Sunday, November 29, 2009



-------------------------------------------------------------------------------
گفتگوی کانون دمکراسی آذربایجان با پژوهشگر و مدير و مولف سري وبلاگهاي سؤزوموز مهران بهاري-سه
-------------------------------------------------------------------------------


گفتگو با مهران بهاري - آذربایجان دموکراسي اوجاغي-سه

گفتگوی کانون دمکراسی آذربایجان با پژوهشگر خستگی ناپذیر و مدير و مولف سري وبلاگهاي سؤزوموز جناب مهران بهاری



س-شما ریشه دور جديد این جنبش را در کجا می بینید؟

حركت ملي دمكراتيك ترك-آزربايجان مركب از دو مولفه "ملت شوندگي-ملت سازي" و "سياسي شدن" است. مولفه "ملت شوندگي" به معني جريان خودآگاهي و بيداري ملي و روند تحول ترك زبانان ساكن در آزربايجان جنوبي و ايران به ملت ترك است. اين مولفه ركن اصلي حركت ملي است و روندي طولاني در تاريخ با افت و خيز فراوان است. من حركت ملي ترك در ايران را فاز جديد و معاصر اين روند تاريخي مي دانم كه به عنوان يك حركت مدني روشنفكران و ادبا آغاز شده است. منظور من از روشنفكران و ادبا مشخصا مجله وارليق و در ميان بسياري به ويژه سه نام جواد هئيت، حميد نطقي و علي كمالي است. من ريشه هاي فاز معاصر حركت ملي را مربوط به وارليق و اين سه شخصيت مي دانم. هرچند قبل از پديده وارليق و همزمان با آن در خارج آن نيز روشنفكران و فعالين سياسي منفردي كه صاحب و مدافع نگرشها، ايدئالها و مضمون حركت ملي معاصر ترك باشند موجود بوده اند، اما اين وارليق است كه توانست براي نخستين بار پايه هاي يك حركت سيستماتيك و پايدار بر اساس مولفه هاي صحيح هويت ملي-ائتنيكي خلق ترك در ايران با قابليت توده اي شدن را بريزد. تاكيد پديده وارليق بر زبان تركي به عنوان مولفه اصلي هويت ملي خلق ترك، بر تركي نويسي و آفرينش بدين زبان، بر نام تاريخي-ملي خلقمان "ترك" و نام زبانمان "تركي" و پوشش دادن پاره هاي خلق ترك پراكنده در سراسر آزربايجان و ايران، گامهائي تاريخي در اصلاح انحرافات هويتي جريان "آزربايجانچيليق" بودند و توانستند روند ملت سازي-ملت شوندگي تركزبانان ساكن در ايران و آزربايجان را دوباره بر بنيانهاي درست خود بنشانند.

مولفه "سياسي شدن" حركت ملي، به معني بروز خواسته هاي سياسي توده ترك زبان خودآگاه و مجادله سياسي براي وصول به آن خواستهاست. "سياسي شدن" حركت متناسب با پيشرفت توده ترك در روند ملت شوندگي و به اعتباري زائيده از بطن مولفه "ملت شوندگي" خلق ترك است. خواست "تعيين سرنوشت خود" اوج روند سياسي شدن مي باشد. ركن سياسي شدن در وهله نخست نتيجه پيشرفت توده ترك زبان در روند ملت شوندگي است، اما در تسريع آن عوامل و كاتاليزورهاي خارجي نيز نقش دارند. از مهمترين آنها سقوط دولت پهلوي و تاسيس جمهوري اسلامي، فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و ظهور دولت مستقل جمهوري آزربايجان در جوار ايران، پيشرفت گام به گام دولت مدرن و لائيك تركيه در عرصه هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي، همگرائي و ادغام اين دو دولت در نهادهاي اروپائي، رواج خط لاتيني تركي، انقلاب انفرماتيك و ظهور پديده هائي چون ويدئو، تلويزيونهاي ماهواره اي، تلفن موبايل و در نهايت اينترنت و شكسته شدن سد سانسور دولتي توسط نوآوريهاي تكنولوژيك مذكور، جهاني شدن گفتمان حقوق پايه اي بشري، اوج گرفتن و دست آوردهاي مثبت حركات و جنبشهاي ملل محكوم در كشورهاي منطقه (افغانستان، عراق)، اشغال قاراباغ توسط ارمنستان، توسعه طلبي ارضي كردي در غرب آزربايجان، عراق و اراضي آزربايجاني شرق تركيه را مي توان بر شمرد.

مولفه سياسي حركت ملي معاصر در دو دهه اخير شتاب گرفته، نخست در قالب حركت دانشجوئي مجسم شده، با وقايع خرداد ٨٥ خصلت توده اي بودن كسب كرده و با سياستهاي سركوبگرانه جمهوري اسلامي داراي فاز حقوق بشري شده است. يكي ديگر از ويژگيهاي حركت ملي آن ترك است كه به لحاظ زماني-سياسي، از دوام و پيوستگي آن نمي توان سخن گفت. اين حركتي جديد است و ادامه جنبش بابي زنجان، انقلاب مشروطيت آزربايجان، حركت آزادستان و يا خلق مسلمان نيست. هيچ كدام از حركتهاي مذكور كه مي توانند به صورت جنبشهائي سياسي اجتماعي خلق ترك براي دمكراسي دسته بندي شوند، بر اساس هويت ملي-ائتنيكي و حقوق ملي شكل نگرفته اند، هر چند بر آن تاثيرهائي داشته اند. اساسا سه حركت نخست مربوط به دوره حاكميت تركان بر دولت ايران بوده اند و بنابراين نمي توانند در مقوله يك مجادله تعيين سرنوشت خود-خارجي كه مربوط به ملتي محكوم و نه حاكم است بگنجند. اين انقطاع و عدم پيوستگي زماني يكي از دلائل عقب ماندگي زماني و محتوائي حركت ملي ترك در مقايسه با حركتهاي ملي ديگر در منطقه مانند فارس، ارمني، كرد و ... آن است. نكته مهم ديگر آنكه حركت ملي دمكراتيك ترك – آزربايجان را صرفا در جنبه سياسي آن يعني مساله "تعيين سرنوشت خود" خلاصه كردن، نادرست است و به معني ناديده گرفتن مولفه اساسي حركت يعني روند بيداري ملي و ملت شوندگي تركان ساكن در ايران است.

س- حرکت ملي به دنبال چیست؟

اين حركت به دنبال سعادت ملي خلق ترك ساكن در آزربايجان و ايران، ايجاد شرايطي براي انسان ترك تا بتواند با هويت خود در جامعه اي انساني، آزاد، مدرن و مرفه و بدون تنش با همسايگان و بي ستيز با جهانيان بزيد و شرایط بقاء، تداوم و رشد خود در آن جامعه را مهیا سازد است. اما وضعيت فعلي ايران مانع اصلي تحقق اين آمال مي باشد. ايران تحت حاكميت فارسها خلق ترك را تحقير نموده و به سفالت كشانده است، توسعه آزربايجان را متوقف كرده و مانع از آن شده كه خلق ترك و آزربايجان در منطقه و جهان معاصر جايگاهي را كه شايسته آن اند بدست آورند. ايران، كشور و جامعه آن به شدت از ذهنيت و نرمهاي جهان معاصر دور افتاده اند. "اسلام سياسي و بنيادگرائي شيعي"، "دولت ديني و دين دولتي"، "حاكميت و اقتدار صنف روحاني شيعه"، "عدم درك زمامداران از مفاهيم اساسي مانند حقوق بشر و آزاديهاي بنيادين و دشمني ايشان با اين مفاهيم"؛ "بي كفايتي و فساد مالي زمامداران"، "نبود حقوق برابر زنان با مردان"، .... از ريشه هاي عقب ماندگي مزمن و توسعه نيافتگي شديد دولت و جامعه ايران و در مقياس وسيعتر خاورميانه و جهان اسلام است. يكي ديگر از مسائل ايران، بلكه مهمترين آن، "مساله ملتهاي ساكن در آن، حقوق اين ملل و چگونگي مديريت اين مساله" است. دولت ايران تاكنون به كاري فراگير و صميمي در اين باره آغاز نكرده، حتي وجود مسائلي بنام "مساله ملي" و "مساله زبانهاي ملي" در ايران را قبول ننموده است. بر عكس، با اصرار از ارائه هرگونه راه حل ريشه اي براي اين معضل اجتناب نموده و همواره خواستهاي ملي ملل غيرفارس ساكن در ايران را به نام وحدت ملي و تماميت ارضي ناديده گرفته و با رويكردهاي امنيتي سركوب كرده است. دولت جمهوري اسلامي ايران دير يا زود مي بايد سياستگذاري اي همه جانبه در باره مساله ملي و مساله زبانهاي ملي در ايران انجام دهد. در اين راستا زمامداران و مسئولان اداره كشور، ابتدائا مي بايست عزم مواجهه با اشتباهات گذشته دولت ايران و نيت و اراده فداكاري براي برداشتن گامهاي صائب لازم براي تصحيح آنها را داشته باشند. اما اين عزم و اراده در حال حاضر موجود نيست. در حل مساله ملي و مساله زبانهاي ملي در ايران، ما هنوز در مرحله "نيت" و يا به عبارت دقيقتر "نبود نيت" و يا "سوء نيت" از سوي دولت، زمامداران و قاطبه نخبگان فارس هستيم. به عبارت ديگر حركت ملي به دنبال ايجاد اين نيت و اراده است.

س-اگر طور دیگری بپرسیم اهداف سیاسی و اجتماعی حرکت ملی – دمکراتیک آذربایجان چیست ؟

مساله ترك در ايران داراي چند پارامتر اساسي است و حل كردن صرف يكي از آنها، براي حل اين مساله كافي نيست. هر پارامتر نيز داراي هدفهاي كوتاه مدت، ميان مدت و دراز مدت مي باشد. تعيين سرنوشت خود و اداره امور خود از طريق بنياد گزاردن دولت ملي خويش از غايه هاي سياسي اين حركت در درازمدت است، با اينهمه خواستهاي پايه اي عاجلتري در كوتاه مدت نيز وجود دارند.

