛دردوره پهلوي بسياري ازآذربايجانيها درمناطق خودشان وتحت فرماندهي ،فرماندهان محلي خدمت مي کردند.دراين امرعمدتاًبه خاطر مشکلات سربازان زبان فارسي وهزينه بالاي اياب و ذهاب بود.کتاب "ناسيوناليسم آذربايجاني در فهم ايارن"نوشته ريچارد .و.کتام(پتورزبورگ:انتشارات دانشگاه پبرزبورک 1979ص130
[42].اين پافشاري درروابط مرکز و حاشيه درايران مورد مطالعات بين المللي مجلات خاورميانه ج29-1997ص235
[43]"ادبيات واينجه صنعت"15زوئن 1984ص4راببينيد.نامه سونمز در25اکتبر1989وشهرهايش در"ادبيات و اينجه صنعت"12دسامبر 1986ص4 چاپ گرديده.
[44]"چند پيشنهاد باري تقويت زبان آذرب"کسهان 15ژوئن 1988ص2
[45] "نامه دانشجويان آذربايجاني دانشگاه تهران به نمايندگان آذربايجاني مجلس درزوئن 1994که چاپ نگرديد.
[46] براي مثال"منظوري خامنه"مکالمات روزمره ترکي . فارسي تهران 1993
[47] "نگاهي به برنامه ها يراديو و تلويزيون"حسين قلي سليمي –وارليق ژانويه وآپريل 1992 ص ص48-38
[48] ."نامه به رئيس جمهوري ايران آقاي خاتمي"5مي 1998که دربهار1999درقورتولوش به فارسي به چاپ رسيد
[49].نامه دانشجويان آذربايجاني دانشگاه تهران به نمايندگان آذربايجاني مجلس شوراي اسلامي
[50].سلام-21مي 1995
[51].همان
[52].درسالهاي 1960 و 1970 ساکنين شهرهاي مرزي تلويزيون باکورا به تماشا مي نشستندزيرا درآنجا کيفيت دربافت برنامه هاي باکو بالا مي باشد.
[53]."استان شدن اردبيل وروابط مرکز و جاشيه درايران "ص ص253-135دراين بحث نويسنده انگيزه ايجاد استان جديد وفرايند آنرا عميقاً به بحث مي گذارد.
[54].سبلان و سهند دوکوه معروف آذربايجان هستند.آذربايجانيها ساوالان تلفظ مي کنند.
[55].نامه عليرضا حميدخودررابطه باتشکيل استان جديد اردبيل به فارسي-وارليق اکتبرودسامبر 1992ص ص115-109
[56].ايرنابه زبان انگليسي15اکتبر1992
[57]رسالت 13ژانويه 1993ص5
[58]. همان
[59].رسالت 12آپريل 1993ص5
[60]. همان
[61]. نامه دانشجويان آذربايجاني دانشگاه تهران به نمايندگان آذربايجاني مجلس شوراي اسلامي
[62].نامه دانشجويا ن مشکيني دردانشگاههاي سراسر کشور به دولت جمهوري اسلامي ايران وارليق آپريل-ژوئن 1994ص 96-93(اين نامه ابتدا درهفته نامه اميد زنجان به چاپ رسيد)
[63]زسالت 7آپريل 1992ص3
[64]خبرگزاري جهاني رويتر27جولاي 1993
[65]توران 7آپرل 1995
[66]بروشور انتخاباتي مجمودعلي چهرگاني در1996 که چاپ نگرديد اين مساله يکي از موضوعات انتخابات وي بود.