عاجلترين خواست ملت ترك ساكن در ايران، به رسميت شناخته شدن حقوقي و قانوني هويت ملي او، همانگونه كه اين خلق آنرا درك و تعريف ميكند و با نام ملي تاريخي خود، يعني "ملت ترك" و حقوق ملي اين ملت از سوي دولت ايران و انعكاس آن در همه قوانين و در راس آنها در قانون اساسي است. طرف فارسي و دولت ايران مي بايد تحميل هويتهاي ملي-ائتنيكي جعلي مانند هويت ملي ايراني و قوم آذري بر خلق ترك را متوقف كند. در ايران نگرش رسمي-دولتي وجود گروه ائتنيك، خلق و يا ملتي متشخص، مستقل و واحد به نام ترك در ايران را قبول ننموده است. جامعه فارس و دولت ايران ميبايست درك كنند كه ايران كشوري چندملتي، چندزباني و چندديني است. آنها مي بايست با واقعيت چندفرهنگي، چندزباني و چندملتي بودن ايران آشتي نمايند و در مقابل آن سر تعظيم فرود آورند. مي بايست درك كنند هويت مشترك ايرانيان و ملتها و اقليتهاي ملي ساكن در آن بر اساس زبان، فرهنگ و مولفه هاي هويتي صرفا يكي از ملتهاي ساكن در ايران يعني فارسها تعيين و تعريف نميشود. اين هويت، اگر ضرورتي به ايجاد آن باشد، بر اساس منافع مشترك و شناسايي متقابل حقوق و هويت يكديگر تعيين خواهد شد.

دومين خواست پايه اي خلق ترك رسميت و دولتي شدن سراسري زبان و خط تركي در ايران و لغو رسميت انحصاري زبان و خط فارسي در قانون اساسي است. مي بايست صريحا در قانون اساسي قيد شود كه زبان فارسي منحصرا زبان قوم و منطقه فارس نشين كشور است و داراي هيچ امتياز ويژه و برتريت فرهنگي و سياسي و نقشي در تعريف هويت ملي-ائتنيكي غيرفارسها در ايران نيست. دولت ايران مي بايد به سياست تحميل زبان و خط فارسي به عنوان بخشي از هويت ملي بر خلق ترك دست بردارد و به مبناء قرار دادن نگرشهاي تحريك آميز و نژادپرستانه اي مانند "زبان و خط فارسي عامل وحدت ملي ايرانيان است" و "محوريت زبان و خط فارسي در تعريف هويت ملي همه ايرانيان" در تدوين سياستهاي كلان نظام پايان دهد.

خواست بنيادين سوم، تاسيس پارلمان و يا مجلس منطقه اي آزربايجان كه همه مناطق ترك نشين در شمال غرب كشور ويا آزربايجان ائتنيك را پوشش مي دهد است. اين تدبير بسترسازي براي تقسيم قدرت، مبارزه با تمركزگرائي و از بين بردن شكاف حاصله در همه عرصه ها بين مركز و حاشيه است، اما همه آن نيست. زيرا اين تمركززدائي و تقسيم قدرت مي بايست بر اساس خطوط ملي-ائتنيكي باشد. در اين راستا مي بايد هويت ارضي واحد و تاريخي مناطق ترك نشين در كشور به رسميت شناخته شده و به تجزيه آنها در تقسيمات اداري كشوري پايان داده شود. بويژه در شمال غرب كشور ميبايست همه مناطق ترك نشين به طور كيفي تقسيم شده در استانهاي دوازده گانه آزربايجان غربي، آزربايجان شرقي، اردبيل، زنجان، همدان، مركزي، قزوين، تهران، قم، كردستان، كرمانشاهان و گيلان در يك واحد اداري-سياسي به مركزيت تبريز سازماندهي شوند.

خواستهاي عاجل ديگر برداشتن گامهائي مشخص و قابل مشاهده و ملموس در راستاي اعتمادسازي است. از جمله آغاز تعليم و تربيت به زبان تركي در سراسر ايران و در همه مقاطع تحصيلي و آموزشي؛ تاسيس رسانه هاي سراسري جمعي از جمله روزنامه، راديو و تلويزيون به زبان تركي؛ تاسيس نهادهاي فرهنگي، تحقيقاتي و علمي ملي مانند فرهنگستان زبان و تاريخ تركي؛ بازگرداندن نامهاي جغرافيائي تركي در سراسر كشور كه در دو دوره پهلوي و جمهوري اسلامي به فارسي تغيير يافته اند و ... همچنين حكومت با تصويب قوانين لازم و تنظيم و اصلاح قوانين موجود، مي بايست از تضييقاتي كه نهادهاي دولتي، امنيتي، اطلاعاتي و قضائي بر روشنفكران، فرهنگيان و فعالان ترك وارد مي كنند جلوگيري نمايد و از محكوميت كيفي و خودسرانه شركت كنندگان در فعاليتهاي فرهنگي و مدني ممانعت نمايد. در اين رابطه قوانيني كه معمولا بر اساس آنها روشنفكران و فعالين مدني و سياسي ترك با اتهاماتي مانند جاسوسي براي بيگانه، فعاليت پان تركيستي، اقدام بر عليه امنيت ملي، تبليغ عليه جمهوري اسلامي و ... محكوم مي شوند مي بايد بررسي و در جهت دمكراتيزاسيون آنها بازنويسي شوند.

س-عده اي حركت ملي را عكس العملي به ستم ملي مي دانند. آيا حركت ملي حركتي واكنشي به ستم ملي است؟

حركت ملي ترك را واكنشي بر عليه "ستم ملي" دانستن، نگرشي نادرست است. حركت ملي نه ريشه در ستم ملي دارد و نه واكنشي بر عليه آن است. همانطور كه قبلا اشاره كردم حركت ملي ترك خود مركب از دو روند "بيداري ملي-ملت شوندگي" و "سياسي شوندگي" است كه در هم تنيده اند. ركن اصلي و يا ملت شوندگي حركت ملي ترك، به هيچ وجه ريشه در ستم ملي ندارد و داراي خصلت واكنشي و عكس العملي نيز نيست، بلكه پديده اي قائم به ذات، طبيعي و زائيده تكامل و ضرورت تاريخي است. اين جنبه از حركت ملي، يك پروژه ملت سازي بوده و مقطعي از يك روند تاريخي بسيار طولاني است. روند خودآگاهي و بيداري ملي در ميان تركزبانان ايران نشيب و فراز و تاريخي طولاني دارد. در آغاز قرن بيستم تركان اوغوز غربي در گستره اي وسيع در خاورميانه، قفقاز، آسياي صغير و شبه جزيره بالكان به صورت توده هاي ترك زبان زندگي مي كردند. با سقوط دولت عثماني و ظهور جمهوري تركيه، هويت ملي تركزبانان آسياي صغير و بالكان و قبرس يعني شاخه غربي تركان اوغوز غربي در قالب ملت واحدي به نام ترك و زير چتر سياسي دولت جديد تركيه شكل گرفت. اما باقيمانده توده ترك زبان در خاورميانه شامل ايران، قفقاز، عراق، سوريه، .... يعني شاخه شرقي تركان اوغوز غربي از همچو فرصتي برخوردار نشدند. با تاسيس دولت پهلوي در ايران و اتحاد جماهير شوروي پديده ملت شوندگي تركان قفقاز-خاورميانه در قالب يك ملت واحد دچار سكته شد. آنچه ما امروز در قالب حركت ملي ترك در ايران شاهد آن هستيم به جنبش در آمدن دوباره اين روند متوقف شده اما طبيعي با تاخير فازي يك صد ساله در ايران (آزربايجان جنوبي، قاشقاي يورت و افشار يورت) است.

ركن سياسي حركت ملي نيز واكنشي و عكس العملي نيست، بلكه به اعتباري جلوه اي از رقابت تاريخي ترك-فارس (تاجيك) مي باشد كه سابقه آن به دوران سلجوقي مي رسد. اين ركن، عكس العملي به ستم تاريخي نيست، مجادله اي سياسي براي كسب قدرت است. عوامل خارجي مانند دور ساختن تركان از اقتدار سياسي با ساقط نمودن دولت تركي آزربايجاني قاجار و استعمار داخلي اعمال شونده پس از آن از سوي ملت حاكم فارس و دولت وي، صرفا مي توانند به عنوان عوامل فعال كننده و يا كاتاليزور تسريع كننده عمل كرده و بويژه بر جنبه سياسي شدن حركت و نحوه سير و مديريت آن به سوي اعمال حق تعيين سرنوشت و كيفيت آن تاثير گذارند.

اساسا من كاربرد اصطلاح "ستم ملي" كه بيشتر از سوي چپ فارس و دنباله روان ترك و آزربايجاني ايران مركز آنها بكار مي رود، را نارسا مي دانم. مضمون و ابعاد مساله ملي، بسيار وسيعتر از ستم ملي است. اصطلاح ستم ملي، ركن ملت سازي-ملت شوندگي حركت ملي را ناديده مي گيرد، اين حركت مركب را با ساده نگري صرفا در بعد سياسي اش خلاصه مي كند، آنرا از ضرورتهاي سياسي، تاريخي و امنيتي اش منقطع و منفصل مي سازد، اين گمان نادرست را بوجود مي آورد كه مساله ملي، مساله ستم و بي عدالتي صرف است و با رفع اين بي عدالتي و ستم، خود بخود حل خواهد شد و به اين طريق ماهيت حركت ملي را از مساله تعيين سرنوشت خود-خارجي منحرف و آنرا به مساله اي در قالب جنبش ضداستبدادي در چهارچوب مرزهاي سياسي ايران مقيد مي سازد. حال آنكه اين حركت به دنبال سعادت ملي خلق ترك ساكن در آزربايجان و ايران، به دنبال تعيين سرنوشت خود و بنياد گزاردن دولت ملي خويش است و با توقف ستم ملي متوقف نخواهد شد. ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي مذكور اند كه تعيين سرنوشت را ضروري مي سازند. ستم ملي صرفا ملت محكوم را مي آفريند، اما به تنهائي براي آفريدن حق تعيين سرنوشت اين ملت محكوم ناكافي است.

س- شما به رقابت تاريخي ترك-فارس اشاره كرديد. نقش اين مساله در تولد حركت ملي چيست ؟

همانگونه كه قبلا گفتم براي اينكه يك ملت محكوم مستحق استفاده از حق تعيين سرنوشت خود-خارجي شناخته شود وجود برخي ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي لازم است. رقابت تاريخي-سياسي بين دو گروه رقيب ائتنيك-ملي (ملت محكوم با ملت حاكم) يكي از مهمترين آنهاست. بر خلاف اين ادعا كه در تاريخ ايران هيچ مساله و كشمكشي بين ترك و فارس وجود نداشته است، نگاهي دقيق به گذشته نشان مي دهد نه تنها رقابت تاريخي-سياسي ملي-ائتنيك بين تركها و فارسها وجود داشته و دارد، بلكه داراي تاريخي طولاني است. لطيفه هاي تحقير آميز بر عليه تركان كه سابقه آن به عهد سلجوقي مي رسد، صف آرائي قزلباشها (تركها) و تاجيكها (بعدها فارس) در مقابل يكديگر و كشمكش آنها بر سر مناصب عالي كشور در دوره صفوي كه از آن با نام تعصب "اويماقيت" ياد مي شود و مجادله "بيزيمكي-اؤزگه" (ترك-فارس) در دربار قاجار همه تجلي همين رقابت و كشمكش ائتنيك ترك و فارس بر سر اقتدار سياسي است. در دوره صفوي تركان (قزلباشها) از همان آغاز خطر قدرت‏يابى عنصر تاجيك در دولت ترك و آزربايجاني خود را بدرستي تشخيص داده بودند و براي جلوگيري از تسلط تاجيكها (فارسها) بر نظام سياسي كشور و راندن آنها از مناصب و مقامات عاليه مشتركا مي كوشيدند (در اين رابطه نام "ديو سولطان روملو" به ويژه مي بايد ذكر شود). در اين دوره اميرالامرا و وكيل ‏السلطنه كه در حيات دولت صفوى نقش عمده‏اى داشتند نمايندگان دو قوميت عمده ترك و تاجيك و نمونه رقابت بين آنها در درون نظام حاكم به‏ شمار مى‏آمدند. اتهامي كه امروز از سوي ناسيوناليستهاي افراطي فارس به حركت ملي ترك زده مي شود و آنرا "قبيله گرائي" مي نامد، چيزي نيست به جز ترجمه لفظي "اويماقيت" دوره صفوي كه به قزلباشان ترك نسبت داده مي شد (اويماق به تركي به معني قبيله است). در دوره محمدشاه قاجار و ميرزا آغاسي اين رقابت ائتنيك دوباره فعال شد، اما اين دو دولتمرد ترك موفق به دفع خطر تسلط عنصر تاجيك (فارس) بر دولت تركي آزربايجاني قاجار گرديدند. در انقلاب مشروطيت رقابت تاريخي ترك-تاجيك (بعدها فارس) يك بار ديگر فعال گرديد اما اينبار منجر به تسلط عنصر تاجيك (فارس) و خلع يد تركان از اقتدار سياسي و حاكميت در مدتي كوتاه شد. متاسفانه تاريخ پديده بسيار مهم كشمكش ملي ترك-تاجيك (بعدها فارس) از طرف محققين ترك و آزربايجاني تدقيق نشده است.

امروز ما در خاورميانه زيست مي كنيم. در خاورميانه حركتهاي ملي در جوهر خود، مجادلات سياسي زائيده از ضرورتهاي تاريخي براي كسب اقتدار سياسي اند. حركت ملي معاصر و به عبارت دقيقتر ركن سياسي آن شامل مجادله تعيين سرنوشت ملت ترك نيز كه در ايران و منطقه پخش شده اين چنين است. اين مجادله، مجادله اي سياسي براي كسب اقتدار؛ كارزار رقابت دو عنصر رقيب فارس و ترك بر سر حاكميت بر ملت ترك و سرزمين آزربايجان است. اين مجادله واكنش و عكس العملي به ستم ملي نيست، فعال شدن دوباره رقابت تاريخي ترك-فارس (تاجيك) است.

س- ديدگاه شما در باره رابطه مسائل اقتصادي و حركت ملي چيست؟

آزربایجان و ديگر مناطق ملي ترك نشين مستعمره اي داخلي در ايران، مستعمره فرهنگی، سياسي و نیز مستعمره اقتصادی ملت حاكم فارس است. استعمار اقتصادي و سياستهاي اقتصادي دولت ايران در مناطق ترك نشين و بويژه آزربايجان، براي به زانو در آوردن خلق ترك و محو وي، بسيار مخربتر از استعمار فرهنگي و سياستهاي زباني و فرهنگي وي عمل كرده، به طوري كه آزربايجان و ديگر مناطق ترك نشين ايران را در مدتي كمتر از يك سده به صورت جهان سومي در كشور جهان سومي ايران در آورده است. امروز در ايران، بسياري از نوجوانان و جوانان ترك در دام مواد افيوني و فحشاء گرفتارند. توسعه نيافتگي مناطق ترك نشين؛ فقر تحميلي؛ محروميت از امكانات رفاهي، مسکن و آموزشی و تفریحی؛ نرخ بالای بیکاری؛ مهاجرتهاي اجباري اقتصادي، ... را مي بايست از مهمترين اخلال حقوق بشري تركان ايران دانست. با اين وصف، انتظار مي رفت كه عرصه اقتصادي جايگاهي مركزي در مبارزه ضداستعماري حركت ملي ترك داشته باشد. اما تاكنون، حركت ملي به جنبه¬ ها و ابعاد اقتصادی حاكميت فارسي آنچنانچه مي بايد معطوف نشده است. هرچند در قطعنامه هاي دانشجويی خطاب به مقامات ايران، به کاهش توسعه در آزربایجان اعتراض و از آنها ايجاد و توسعه منابع در آزربايجان خواسته مي شود. اما اينگونه اقدامات براي مبارزه در جبهه استعمار اقتصادي بسيار نارساست. حركت ملي ترك مي بايد مردم ترك را به اين حقيقت آگاه سازد كه وضعيت اسفناك اقتصادي موجود در آزربايجان و ديگر مناطق ترك نشين ايران، در درجه اول معلول نبود اختيار اداره امور خود و محروميت از تعيين سرنوشت خويش است. مي بايد ارتباط بين نداشتن حاكميت ملي خلق ترك و عدم وجود امنيت سرمايه يك سرمايه دار ترك و يا سفالت و محروميت يك ايلاتي ترك را روشن نمود. حركت ملي ترك مي بايد خصوصيات دولت ملي خود را كه بدنبال ايجاد آن در آزربايجان است و در زمينه هاي بازار آزاد اقتصادي، توسعه اقتصادي، عدالت اجتماعي (به همراه لائيسيسم، دمكراسي پارلماني، حقوق بشر، برابري حقوق زنان، حقوق اقليتهاي ملي، ....) با شفافيت و صراحت به افكار عمومي اعلام كند.

س-آیا به نظر شما یک قشر یا طبقه اقتصادی معینی حامی این حرکت هست ؟

حركت ملي ترك در ايران و آزربايجان جنوبي مانند همه حركتهاي ملي در خاورميانه است و كمابيش خصلتهاي مشابهي را عرضه مي كند. هيچكدام از حركتهاي ملي خاورميانه اي به علت توسعه نيافتگي مزمن و شرايط ويژه سياسي، اجتماعي و اقتصادي اين منطقه، متكي به قشر و طبقه اقتصادي خاصي از قبيل بورژوازي، زمينداران، دهقانان، كارگران و ... نيستند. حركت ملي ترك نيز از آنجائي كه ملي-ائتنيكي است متعلق به قشر اجتماعي، طبقه اقتصادي و يا نگرش سياسي و ايدئولوژي خاصي نيست و منافع مشترك ائتنيكي همه اقشار و لايه هاي اجتماعي و اقتصادي ملت ترك را تمثيل مي كند. البته ملي بودن اين حركت و شمول آن بر هر كس كه داراي مليت ترك است، بدان معني نيست كه مناسبت همه اقشار اجتماعي و يا اقتصادي با آن يكسان باشد. كاملا امكان دارد كه برخي از اقشار اجتماعي و طبقات اقتصادي جامعه ترك از لحاظ منافع و مطالبات ويژه خود، با اين حركت نزديكي بيشتري داشته باشند و يا حتي به مرور زمان به صورت پايگاه اجتماعي آن در آيند. تاكنون حركت ملي شيوع و گسترش بسيار مطلوبي در ميان طبقه متوسط داشته است. بخشي بسيار قابل ملاحظه از بازاريان حامي حركت ملي اند و نشانه هائي از رويكرد طبقات مرفه به حركت ملي و بازگشت سرمايه داران ترك به آزربايجان نيز ديده مي شود. پيشرفت بيشتر در اين امر، محتاج آن است كه حركت ملي ترك، مطالبات خود در عرصه اقتصادي را نيز فورموليزه كرده و شفاف نمايد و در دسترس افكار عمومي ملت ترك قرار دهد. در اين صورت است كه پيدا نمودن حاميان اقتصادي حركت سهلتر خواهد شد.

حركت ملي از عدم همسوئي با توده هاي محروم ترك نيز رنج مي برد. یکی از دلایل عدم همسویی توده ها و اقشار پایین جامعه ترک با روشنفکران و نخبگان حركت ملي كه نوعا تحصیل کردگان منسوب به طبقات متوسط و بالا هستند، تفاوت در خواسته¬ها و مطالبات آنهاست. روشنفکران و نخبگان ترك اغلب متمركز بر جنبه فرهنگی و زبانی استعمار داخلي و حاكميت فارس و نیازهای ثانویه (رسميت زبان تركي و... ) هستند. در حالی که جنبه اقتصادي استعمار فارسي براي طبقات پایین و کم سواد جامعه و توده هاي كم درآمد و محروم ترك ملموس تر است. آنها در درجه اول به دنبال نیازهای اولیه (غذا، پوشاک، دارو و مسکن) اند و اغلب درد هويت ائتنيكي ندارند. مطالبات اقتصادي، و نه مطالبات فرهنگي است كه اولويت اجتماعي و محور اعتراضات آنها را تشكيل مي دهد. چنانچه يكي از نخستين شورشهاي توده اي ترك بر عليه جمهوري اسلامي در سال ١٣٧٤ در اسلامشهر در حومه تهران كه اكثريت ساكنين آن را تركها تشكيل مي دهند و در اعتراض به وضعيت اسفناك و وخيم اقتصادي بوقوع پيوسته است. در حين اين تظاهرات خشونت آميز دهها تن از تركان به رگبار گلوله بسته شدند. اين تفاوت در اولویت بندی مطالبات، عاملي مهم در واگرایی بین نخبگان و توده هاي ترك است و از هم¬صدایی این دو گروه ممانعت می کند. مطرح نمودن و تدوین همزمان خواسته های اقتصادی طبقات پایین و خواسته های فرهنگی طبقات متوسط و بالا، امكان جذب و بسیج اقشار و طبقات گسترده تر و بسط پايگاه اجتماعی حركت ملي را بوجود خواهد آورد. در اين رابطه ايجاد ارتباط تنگاتنگ و ارگانيك حركت ملي با اتحاديه هاي صنفي و تشكلات كارگري در آزربايجان و ديگر مناطق ترك نشين ضرورت دارد.