[67]نامه دانشجويان مشکيني دانشکاهها ي سراسر کشوربه دولت جمهوري اسلامي ايران
[68].همان
[69].همان
[70]. همان
[71]ايرنا به زبان انگليسي 13آپريل 1993
[72]رسالت 19آپريل 1993ص5
[73]رسالت 14آپريل 1993ص5
[74]خبرگزاري رويتر ازسلام نقل قول کرده 25مي1992
[75]جوادهئيت –وارليق اپريل وژوئن 1994 ص ص30-25"حوجالي"وارليق آپريل –زوئن 1992ص ص33-31"شهيدلر"وارليق ژانويه 1995ص ص136-135
[76]دربسياري ازنمازهاي جمعه آيت الله موسوي اردبيلي اظهارمي داشت که پس ازخاتمه حرفهايش به فارسي به جاي خطبه هاي عربي اوبه زبان آذربايجاني صحبت خواهد کرد درنمازهاي جمعه اوبه زبان آذربايجاني خطابه مي کرد آذربايجانيهاي شوروي رانيزمورد خطاب قرار مي داد و درمصيبت آنها ابراز همدردي مي نمود.
[77]باري نمونه "ايرنا به زبان انگليسي چاپ 31آگوست 1993
[78]براي مثال آلکساندر بنينگس.س اندرس و يم بوش"مسلمانان امپراتوري شوروي :يک راهنمايي(بلومينگون:انتشارات دانشگاه هندوستان 1986ص144)
[79]ايرنا به زبان انگليسي14ژانويه 1990
[80]ايرنا به زبان انگليسي26فوريه 1993
[81]ايرنا به زبان انگليسي22فوريه 1993
[82]ايرنا به زبان انگليسي14فوريه 1996
[83]رسالت 8مارس 1993ص ص6-5
[84]رسالت 23دسامبر 1992ص ص6-5
[85]اين رقابت دربسياري ازمراکزنسبت به قومهاي پراکنده وجوددارد.براي مثال رقابت بين اسرائيل و يهودي هاي پراکنده ودرميان فلسطينيها نيز وجود دارد.ببينيد"جوزه جديد تحقيقاتي تاثير پراکنده گي هيا قومي حال حاضر درسياست"نوشته گابريل شيفر(لندن ههم 1986)ص ص11-10
[86]ارتباط بين هويت ايراني و مسلمان بودن درايران مورد بحث مي باشد ودردوران جمهوري اسلامي به شدت مورد مشاجره قرار گرفته است
[87]براي نمونه درآپريل 1979 خشونت بينآذربياجانيها و کردها نقده استان آذربايجان غربي فزوني يافت واين خشونت ها به خاطرتقسيم اراضي بود.
*دکتر برندا شيفر رئيس مرکز مطالعات و تحقيقات درياي خزر دانشگاه هاروارد و مسئول مرکز مطالعات استراتژيک درياي خزر دانشگاه اورگا مي باشد.
[1]. در تعداد آذربايجانيهاي ساکن ايران اتفاق نظر وجود ندارد. مقامات رسمي ايران برای عملی ساختن پروژه اکثريت فارس زبان، سعی میکنن تا تعداد آذربايجانيها را کمتر اعلام کنند، از سوي ديگر فعالين سياسي آذربايجان به ويژه جمهوري آذربايجان به منظور عملی ساختن ايده ملت بزرگ و قبولاندن ادعاهای خود، تعداد آذربايجانيها را بيشتر اعلام ميکنند. بيشتر مراکزی که به نوعی درباره جمعيت اقليتهاي قومي ايران حدس مي زنند، تعداد فارسها را حدودا 50% جمعيت ايران اعلام کردهاند. متقاعدکنندهترين حدسها در رابطه با تعداد آذربايجانيها آنها را از يک پنجم تا يک سوم جمعيت ايران تخمين زده اند. گروههاي آذربايجاني تعداد آذربايجانيها ايران را بالا برآورد نمودهاند. گروههای دانشجويي آذربايجان ادعا کردهاند که جمعيت آذربايجانيهاي ايران 27 ميليون نفر است. دکترجواد هئيت، ناشر وارليق، ادعا ميکند که يک سوم جمعيت ايران ترک هستند. با احتساب جمعيت آذربايجان ساکن در خارج از استانهاي آذربايجان بويژه در تهران و با احتساب جمعيت قبايل ترک به نظر مي رسد که آذربايجانيها يک سوم يا يک چهارم جمعيت ايران راتشکيل داده و حدودا 20 ميليون نفر ميباشند. اين تخمين با توجه به تحقيقات انجام يافته قبل از رژيم پهلوي که جمعيت ترکها را يک سوم جمعيت ايران برآورد کرده اند، بيشتر قابل قبول است.
[1]. در رابطه با آذربايجاني خواندن و ساير ارجاعات در اين رابطه تنوع زيادي دراصطلاحات به کاررفته وجوددارد.درميان اصطلاحات آذربايجاني؛ترک و ترک آذربايجاني به چشم مي خورد .اصطلاح آذربايجاني دراين مقاله مورد استفاده قرار گرفته است . آذربايجاني بيشترين نامي است که آذربايجانيها بويژه درمنابع نوشتاري ازخودياد مي کنند.وقتي آنها ازاين واژه استفاده مي کنند اين انتخاب آنها بي طرفانه بوده ودربرگيرنده سک معني صرف به نام هويت آنها مي باشد.واين عمل عمدتاً درنتيجه عادات آنها مي باشد وبه عنوان مثال وقتي آذربايجانيهاي ايران خودرا ترک مي خوانند آنها اين واژه ترک را دقيقاًدرهمان معني ترک آذربايجاني ايران به کار مي برند نه درمعني ترک جمهوري آذربايجان
[1]."روابط دولت و اقليتها درايران "پريستا .ج.هنيگس.مطالعات ايران ج17شماره 1 پاييز1984ص ص 37-71" تئوري جنبش جمعي اقليتها و الزامات آن درايران"هوشنگ امير احمدي ،مطالعات نژادي و قومي ،ج 10،1987صص 391-363" آذربايجان: قوميت و خومختاري در قرن بيستم ايران" تورج اتابکي. لندن انتشارات دانشگاهي برتيانيا 1993ص182
[1]. مرجع اصلي اين مقاله ،مصاحبههايي است که با آذربايجانيهاي ايرا ن صورت گرفته است. يکي از مشکلات اصلي در انجام مصاحبه در ايران اين است که در جمهوري اسلامي تحقيق آزادانه غير ممکن است. هنگامي که مصاحبه شوندهها جتي اجازه مصاحبه را نيز به دست مي آورند نمي توانند نطرات خود را که در مغايرت با يدولوژي حاکم در ايران است بيان نمايند. هنچنين محققان ديگر کشورها مجاز به انجام مصاحبه در ايران نيستند. در نتيجه افرادي که مورد مصاجبه قرار مي گيرند تا هداف آذربايجان را بيان نمايند، ساکن ايران نبوده و اين مصاحبهها دربيرون از مرزهاي ايران انجام مي گيرد. اغلب مصاجبه شونده ها دانشجوياني هستند که به صورت موقت در بيرون ايران به سر مي برند و تصميم قطغي براي ترک ايران اتحاذ نکرده اند. بسياري از اين دانشجويان مرتباً ازايران ديدن مي نمايند و اعضايي خانواده بعضي از آنها در ايران ساکن هستند. افرادي که در اين مقاله با آنان مصاحبه شده شامل 80 نفر مي باشند که در ميان گروههاي مختلف سني و آشنايي با مسائل سياسي انتخاب شده اند. در مصاحبه تلاش بر اين بوده که بيشتر، از واقعيتهاي ملموس همانند، آنچه که بر روي يک پلاکارد نوشته شده، آنچه که در تظاهرات روي داده، برنامهاي تلويزيوني که مرد م نگاه کرده اند و .... مورد مصاحبه قرار گيرد. اهداف افراد کمتر مورد مصاحبه قرارداشته و تمام مصاحبه شونده هاي ايراني بدون استثنا به شرط عدم اشاره به اسمشان مصاحبه نموده اند، زيرا نسبت به انتقام رزيم درمورد خودشان و خانوادهشان درايران بسيار هراسان بودند.