س- دین و اعتقادات مذهبی عنصر مهمی در بین ترکهاست و امروز هم بخش عمده ای از تركها و مردم آذربایجان باورهای دینی عمیقی دارند و به آن بها می دهند، نگاه شما به مقوله دین چیست ؟

مساله دين، باورهاي ديني و نقش آنها در هويت ملي ترك و سياستهاي استعماري دولت ايران از موضوعات بسيار كم تحقيق شده است. در اينجا مفيد است به دو مفهوم پايه اي "اسلام تركي" و" مذهب امامي" اشاره اي بكنم. "اسلام تركي" يكي از مصاديق "اسلام مرزي" و يا اسلام مللي كه در حاشيه جهان اسلام و در تماس با اديان و ملل معتقد بدانها قرار دارند است. اسلام تركي مانند هر "اسلام مرزي" ديگري بيش از آنكه هويتي ديني باشد، بخشي از هويت ملي-ائتنيكي تركان در مقابله با ملل همسايه است و صرفا معني سمبليك و فرمال دارد. خصلت ديگر اين اسلام، تساهل و مسامحه بنيادين شده در آن است. بالطبع بنيادگرائي ديني بيگانه با ذات اين اسلام است. اسلام تركي، جوهر درك جوامع گوناگون مسلمان ترك ساكن در ايران و آزربايجان (چه معتقد به انواع اسلام اورتودوكس، چه معتقد به انواع اسلام هترودوكس، چه سني، چه شيعي، چه علوي، ...) از دين و عامل تعيين كننده در شكل گيري رفتارهاي ديني آنها است. "مذهب امامي"، قرائت فارسي شيعه دوازده امامي متشرعه از اسلام اورتودوكس است، در مقابل مذهب جعفري كه تفسير تركي شيعه دوازده امامي متشرعه از اسلام اورتودوكس مي باشد. فرق عمده مذهب فارسي امامي با مذهب تركي جعفري، اعتقاد گروه نخست به عصمت امامان، امتيازات صنف روحاني از جمله ولايت فقيه و در هم آميزي امور ديني و امور دولتي است. بر اثر اندركنش اين دو نوع اسلام (اسلام تركي، مذهب جعفري) است كه ملت ترك ساكن در ايران و آزربايجان جنوبي از يك سو يكي از سكولارترين ملل خاورميانه است. يعني آنكه علي رغم علاقه به آئينها و سنن مذهبي، رفتارهاي شخصي و اجتماعي خود را بر اساس موازين شريعت تنظيم نمي كند. از سوي ديگر نخبگان و روشنفكران با هويت ملي آن عموما گرايشات لائيك و غير ديني سياسي دارند.

در سالهاي اخير، ما شاهد شكل گيري مناسبت متفاوت خلق ترك با دين، موج جديدي از دين گريزي در ميان خلق ترك هستيم. در ظهور پديده دين گريزي جوانان ترك، دو دسته از عوامل داخلي و خارجي موثراند. مهمترين عامل داخلي همان "اسلام تركي" است كه در مقابل تفسيرهاي بنيادگرايانه و متحجر از دين مقاومت نشان مي دهد. منظور از عوامل خارجي نخست دافعه وجود دولت ديني در ايران و گسترش دين گريزي عكس العملي در بين توده ها و نخبه گان است، مانند آنچه در ميان خلق فارس نيز در حال رخ دادن است. پي بردن تركان به سياستهاي دولت براي آسيميلاسيون ديني تركان و نابودسازي اسلام تركي و همچنين آگاه گشتن آنها از حقيقت كاربرد ابزاري دولت از دين و بويژه مذهب شيعه براي جلوگيري از بيداري و شكل گيري شعور ملي ترك و روند ملت شوندگي تركان از ديگر عوامل خارجي است. مجموعه اين عوامل، باعث كمرنگتر شدن بيشتر نقش دين و مذهب در حيات شخصي و اجتماعي تركان و دين گريزي آنها بويژه در ميان جوانان در دو دهه اخير شده است.

س-آيا دين نقشي در آسيميلاسيون ملت ترك دارد؟

برخي از فعالان ترك و تشكيلات سياسي آزربايجان، درك و نگرشي همه جانبه و عميق از سياستهاي استعماري و آسيميلاسيون دولت جمهوري اسلامي ندارند. آنها اين سياستها را در عرصه زباني (تبديل زبان تركي به فارسي) خلاصه مي كنند و از وجوه و ابعاد ديگر آن غافل اند. حال آنكه دائره سياست هاي آسيميلاسيونيست دولت جمهوري اسلامي و مستعمره سازي آزربايجان جنوبي بسيار وسيعتر از تضييقات زباني صرف بوده و همه ابعاد اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي، سرزميني (تجزيه مملكت آزربايجان بين ١٢ استان و تخريب هويت وطني آزربايجان و يا جلوگيري از فرم گرفتن آن)، ديني-اعتقادي و جز آن را شامل مي شود. سياست استعمار ديني يعني استفاده ابزاري دولت از دين براي ممانعت از رشد هويت ملي تركي در ميان تركان ساكن در ايران. اين سياست دو مولفه مشخص دارد، نخست آسيميلاسيون ديني تركان و دوم بسط اسلام سياسي، بنيادگرائي اسلامي و افراطيگري شيعي در ميان آنها. منظور از آسيميلاسيون ديني تركان، در درجه اول تغيير باور اسلام تركي (در مورد شيعه، اين اسلام تركي در شكل مذهب جعفري تبلور پيدا مي كند) به فرم فارسي آن يعني شيعه امامي است. پس از تاسيس جمهوري اسلامي، رايج ساختن اجباري مذهب امامي و تبديل جبري مذهب تركان جعفري، علوي، وحدت وجودي، بهائي و .... به اين مذهب فارسي از سياستهاي راهبردي دولت جمهوري اسلامي براي آسيميلاسيون تركان ساكن در ايران و ساختن "ملت ايران" فارسي زبان و امامي مذهب بوده است. تاثير ترويج شيعه امامي فارسي در آزربايجان و ميان ملت ترك، بويژه عشاير و روستائيان بر نابودي فرهنگ و هويت ملي ترك و آزربايجان، بسيار مخربتر و مهلكتر از ترويج زبان تحميلي و استعماري فارسي در ميان خلق ترك و آزربايجان است. از اينرو مذهب فارسي امامي در ميان تركان را مي توان به عنوان مذهبي استعماري و هكذا نمايندگان ولايت فقيه و حوزه هاي علميه امامي در آزربايجان را به عنوان ميسيونرها، عمال و پايگاههاي استعمار فارسي توصيف نمود. آسيميلاسيون ديني تركان در مقايسه با آسيميلاسيون زباني آنها بسيار موفقيت آميزتر بوده است، به نحوي كه مي توان گفت اكنون ملت ترك به لحاظ اعتقادي فارس شده است. در نتيجه موفقيت آسيميلاسيون ديني بويژه در شهرهاي بزرگ است كه در نيمه دوم قرن بيستم خلق ترك نيز دهها شخصيت بنيادگراي شيعي به جامعه ايران تحويل داده است (بازرگان، حنيف نژاد، خلخالي، ده نمكي، چمران، زنجاني، موسوي اردبيلي، مير حسين موسوي، باكري، جعفري، مشگيني). هرچند خصوصيات دمكراتيك و انساني تر اسلام برخي از اين شخصيتها را مي توان از تاثيرات اسلام تركي دانست، با اينهمه اين شخصيتها در دراز مدت به جاده صاف كن استعمار فارسستان در آزربايجان و فارسسازي ديني و اعتقادي ملت ترك تبديل شده و خواهند شد. تاثير اين شخصيتها را مي توان به تاثير تركان فارسي نويس تشبيه كرد كه با فارسي نويسي داوطلبانه خود، از يك طرف باعث غني تر شدن زبان و فرهنگ فارسي، اما از طرف ديگر باعث تضعيف زبان و فرهنگ تركي مي شوند. بي سبب نيست كه در ميان آيت الله هاي شيعي امامي ترك، حتي يك تن كه مدافع حركت ملي ترك باشد وجود ندارد. اين وضعيت در تضاد كامل با وضعيت بلوچها و تركمنها و ... است كه صنف روحانيشان كاملا خصلت ملي دارد.

گروهي از فعالان سياسي و فرهنگي ترك و آزربايجاني نيز هر چند از جهت زباني داراي خود آگاهي و شعور ملي اند و به درستي سياستهاي آسيميلاسيونيست و فارسسازي زباني جمهوري اسلامي را نقد كرده به چالش مي كشند، اما در عين حال مشكلي با شيعه امامي و سياستهاي استعماري دولت فارس در عرصه ديني ندارند. اين افراد و جريانات مي بايست درك كنند كه نمي توان از يك سو سياستهاي آسيميلاسيونيست زباني قوميتگرايان فارس و دولت جمهوري اسلامي يعني تحميل زبان فارسي و دشمني با زبان تركي را تنقيد كرد و از سوي ديگر سياستهاي آسيميلاسيونيست ديني آنها يعني تبليغ شيعه امامي فارسي در ميان ملت ترك و ترويج انديشه اختلاط دين و دولت و راديكاليزم اسلامي و ريشه كن كردن اسلام مردمي تركي و سكولاريسم را مدافعه نمود. از جنبه ضد ترك بودن و هويت زدائي، بين فارسسازي زبان ملت ترك با شيعه امامي سازي دين اين ملت هيچ تفاوتي وجود ندارد. از اينرو با جريانات سياسي ترك و آزربايجاني معتقد به شيعه امامي و بويژه مدافعين اسلام سياسي و ولايت فقيه مي بايست با احتياط برخورد نموده و آنها را مبلغ مذهب ملي فارسها يعني شيعه امامي و فارسيگري - اقلا از جنبه مذهبي- در ميان تركان ايران و آزربايجان دانست.