[1]. براي بررسي و پي بردن به تلاشهاي شوروي براي تشديد احساسات قومي آذربايجانيهاي ايران نگاه کنيد به کتاب: ديويد سيمن" اتحاد شوروي و آذربايجان ايران: استفاده از ناسيوناليسم براي نفوذ سياسي"(بولدر وستويو1987).
[1].براي آشنايي با خواسته هاي قومي اکراد وديگر گروههاي قومي درجمهوري اسلامي کتاب شهرزاد حجاب و امير حسن پور بنام"سياستهاي ملي و گوناگوني قوميتها"وسهيد رهنما و سهراب بهراد بنام"ايران پس از انقلاب ،بحران يک دولت اسلامي "(لندن :اي بي)ص ص250-229راببينيد.
[1].مسائل تاريخي آذربايجان جنوبي .ا.چ.باباييو(باکو.علم.1989)ص 104
[1].اين تاريخ درتقويم ايران برابر 28 آذرمي باشد.روزنامه اطلاعات 24دسامبر 1977راببينيد.
[1].مسلمانان درچهلمين روز مرگ مردگان خود مراسم بزرگداشت برگزار مي کنند
[1].به عنوان مثال رسالت 25ژانويه 1990ص5
[1].درمصاحبه اي که با موسوي اردبيلي انجام شده به ناتواني خوددرفارسي اساره نموده است.
[1]خدمات ملي تهران:15مارس1979.زبان آذربايجاني درايران معمولاًمه معني زبان ترکي است
[1]"يادداشت تحقيق:انتشارات آذري درايران با نقد حسن جوادي را نگاه کنيد.
[1]اولدوزدر17ژانويه 1979شروع به انتشار نمود و هم به زبان آذربايجاني و هم به زبان فارسي مقاله منتشر مي ساخت.
[1]باباييو"مسائل تاريخي آذربايجان جنوبي 1979-1978"ص 128
[1].اين پيش بيني درمقاله هاي که درديگر مجلات آذربايجاني همچون وارليق و اولکر به چاپ رسيده به چشم مي خورد.
[1]. سرمقاله وارليق، سال[ شماره] 1، ص3، ترجمه انگليس از مقاله ايلهان بوزگوش در " بولتن انجمن تحقيقات ترکي"، سال 3 ، شماره 2، سپتامبر1979، ص 36
[1].فرهنگ آذربايجان" محمد پيفون .تهران .انتشارات دانشيه 1983
[1]برگرفته ازيک مصاحبه اب حبيب آذرسينا درسال 1998درواشينگتن دي.سي
[1]آذراوغلو توصيف مي کند"فخرائتمگه خاقلييق "ادبيات واينجه صنعت9آپريل 1982ص6
[1]برپايه مصاجبه هايي که با فعالين اسبق حزب خلق جمهوري خواه مسلمان صورت گرفته .
[1]حزب خلق جمهوري خواه مسلمان و شريعتمداري تظاهرات عليه رزيم دررابطه بابسته شدن روزنامه ايندگان درماه مارس 1979 به توافق نرسيدند. شريعتمداري امردم خواست که برعليه رژيم تظاهرات ننمايند درحاليکه حزب خلق جمهوري خواه مسلمان حمايت خودراازاين تظاهرات اعلام نمودند
[1]خلق مسلمان .اول دسامبر 1979.ص 8
[1].بيانيه انجمن آذربايجان.وارليق شماره اول چاپ 1979 ص ص11-10
[1]- همان
[1]قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران کيهان 17 نوامبر 1979
[1]سرويس منطقه اي تبريز به زبان آذربايجان ؛دوم دسامبر 1979
[1]درزوئن 1979 چندين تظاهرات درتبريز برپاشد وتظاهرات کنندگان خواستار بازگشت مقدم مراغه اي براي استاندار ي آذربايجان شرقي وبرداشتن سانسور ازرسانه هاي رسمي دولت درمنطقهبودند.مراغه اي ازطرف حزب خلق جمهوري خواه مسلمان حمايت مي شد.باشريعتمداري نيز رابطه نزديک داشت.
[1]براساس مصاحبه اي که با يک شاهد عيني شده است.خمچنين ببينيد"نظاميان ايران درزمان انقالب و درزمان جنگ"سپهرذبيخ –نيويورک.روت لج1988ص ص 126-237
[1].سوريس منطقه اي تبريزبه زبان آذربايجاني7 دسامبر1975
[1].براساس مصاحبه اي که با يک شاهد عيني صورت گرفته است
[1].اي.اف.پي (AFP)به زبان اسپانياي 6دسامبر1979
[1]براساس مصاحبه.بادونفرشرکت کننده
[1].برپايه مصاحبه باپسرشريعتمداري يعني حسن شريعتمداري
[1]اين قضيه به صورت بحراني در9دسامبر اتفاق افتاد.تهران تايمز-10دسامبر1979.مصاحبه با حسن شريعتمداري
[1]."تحقيق وقايع انقلاب" مطالعات ايران –نيکولاس.م.نيکازمراد.ج13.شمازه گان 4-1.1980ص366
[1].تهران تايمز.12دسامبر1979
[1]"اسلام راديکالي:مجاهدين ايران "اروند آبراهاميان (لندن –شرکت محدود آي.بي.توريز-1989)ص ص62-59آبراهاميان شمارآذربايجانيان درانتخابات رياست جمهوري و مجلس را بسيار کم برآورده است.
39."نيروي نظامي ايران تحت فرمان جمهوري اسلامي "نسکلا .ب.شاهگلويان(سانتا مونيکا؛رند کرپ؛1987)ص143
[1]بسياري ازفعالين حزب توده و چپي ها عمدتاًآذربايجاني بود.
[1]بنابر گزارس کتام؛دردوره پهلوي بسياري ازآذربايجانيها درمناطق خودشان وتحت فرماندهي ،فرماندهان محلي خدمت مي کردند.دراين امرعمدتاًبه خاطر مشکلات سربازان زبان فارسي وهزينه بالاي اياب و ذهاب بود.کتاب "ناسيوناليسم آذربايجاني در فهم ايارن"نوشته ريچارد .و.کتام(پتورزبورگ:انتشارات دانشگاه پبرزبورک 1979ص130
[1].اين پافشاري درروابط مرکز و حاشيه درايران مورد مطالعات بين المللي مجلات خاورميانه ج29-1997ص235
[1]"ادبيات واينجه صنعت"15زوئن 1984ص4راببينيد.نامه سونمز در25اکتبر1989وشهرهايش در"ادبيات و اينجه صنعت"12دسامبر 1986ص4 چاپ گرديده.
[1]"چند پيشنهاد باري تقويت زبان آذرب"کسهان 15ژوئن 1988ص2
[1] "نامه دانشجويان آذربايجاني دانشگاه تهران به نمايندگان آذربايجاني مجلس درزوئن 1994که چاپ نگرديد.
[1] براي مثال"منظوري خامنه"مکالمات روزمره ترکي . فارسي تهران 1993
[1] "نگاهي به برنامه ها يراديو و تلويزيون"حسين قلي سليمي –وارليق ژانويه وآپريل 1992 ص ص48-38
[1] ."نامه به رئيس جمهوري ايران آقاي خاتمي"5مي 1998که دربهار1999درقورتولوش به فارسي به چاپ رسيد
[1].نامه دانشجويان آذربايجاني دانشگاه تهران به نمايندگان آذربايجاني مجلس شوراي اسلامي
[1].سلام-21مي 1995
[1].همان
[1].درسالهاي 1960 و 1970 ساکنين شهرهاي مرزي تلويزيون باکورا به تماشا مي نشستندزيرا درآنجا کيفيت دربافت برنامه هاي باکو بالا مي باشد.
[1]."استان شدن اردبيل وروابط مرکز و جاشيه درايران "ص ص253-135دراين بحث نويسنده انگيزه ايجاد استان جديد وفرايند آنرا عميقاً به بحث مي گذارد.