افزون بر ترويج خود مذهب شيعي، دولت پهلوي و بويژه دولت جمهوري اسلامي طرحهاي جانبي گسترده اي براي تبليغ تمايلات افراطي ديني در ميان تركان را به اجرا گذارده و از دين به عنوان ابزاري براي ممانعت از رشد هويت ملي تركي استفاده كرده اند. به عنوان مثال امروزه اكثريت مطلق كنگره ها، گردهم آئيها، سمينارها و جشنواره هاي دولتي در آزربايجان منحصرا در رابطه با امور ديني و آئينهاي مذهبي اند. حال آنكه اكثريت مطلق كنگره ها، گردهم آئيها، سمينارها و جشنواره هاي دولتي در فارسستان در رابطه با امور غيرديني و دنيوي، علمي، هنري، اجتماعي، تكنولوژي و .... اند. و يا رهبر جمهوري اسلامي زبان تركي را آگاهانه و صرفا در مراسم نوحه و .... بكار مي برد. اخيرا نيز دولت جمهوري اسلامي ايران مساله انتخاب تبريز و يا اردبيل به عنوان پايتخت جهان تشيع را علم كرده است. اينها همه تلاشهائي آگاهانه براي بسط بنيادگرائي ديني و عقب نگاهداشتن فرهنگي و اجتماعي مناطق ترك نشين از سوي دولت ايران و در راستاي استعمار داخلي است.

س-حکومت حرکت ملی آذربایجان را به بی دینی یا ضدیت با دین متهم میکند و برای منزوی کردن حرکت تبلیغات وسیعی هم در این جهت انجام میدهد، پاسخ شما به این اتهامات چيست و اصولا مناسبت حركت ملي با دين چگونه است؟

دولت ايران به خوبي مي داند كه فاناتيسم ديني به همراه خود شيعه امامي، مهمترين و موثرترين عامل در جلوگيري از روند خودآگاهي ملي در ميان تركان ساكن در ايران است. نخبگان و روشنفكران ترك نيز بدين حقيقت واقف اند كه مبارزه با فاناتيسم ديني و پايان دادن به دولت ديني –دين دولتي، تسريع كننده روند ملت شوندگي تركان ساكن در ايران است و اهميتي حياتي در حركت ملي ترك دارد. در جهان اسلام، اولين گام براي تعيين سرنوشت "خود"، رها نمودن اين "خود" از ذهنيت "امت" و بازكردن مسير تحول آن به "ملت" است. دين در خاورميانه همواره با سياست در هم تنيده بوده است. اما همچنين در خاورميانه و جهان اسلام، لائيسيسم و آزادي دين-مذهب پيش شرط دمكراسي و توسعه است. حتي مي توان گفت با توجه به شرايط خاص جهان اسلام، خاورميانه و ايران، مبارزه براي برقراري نظامي لائيك در ايران بر مبارزه براي دمكراسي نيز عاجليت، اولويت و ارجحيت دارد. بنابراين، در ايران و منطقه هر حركتي در راستاي لائيسيسم، همسو با حركت ملي ترك مي باشد. به دلائل فوق عمده شخصيتها و جريانات منسوب به حركت ملي ترك خواستار جدائي مطلق دين از دولت و آزادي دين و مذهب و به عبارت ديگر مدافع لائيسيسم اند. البته در اينجا موضوع جدائي نهاد دين از نهاد دولت و نه از سياست است. اين موضع و رويكرد، ضديت با دين نيست، احترام به دين و پاسداري از جايگاه واقعي آن است. آنچه حركت ملي ترك مخالف آن است نه نهاد دين، بلكه استفاده ابزاري از دين براي مقاصد سياسي، ملعبه نمودن آن توسط ناسيوناليسم افراطي فارسي و خوار نمودن آن از سوي دولت ايران است. اين موضع، در همخواني با سنت جدائي دين از دولت در تاريخ توركي نيز مي باشد. انديشه و نهاد دولت ديني، بر ضد سنت دولتمداري توركي و تاريخ آزربايجان است، در ميان بيش از دويست دولت و امپراتوري توركي در تاريخ هيچكدام از آنها تحت سيطره مقامات «روحاني» و صنف خادمان دين نبوده اند. صرف وجود و حاكميت دولتي ديني در آزربايجان، آنهم دولت ملت حاكم فارس و مدافع مذهب فارسي شيعه امامي، وضعيتي برضد سنن ملي ترك و آزربايجاني است.

از سوي ديگر، جنبش ما جنبشي ملي است و گرايشات سياسي و ايدئولوژيك بسيار متفاوتي را دربر مي گيرد. في الواقع ما در سالهاي اخير شاهد پيوستن افزاينده افراد با گرايشات ديني به حركت ملي هستيم. حضور اين افراد و گرايشات باعث مردمي، بومي و دمكراتيك تر شدن حركت ملي ترك و گسترش وسيع پايگاه اجتماعي آن گرديده است. يعني وضعيتي كاملا متفاوت با جريان "آزربايجانچيليق" كه نوعا منحصر به ائليت چپ آزربايجانيان ملهم از سياستهاي دولت شوروي و بدون پايگاه اجتماعي گسترده بود. حضور اين افراد و گرايشات در طيف حاميان حركت ملي، پاسخي درخور به تبليغات دولت ايران مبني بر ضد دين بودن حركت ملي است. در سالهاي اخير رويگرداني و گسست روحانيون و مبلغان مذهبي ترك از دولت جمهوري اسلامي بسيار شتاب گرفته است. حركت ملي ترك مي بايست فعالانه به جذب اين صنف نيز در بنيه خود اقدام نمايد. در غير اينصورت اين افراد به جريانات گوناگون اجتماعي خلق فارس مانند جنبش سبز جذب خواهند شد.

نكته ديگر آنكه برخي از گروههاي داراي تمايلات ديني حاضر در حركت ملي، ممكن است معتقد به ايجاد دولت ديني در آزربايجان جنوبي و ايجاد پيوندهاي مستحكم با جهان اسلام باشد (گرچه در حال حاضر همچو گروهي وجود ندارد) و جريانات ديگري معتقد به برپائي دولتي (بسته به شرايط در تركيب ايران و يا مستقل از آن) حقوقي و لائيك در آزربايجان جنوبي و ايجاد پيوندهاي مستحكم و استراتژيك با اروپا-ترانس آتلانتيك باشند. به نظر من ظهور اين وضعيت، طبيعي است. هر شخصيت و جريان سياسي ترك و آزربايجاني، به شرط باور به مجادله دمكراتيك، استقلال ملي ملت ترك و حق تعيين سرنوشت او و مديريت مستقل جريان سياسي خويش از جريانات مشابه ملت حاكم فارس، مجاز و محق است كه اصول اعتقادي خود را در مجادله سياسي خويش در داخل حركت ملي ترك ملحوظ كند.

س-آيا حركت ملي در عرصه ديني نيز مطالباتي دارد؟ اگر دارد اين مطالبات كدامند؟

در ميان مطالبات سياسي حركت ملي ترك، مطالبات مربوط به عرصه دين و آسيميلاسيون ديني نيز مي بايست گنجانده شوند. اين كمبودي بسيار مهم است. مديريت مستقل شبكه در حال گسترش حوزه هاي علميه شيعه امامي فارسي در مناطق ترك نشين و بويژه آزربايجان از حوزه هاي علميه فارسستان و پايان دادن به وابستگي تحقيرآميز آنها به مراكز شيعي فارسستان، عمده ترين اين خواستها است. همچنين تبليغ، ترويج و تحميل مذهب امامي كه تفسير فارسي شيعه دوازده امامي متشرعه است و همه تفرعات بدعت آميز آن مانند ولايت فقيه و اجراي احكام فقهي آن در آزربايجان، در ضديت با فرهنگ و هويت ملي ترك، اسلام تركي و تفسير تركي شيعه دوازده امامي متشرعه يعني مذهب جعفري قرار دارد و از اساسي ترين مولفه هاي فارسسازي ملت ترك و مستعمره ساختن آزربايجان توسط دولت ايران است. علاوه بر موارد فوق، گماردن نمايندگان ولايت فقيه از مركز-فارسستان، وجود دادگاههاي ويژه روحانيت وابسته به مركز، آموزش اين مذهب فارسي در مدارس شهرهاي آزربايجان و ديگر مناطق ترك نشين نيز مي بايست به عنوان سياستهاي آسيميلاسيونيست و فارسسازي و مستعمره نمودن آزربايجان و ديگر مناطق ترك نشين ايران تلقي شود و از سوي فعالان سياسي و انجمنهاي حقوق بشري ترك و آزربايجاني محكوم گردد.

نكته ديگر، لزوم حمايت صريح حركت ملي ترك از هويت و آزادي همه زيرگروههاي اعتقادي و ديني تركان ساكن در ايران و آزربايجان است. مراد از زيرگروههاي اعتقادي و ديني ترك، تركهاي علوي-قزلباش (اهل حق)، سني (كوره سونني، ..)، جعفري، بهائي، طريقتهاي متعدد تصوفي-وحدت وجودي (ذهبيه، شيخيه، خاكساريه، نعمت اللهيه، مولويه، ...) و ناباوران (افراد غيرديني، بي دين، ضد دين، ..) است. اعمال فشار سيستماتيك بر گروههاي ديني، مذهبي و اعتقادي مختلف ترك و تحديد گسترده و خشن آزاديهاي انساني، وجداني و مذهبي شان توسط نهادها و دولت جمهوري اسلامي، يكي از عرصه هاي جدي اخلال حقوق ملي و بشري خلق ترك در آزربايجان جنوبي و ديگر نقاط ايران است. حمايت حركت ملي از اين دستجات اعتقادي در مقابل اقدامات امنيتي و تضييق حقوق آنها توسط دولت ايران، به گسترش فرهنگ تساهل و مداراي ديني-مذهبي در ميان خلق ترك كمك مي كند، خصلت دمكراتيك حركت ملي را افزايش مي دهد و با انعكاس خواسته هاي اين گروههاي اعتقادي و ديني ترك و جلب آنها، پايگاه مردمي حركت ملي را گسترده تر مي كند. اين حمايت همچنين مي تواند روند آسيميلاسيون ملي گروههاي مذكور را كند سازد. همانگونه كه معلوم است گروههاي جعفري و بهائي ترك با ريسك استحاله ملي در ميان ملت فارس و گروههاي سني و علوي (قزلباش) ترك با ريسك استحاله ملي در ميان ملت كرد مواجه اند.

عرصه ديگر قابل ذكر، اجراي احكام شريعت در آزربايجان است كه حركت ملي مي بايد به چند دليل به مخالفت صريح با آن برخيزد. مجازاتهاي سنگسار، اعدام، اعدامهاي خياباني، قطع عضو، قصاص، ديه و .... اهانت به نوع بشرند. اجراي احكام شريعت در آزربايجان و ديگر مناطق ترك نشين، اقدام آگاهانه دولت جمهوري اسلامي ايران براي زدودن سنت ديرينه سكولاريسم خلق ترك و آزربايجان و تخريب ويژگيهاي رفتاري و تحديد آزاديهاي ديني-مذهبي آنها است. تبليغ فرهنگ خشونت، انتقام، تعصب، كينه توزي و بدويت بنام اجراي احكام شريعت در آزربايجان و در قالب مجازاتهاي دهشت انگيز غيرانساني، مانند خود دولت ديني و شيعه امامي سازي خلق ترك در تناقض با روند مدني شدن، تجدد و توسعه آزربايجان جنوبي قرار دارد. اجراي انجام احكام شرعي در ملاء عام، حتي انعكاس آنها در رسانه ها مي بايد به عنوان سياست ترور دولتي براي در هم شكستن حس غرور ملي و انگيزه مقاومت ملت ترك بر عليه دولت جمهوري اسلامي فارسي نيز تلقي شود. اسلام دگماتيك، سطحي، انعطاف ناپذير و خشن كه به اسم شريعت و با انجام مجازاتهاي غيرانساني تصوير مي شود، در ضديت مطلق با درك اسلام نخبگان ترك و درك سنتي و مردمي خلق ترك از اسلام و سنن و فرهنگ مردمي خلق ترك قرار دارد. اسلام نخبگان ترك و اسلام مردمي تركي كه بهترين نمونه آنها را به ترتيب در اسلام شمس تبريزي-مولاناي رومي و عشاير ايلات ترك شاهسئوه ¬ن و قاشقاي، افشار و .... مي توان ديد، همواره بر محور تساهل، تسامح و دوستي و محبت و سنن ملي تركي قرار داشته است. اجراي احكام شريعت و هرگونه مجازات شرعي و غيرانساني در داخل مرزهاي آزربايجان جنوبي و همچنين ديگر نقاط ترك نشين ايران و در مورد تك تك شهروندان ترك ايراني مي بايد از سوي فعالان سياسي و انجمنهاي حقوق بشري آزربايجاني و تركي محكوم شود.

س-از چه رو دمكراسي براي ملت ترك و حركت ملي ترك در ايران ضروري است؟

هنگامي كه از دمكراسي و دمكراتيزاسيون ايران سخن مي رود مي بايست اقلا چهار مصداق مهم آن را مداقه كرد: دمكراتيزاسيون دولت ايران، دمكراتيزاسيون جامعه فارس (دمكراسي فارس)، دمكراتيزاسيون جامعه ترك (دمكراسي ترك) و دمكراتيزاسيون حركت ملي ترك (تبديل آن به حركت ملي-دمكراتيك ترك). زيرا هر كدام داراي تاريخ، سير و ويژگيهاي خاص خود اند. به عنوان نمونه خلق ترك و آزربايجان جنوبي داراي سابقه و اندوخته اي گرانقدر در مبارزه دمكراسي است، اما در عرصه مبارزه براي حقوق ملي-ائتنيكي بسيار بي تجربه است. وضعيت ملت فارس معكوس است. اين ملت داراي تجربه بسيار در عرصه مبارزه براي حقوق ملي-ائتنيكي خويش است (از جريان شعوبيت در اعماق تاريخ گرفته تا عصر حاضر، بويژه پس از انقلاب مشروطيت به اين سو). اما دمكراسي فارس بسيار جوان و بي تجربه است و هنوز از نژادپرستي آريائي و بنيادگرائي اسلامي نرهيده است.

مشاركت خلق ترك در مجادله دمكراتيزاسيون جامعه ترك و حركت ملي ترك ضروري است. دمكراسي حق و ضرورتي پايه اي و مستقل از مساله ملي و مجادله تعيين سرنوشت خلق ترك است. ما خواهان اصول دمكراسي و دو ركن اساسي آن يعني آزادي و برابري و همچنين تمام ملزومات آن مانند تضمين اين دو حق شهروندان در قانون اساسي و جدائي قوتها مي باشيم. انتخابات رقابتي پريوديك، آزادي بيان، آزادي عقايد سياسي، آزادي مطبوعات، آزادي تشكلهاي سياسي و اجتماعي نيز در اين تيتر مي گنجند. ترجيح شخصي من ليبرال دمكراسي با تاكيد بر عناصري اضافي مانند پلوراليسم سياسي، برابري در مقابل قانون، حقوق بشر، عناصر جامعه مدني غير دولتي و ... است. انسان ترك خواهان زندگي در محيطي دمكراتيك شايسته و درخور انسان و جامعه اي شريف و با حيثيت است. خلق ترك مي خواهد كه اين طرز زندگي اجتماعي و فردي، طرز زندگي وي نيز باشد. اين ربطي به اينكه در تركيب ايران و يا در خارج از آن باشد، چه قبل از وصول به حق تعيين سرنوشت ملي خود و تحت حاكميت ملت فارس و چه بعد از حصول به آن و تحت حاكميت خود ندارد. خلق ترك شايسته و مستحق آزادي و برابري و دمكراسي در هر شرايطي است.

در فاز كنوني حركت ملي ترك، دمكراسي ترك-آزربايجاني مي تواند به رشد حمايت بين المللي از حركتمان منجر گردد و در نهايت اگر حق تعيين سرنوشت به طور يكطرفه (مانند حكومت ملي آزربايجان) و يا در نتيجه توافق دو طرف بكار رود، شناسائي بين المللي واحد جديد دولتي ايجاد شده را تسهيل كند. علاوه بر آن مي بايست قبول كرد اگر فرهنگ دمكراسي و نهادها و رفتارهاي دمكراتيك در ميان يك ملت محكوم و حركت آزاديبخش ملي وي نهادينه نشده باشد، حركت تعيين سرنوشت خود-خارجي، در حقيقت حركت تعيين سرنوشت نبوده، صرفا حركتي جدائي طلب است كه مستبدي ديگر را به قدرت خواهد رسانيد. بنابراين در يك حركت ملي، مجادله همزمان براي تعيين سرنوشت خود و براي نهادينه و نهادسازي دمكراسي نمي تواند اهمال شود و يا به بعد از تشكيل دولت ملي معوق گردد. دمكراسي يگانه عاملي است كه مي تواند حركت ملي ترك در آزربايجان جنوبي را از يك حركت جدائي طلب به يك حركت تعيين سرنوشت تبديل كند.

س-ضرورت حمايت خلق ترك و حركت ملي از دمكراسي فارس و دمكراتيزاسيون دولت ملي وي (دولت ايران) چيست؟

حمايت مستقيم و يا غيرمستقيم خلق ترك و حركت ملي وي از مبارزه دمكراسي ملت همسايه فارس و دمكراتيزاسيون دولت ايران نيز ضروري است. اين ضرورت –همانگونه كه در مورد دمكراسي ترك و دمكراتيزاسيون حركت ملي ترك ذكر كردم- از سه علت ناشي مي شود. يكي بذاته، ديگري تاثيراث مثبت آن بر ملت شوندگي خلق ترك و تعيين سرنوشت وي. اما نه به آن سبب كه مبارزه تعيين سرنوشت خلق ترك بخشي از مبارزه دمكراسي ملت فارس در ايران است. براي نشان دادن ضرورت حمايت ملت ترك از مبارزه دمكراسي خلق فارس و دمكراتيزاسيون دولت ايران، نيازي به ايجاد رابطه علت و معلولي ناموجود بين دمكراسي ملت فارس و تعيين سرنوشت خلق ترك و اين هماني سازيهاي متافيزيكي و ايدئولوژيكي بين اين دو نيست. همانگونه كه قبلا ذكر شد در مورد اقليتهاي ملي مساله تعيين سرنوشت، در داخل مبارزه براي دمكراسي همگاني قرار دارد و يا به عبارت دقيقتر دمكراسي همگاني مي تواند جايگزين تعيين سرنوشت يك اقليت ملي شود. اما كاربرد اين فرموليزاسيون براي تبيين رابطه بين دو روند تعيين سرنوشت يك ملت محكوم و دمكراسي ملت حاكم، مانند نمونه ملت ترك ساكن در ايران و آزربايجان جنوبي، اساسي ندارد. حتي در اين مورد، تعيين سرنوشت ملت محكوم پيش شرط وصول به دمكراسي در منطقه ملي وي و كل كشور است و نه عكس آن.