[1].سبلان و سهند دوکوه معروف آذربايجان هستند.آذربايجانيها ساوالان تلفظ مي کنند.
[1].نامه عليرضا حميدخودررابطه باتشکيل استان جديد اردبيل به فارسي-وارليق اکتبرودسامبر 1992ص ص115-109
[1].ايرنابه زبان انگليسي15اکتبر1992
[1]رسالت 13ژانويه 1993ص5
[1]. همان
[1].رسالت 12آپريل 1993ص5
[1]. همان
[1]. نامه دانشجويان آذربايجاني دانشگاه تهران به نمايندگان آذربايجاني مجلس شوراي اسلامي
[1].نامه دانشجويا ن مشکيني دردانشگاههاي سراسر کشور به دولت جمهوري اسلامي ايران وارليق آپريل-ژوئن 1994ص 96-93(اين نامه ابتدا درهفته نامه اميد زنجان به چاپ رسيد)
[1]زسالت 7آپريل 1992ص3
[1]خبرگزاري جهاني رويتر27جولاي 1993
[1]توران 7آپرل 1995
[1]بروشور انتخاباتي مجمودعلي چهرگاني در1996 که چاپ نگرديد اين مساله يکي از موضوعات انتخابات وي بود.
[1]نامه دانشجويان مشکيني دانشکاهها ي سراسر کشوربه دولت جمهوري اسلامي ايران
[1].همان
[1].همان
[1]. همان
[1]ايرنا به زبان انگليسي 13آپريل 1993
[1]رسالت 19آپريل 1993ص5
[1]رسالت 14آپريل 1993ص5
[1]خبرگزاري رويتر ازسلام نقل قول کرده 25مي1992
[1]جوادهئيت –وارليق اپريل وژوئن 1994 ص ص30-25"حوجالي"وارليق آپريل –زوئن 1992ص ص33-31"شهيدلر"وارليق ژانويه 1995ص ص136-135
[1]دربسياري ازنمازهاي جمعه آيت الله موسوي اردبيلي اظهارمي داشت که پس ازخاتمه حرفهايش به فارسي به جاي خطبه هاي عربي اوبه زبان آذربايجاني صحبت خواهد کرد درنمازهاي جمعه اوبه زبان آذربايجاني خطابه مي کرد آذربايجانيهاي شوروي رانيزمورد خطاب قرار مي داد و درمصيبت آنها ابراز همدردي مي نمود.
[1]باري نمونه "ايرنا به زبان انگليسي چاپ 31آگوست 1993
[1]براي مثال آلکساندر بنينگس.س اندرس و يم بوش"مسلمانان امپراتوري شوروي :يک راهنمايي(بلومينگون:انتشارات دانشگاه هندوستان 1986ص144)
[1]ايرنا به زبان انگليسي14ژانويه 1990
[1]ايرنا به زبان انگليسي26فوريه 1993
[1]ايرنا به زبان انگليسي22فوريه 1993
[1]ايرنا به زبان انگليسي14فوريه 1996
[1]رسالت 8مارس 1993ص ص6-5
[1]رسالت 23دسامبر 1992ص ص6-5
[1]اين رقابت دربسياري ازمراکزنسبت به قومهاي پراکنده وجوددارد.براي مثال رقابت بين اسرائيل و يهودي هاي پراکنده ودرميان فلسطينيها نيز وجود دارد.ببينيد"جوزه جديد تحقيقاتي تاثير پراکنده گي هيا قومي حال حاضر درسياست"نوشته گابريل شيفر(لندن ههم 1986)ص ص11-10
[1]ارتباط بين هويت ايراني و مسلمان بودن درايران مورد بحث مي باشد ودردوران جمهوري اسلامي به شدت مورد مشاجره قرار گرفته است
[1]براي نمونه درآپريل 1979 خشونت بينآذربياجانيها و کردها نقده استان آذربايجان غربي فزوني يافت واين خشونت ها به خاطرتقسيم اراضي بود.
Labels: Brenda Shaffer, براندا شفر
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home