دمكراسي فارس و دمكراتيزاسيون دولت ايران تاثير مثبتي بر دو پايه حركت ملي ترك يعني روند ملت سازي-ملت شوندگي خلق ترك و روند تعيين سرنوشت او نيز دارد. اين تاثير مثبت، مانند تاثير دمكراسي ملت حاكم و دولت وي بر هر مجادله تعيين سرنوشت يك ملت محكوم ديگر است و با آن تفاوتي ندارد. من به اين تاثيرات مثبت قبلا اشاره كردم و لزومي به تكرار مفصل آنها نمي بينم. شكي وجود ندارد كه با دمكراتيك شدن خلق حاكم فارس و دمكراتيزاسيون دولت وي يعني دولت ايران، تضييقات و فشارهاي موجود بر ملت ترك نيز كاهش يافته و در نتيجه روند ملت شوندگي خلق ترك تسريع مي شود. رشد شعور ملي خلق ترك در برهه هائي از تاريخ معاصر كه حكومت مركزي ايران ضعيف بوده، اثبات اين مدعا است. اين امر همچنان مي تواند در وصول به برخي از حقوق ملي خلق ترك يارا باشد، زمينه و شرايط مساعدتر فرهنگي، اجتماعي و سياسي براي اعمال حق تعيين سرنوشت فراهم كند، روند استفاده از آن را ملايمتر سازد و به مديريت و حل اين مساله با دولت ايران با روشهاي مسالمت آميز ياري رساند. علاوه بر آن، مجادله دمكراسي ملل همسايه فارس، كرد، ارمني، روس و عرب و دمكراتيزاسيون دولتهاي آنها، بي شك تاثيرات مثبتي بر روند دمكراتيزاسيون خلق ترك و آزربايجان جنوبي نيز خواهند داشت. از اين منظر موفقيت دمكراسي ملل همسايه، در عين حال موفقيت ملت ترك و آزربايجان جنوبي نيز شمرده مي شود. خلق ترك گسترش جنبش دمكراسي در ميان خلق فارس را هرچند با تاخيري يكصدساله به فال نيك گرفته و از آن استقبال و حمايت ميكند. اما واقعيت تاثير مثبت دمكراسي فارس بر حقوق ملي ملت محكوم ترك، بدان معني نيست كه نخبگان ملت حاكم فارس با شركت در مجادله دمكراسي خود و يا دمكراتيزاسيون دولتشان (دولت ايران)، آگاهانه قصد تسهيل احقاق حقوق ملي خلق ترك را دارند. كنترل و مهار اين تاثيرات مثبت كه از نتايج غيرقابل اجتناب دمكراتيزاسيون هر ملت حاكم و دولت وي است، خارج از اراده نخبگان فارس بوده و شايد براي بسياري از ايشان بسيار ناخوشايند نيز مي باشد. يعني در اين مورد عدو سبب خير و "باب الحوائج" مي شود. علي رغم اين واقعيت، هرگز نبايد فراموش كرد كه به همه حال اين مجادله نه از آن ما، بلكه از آن خلق فارس است. خلق ترك مي بايد بدور از هيجان زدگي و احساساتي شدن، مجادله دمكراسي يك خلق ديگر را مجادله دمكراسي خود گمان نكند و بويژه از ضميمه كردن حركت ملي ترك به آن مبارزات اكيدا برحذر باشد.

س-چرا گفتمان دمكراسي در ميان تركان و سرزمين آزربايجان كم رنگ است؟

تثبيت بسيار درستي است كه گفتمان دمكراسي در حال حاضر نزد جامعه ترك ساكن در ايران و آزربايجان جنوبي از رونق و جذابيت درخوري برخوردار نيست. اين پديده كه در بسياري از جوامع مشابه نيز مشاهده مي شود، توجه و دقت بسياري از متفكرين را جلب كرده و در ريشه يابي آن، تئوريها و نگرشهاي مختلفي مطرح شده است كه من به برخي از آنها اشاره مي كنم.

تئوري تجربه هاي ناموفق گذشته: بنا به اين تئوري، تجربه هاي ناموفق گذشته يك جامعه در ارتباط با دمكراسي، باعث كاهش شوق در تكرار راه پيمائي در همان مسير مي شوند و بر روند عمومي دمكراتيزاسيون آينده آن جامعه نيز تاثير منفي دارند. خلق ترك در گذشته تجربه هاي متعددي در راه دمكراسي و دمكراتيزاسيون داشته است. اما همه اين تجربه هاي فوق العاده پرهزينه، ناكام بوده اند. دو نمونه برجسته، انقلاب مشروطيت آزربايجان و حركت آزادستان مي باشد كه با شكست كامل مواجه شده و وضعيت عمومي دمكراسي هم در آزربايجان و هم در كل ايران بعد از اين تشبثات ناكام، بسيار بدتر از پيش از آنها گرديده است. حتي جنبش خلق مسلمان كه در مخالفت با ولايت فقيه فارسي شكل گرفت را مي توان يك حركت ناكام آزربايجان و خلق ترك براي دمكراسي تلقي نمود. اين تشبثات ناكام پرهزينه به لحاظ رواني باعث ايجاد نااميدي از پيروزي و به بار نشستن هر مبارزه دمكراسي در آينده –بويژه در تركيب ايران- و كاهش مقبوليت و تمايل به آن در ميان توده و نخبگان مي گردد.

تئوري استعمار اقتصادي و نبود طبقه متوسط: اين تئوري بيان مي كند كه درآمد سرانه و رفاه عمومي نسبت مستقيم با دمكراتيزاسيون يك جامعه و رويكرد آن به دمكراسي دارد. حتي برخي معتقدند كه توسعه اقتصادي، شرط لازم براي حركت به سوي دمكراسي است. تئوريهاي ديگري وجود طبقه متوسط گسترده را براي رشد گفتمان دمكراسي و نهادينه شدن آن ضروري مي دانند. جامعه اي محروم و تهيدست و فقرزده و فاقد طبقه متوسط نوعا زميني منبت براي رشد گفتمان دمكراسي نيست. اين همان وضعيتي است كه در مورد ملت محكوم ترك و آزربايجان مستعمره اتفاق افتاده است. سياست استعمار اقتصادي آزربايجان كه از سال ١٩٢٥ آغاز شده و تا به امروز ادامه يافته است، اين سرزمين را به لحاظ اقتصادي بسيار عقب برده، به توسعه اقتصادي آن ضربه اي عظيم وارد كرده و عملا طبقه متوسط در حال شكل گيري آن در پايان دوره حاكميت دولت قاجار را نابود كرده است. افول گفتمان دمكراسي در همچو سرزمين عقب مانده به لحاظ اقتصادي و بدون طبقه متوسط و در نزد ملتي محكوم، محروم و تهيدست طبيعي است. چنانچه رشد و شكوفائي مبارزه دمكراسي خواهي كه امروز در فارسستان به لحاظ اقتصادي توسعه يافته و داراي طبقه متوسط گسترده مشاهده مي شود نيز قابل پيش بيني بود.

تئوري جامعه مدني: طبق اين تئوري، وجود نهادهاي مدني (ان جي او ها، اتحاديه ها، فرهنگستانها، نهادهاي حقوق بشري، ....) و شبكه هاي اجتماعي مربوطه براي دمكراتيزاسيون يك جامعه حياتي اند. اين ارگانها كه مردم را براي مشاركت در روند دمكراسي آماده مي كنند دقيقا همانهائي هستند كه از جامعه ترك و مناطق ملي ترك نشين به ويژه آزربايجان مضايقه شده اند. استعمار فرهنگي و اجتماعي آزربايجان جنوبي و تبديل ملت ترك به ملتي محكوم در ايران، به همراه تضييق خشن آزاديهاي پايه و سياستهاي امنيتي و سركوبگرانه دولت ايران در آزربايجان و ديگر مناطق ترك نشين، مجالي به رشد نهادهاي مدني و شبكه هاي لازم اجتماعي مربوطه نداده و ريشه دمكراسي در آنها را خشكانده است.

تئوري بنيادگرائي: برخي از فرهنگها نسبت به فرهنگهاي ديگر با دمكراسي ناهمخوانتر اند. قرائتهاي مشخصي از اسلام بويژه نوع بنيادگرايانه آن در اين مقوله جاي مي گيرند. سياست استعمار ديني آزربايجان و تبليغ و ترويج بنيادگرائي شيعه امامي در آزربايجان و ملت ترك پس از آغاز حاكميت ملت فارس در ايران از سوي دولتين پهلوي و جمهوري اسلامي، مستقيما باعث خشيكده شدن نهال دمكراسي در اين دو شده است.

تئوري فرهنگي: مردماني كه داراي تحصيلات بهتري هستند، به ارزشهاي ليبرال و دمكراتيك علاقه و پايبندي بيشتري نشان مي دهند. از اين منظر استعمار فرهنگي آزربايجان و رسمي نبودن زبان تركي در ايران بر عليه فرايند دمكراسي در ميان اين دو عمل كرده است. در اواخر دوره قاجاري با آنكه اكثريت مطلق توده هاي فارس و ترك هر دو بيسواد بودند، اما اكثريت مطلق نخبگان ترك داراي سواد تركي بودند. امروز اين وضعيت كاملا دگرگون شده است. در حاليكه اكثريت مطلق توده هاي فارس و همه نخبگان فارس در زبان ملي خود فارسي باسواد گشته اند، اكثريت مطلق توده هاي ترك و نخبگان ترك در زبان ملي خود تركي بيسواد شده اند. يعني توده هاي بيسواد فارس در زبان خود باسواد گشته اند اما نخبگان باسواد ترك در زبان خود بي سواد گرديده اند. در مقياس زبان تحميلي و استعماري فارسي نيز، امروز آزربايجان داراي بيشترين نرخ بيسوادي و ترك تحصيل در ميان مناطق ملي است. در اين شرايط، قابل انتظار است كه حركتهاي دمكراسي خواهي نه در آزربايجان مستعمره كه حتي از حق تحصيل به زبان خود محروم است، بلكه در فارسستان كه از نعمت تحصيل به زبان ملي خود برخوردار است ظهور نمايد.

ترس از مصادره حركت توسط جريانات مركزگرا و ترس از استحاله ملي در خلق فارس: يكي ديگر از عوامل كم اقبالي همگامي تركان با جنبشهاي دمكراسي خلق فارس بويژه در ميان نخبگان و روشنفكران ترك، ترس از استحاله ملي در خلق فارس است. در شرايطي كه مشخصه هاي هويت ملي خلق ترك به قدر كافي محكم و تثبيت نشده و از هويت ملي خلق فارس تبارز پيدا نكرده است، همگامي به دقت نظارت و مديريت نشده با هر حركت اجتماعي و سياسي منسوب به ملت فارس، منجر به كم رنگتر شدن تشخص ملي تركان ايران و استحاله ملي آنها در ملت فارس خواهد شد و بيشتر از نفع، زيان به بار خواهد آورد. همانگونه كه تاكنون نيز اينچنين عمل كرده است. در تاريخ معاصر ايران نتيجه عملي اشتراك تركان چه در مجادله عمومي دمكراسي و چه در مجادلاتي مانند مدرنيته، سوسياليسم، آنتي فاشيسم، ضد امپرياليسم و ... نه نائل شدن به دمكراسي و مدرنيته و سوسياليسم و .... بلكه تحليل و استحاله فردي و گروهي تركان در ملت فارس بوده است.

چپ روسي ضددمكراسي: يكي ديگر از عوامل موثر در ضعيف بودن گفتمان دمكراسي در ميان نخبگان آزربايجان و ايجاد زدگي در ميان خلق ترك نسبت به آن، تاثير آموزه هاي منفي انديشه چپ روسي در اين سرزمين از آغاز قرن بيستم تا آخر آن است. در اواخر قرن نوزده آزربايجان جنوبي پيشگام جذب و خودي كردن انديشه دمكراسي ليبرال و سوسيال دمكراسي اروپائي در آسياي غربي و خاورميانه بشمار مي رفت. با گسترش سوسياليسم روسي در آزربايجان كه ذاتا با دمكراسي و سوسياليسم اروپائي سر ناسازگاري داشت، اين روند متوقف گرديد و خيل عظيمي از نخبگان عملا به مبلغين و مدافعين انديشه ها و مشي هاي ضد دمكراسي – از تروريسم و جاسوسي و شخصيت پرستي و بازنويسي تاريخ گرفته تا مدافعه از ديكتاتوري و كشتارها و نسل كشيها و سياستهاي استعماري دولتها-تبديل گرديدند.

به نظر مي رسد كه در مورد آزربايجان، تركيب عوامل فوق در تضعيف گفتمان دمكراسي در اين سرزمين نقش داشته است.

س- وقتی سیر حرکت در سالهای گذشته را مرور میکنیم، مشاهده میکنیم که تاکید بر ارزشهای جهان معاصر چون دمکراسی و حقوق بشر در ادبیات حرکت کم رنگ هست و هنوز هم این المانها جایگاه برجسته ای در ادبیات حرکت ملی ندارد. چرا اين وضعيت حاكم شده است؟ نظر شما چیست ؟

كم رونقي نسبي ارزشهاي جهاني معاصر در گفتمان تئوريك حركت ملي تثبيتي صحيح است. در اينجا يادآوري چند نكته مفيد خواهد بود. نخست آنكه گستردگي گفتمان دمكراسي و حقوق بشر و .... با بلوغ و تجربه آموزي سياسي يك حركت ملي در ارتباط است. عمر فاز جديد حركت ملي ترك در ايران و آزربايجان كمتر از دو دهه است و بسياري از كمبودها و نقائص آن محصول همين عدم بلوغ طبيعي و نداشتن تجربه سياسي است. همچنين گفتمان غالب يك حركت با مقطعي كه حركت در آن قرار دارد متناسب است. هنوز محور اصلي حركت ملي را روند ملت سازي و ملت شوندگي تشكيل مي دهد. با نزديك شدن بعد ملت شوندگي به پايان خود و به موازات پيشروي در روند سياسي شدن، گفتمان موجود دمكراسي و حقوق بشر در حركت ملي نيز تعميق و حتي گفتمانهاي جديدي مطرح خواهند شد. دليل ديگر كم رنگ بودن گفتمان دمكراسي در حركت ملي، ناآگاهي بسياري از فعالان سياسي از فوائد دمكراسي در روند ملت شوندگي و نيز امر تعيين سرنوشت و از جمله در جذب حمايت بين المللي از آن است. ديگر آنكه حركت ملي ترك و آزربايجان جنوبي در ايران، خاورميانه و جهان اسلام يعني واحدهائي كه به لحاظ ارزش بودن دمكراسي و دمكراتيزاسيون در ذيل ليست جهاني قرار دارند واقع شده اند. انتظار ظهور حركت و جامعه اي همپاي سوئيس و يا سوئد در همچو باتلاقي چندان معقول نيست.

به هنگام صحبت از يك حركت ملي، ما در اينجا از يك جنبش اجتماعي ويژه اي سخن مي گوئيم كه مانند هر جنبش اجتماعي ديگر داراي حيطه و اولويتها و ترجيحهاي خاص خود است. نبايد انتظار داشت تاكيد بر دمكراسي و جايگاه آن در حركت ملي عينا مشابه تاكيد بر آن و جايگاه وي در يك حركت دمكراسي باشد. در حال حاضر مبارزه اصلي ما به عنوان يك ملت تحت استعمار و بدون دولت، مبارزه استقلال ملي است. پس از تشكيل دولت ملي در تركيب ايران و يا خارج آن، بسيار طبيعي است كه مجادله دمكراسي و روند توسعه و ... به مبارزه اصلي و گفتمان اساسي ملت ترك و خلق آزربايجان تبديل شوند. همانگونه كه امروز بين مجادله دمكراسي هم از نظر جايگاه آن و هم از نظر مفهوم و مصاديق آن بين دولت اسرائيل-ملت حاكم يهودي و ملت محكوم فلسطين تفاوتهاي اساسي وجود دارد. همين مطلب در مورد خلق كرد نيز مي تواند مطرح شود. به عنوان نمونه در عراق و تركيه مبارزه دمكراسي دولتين و ملل حاكم عرب و ترك اين دو كشور، با مبارزه دمكراسي حركت ملي كرد كه داراي اولويتهاي خاص خود است تفاوت ماهوي دارد.

عامل ديگر در كم رنگ بودن گفتمان تئوريك دمكراسي در حركت ملي ترك، خواستگاه و ترجيحهاي سياسي شماري از نخبگان اين حركت است. بخشي از اين نخبگان داراي سابقه فعاليت در سازمانهاي چپ فارس موسوم به سراسري اند. پيوستن اين دسته به حركت ملي ترك هرچند عموما به تقويت آن منجر شده، عواقب منفي اي را نيز داشته است. يكي از عواقب منفي، ادخال و وارد نمودن درك نادرست چپ فارس از دمكراسي و ادبيات و رفتارهاي غيردمكراتيك مرسوم در جامعه سياسي فارس به درون حركت ملي ترك است. بسياري از اين افراد كه در حرف خود را دمكرات و مشي خود را دمكراتيك مي دانند، در عمل كوچكترين تقيد و وابستگي به دمكراسي و رفتارهاي دمكراتيك ندارند. بخشي از كساني نيز كه از جريانات اسلامي فارس به حركت پيوسته اند داراي همين خصلت مي باشند. عده اي از رهبران پوپوليست و فرصت طلب نيز موجودند كه بسط و نهادينه شدن گفتمان دمكراسي و روابط دمكراتيك را به ضرر اقتدار خود مي بينند و منفعتي در آن ندارند.

و در نهايت جا دارد تاكيد شود كه حركت ملي ترك معاصر يعني روند ملت شوندگي خلق ترك، مبارزه براي احقاق حق تعيين سرنوشت براي پايان دادن به وضعيت مستعمرگي آزربايجان و مجادله با فاناتيسم شيعي عملا در جهت معكوس نمودن همه روندهاي منفي فوق و در نتيجه در راستاي تقويت دمكراسي در آزربايجان عمل مي كند. به عبارت ديگر امروز پرچم دمكراسي خواهي واقعي در آزربايجان، در دست حركت ملي ترك است.

س- دشمنان و مخالفان حرکت ملی – دمکراتیک آذربایجان که - البته خاستگاه بخشی از آنها ناسیونالیسم فارسی و فاشیسم پان ایرانیستی است - حرکت آذربایجان را به فاشیسم و گرایشهای آنتی دمکراتیک متهم می کنند، توضیح شما در این مورد چیست؟

بخشي از اين تهمتها را مي بايست به عنوان جنگ رواني بر عليه حركت ملي ترك در ايران قبول نمود. دولتها و ملل حاكم در كشورهاي آسيا و آفريقا هرگز به سادگي تسليم به خواستهاي ملل محكوم و سرزمينهاي مستعمره شده و جنبشهاي ملي آنها نگرديده اند. دشمنان حركت ملي ترك در ايران و در راس آنها دولت ايران و نخبگان برتري طلب ملت حاكم فارس نيز بسيار طبيعي است كه به روشهائي براي مقابله با حركت ملي ترك در ايران و آزربايجان جنوبي- از جمله جنگ رواني- دست زنند. با اينهمه برخي از اين تهمتها بر واقعيتها و ضعفهاي واقعي حركت بنا شده اند و از اينرو مي بايست آنها را جدي گرفت. زيرا براي مقابله با اين تبليغات و در صورت وجود، رفع ضعفها شناسائي درست و به هنگام آنها ضروري است.

براي روشن شدن جايگاه ارزشهاي جهان معاصر مانند دمكراسي و رفتارهاي دمكراتيك و تاكيد ويا عدم تاكيد بر آنها در حركت ملي يكي از مسائلي كه مي بايد به آن دقت كرد مساله "ويترين دمكراسي" است. يعني ويتريني كه دست آوردها و خصلتهاي دمكراتيك يك حركت ملي در آن به عرضه گذاشته مي شود و يا تبليغ مي گردد. اين ويترين متشكل از طيف روشنفكران و متفكرين و ادبا و هنرمندان يك ملت محكوم است. مثلا ويترين خلق كرد يعني روشنفكران و متفكرين و ادبا و هنرمندان كرد، دست آوردها و خصلتهاي دمكراتيك حركت ملي كرد در خاورميانه را با موفقيت تمام در معرض جهانيان قرار مي دهد و در مواردي حتي به بزرگنمائي در باره آنها و يا عرضه چيزي كه وجود ندارد دست مي زند. اما حركت ملي ترك از ويترين روشنفكران خود محروم است. اين بدان معني نيست كه خلق ترك داراي روشنفكر و متفكر و اديب و هنرمند و ... نيست. بلكه بدين معني است كه بسياري از روشنفكران ترك در ايران ويترين ملت خود و ويترين حركت ملي ترك نيستند و در عوض به عنوان ويترين ملت ايران (نام ديگر ملت فارس) و جنبش دمكراسي سراسري (نام ديگر حركت ملي خلق فارس) عمل مي كنند. نگاهي به وضعيت روشنفكران و هنرمندان ترك از قبيل شيرين عبادي، تهمينه ميلاني، گوگوش، جعفر پناهي، رضا دقتي، بهروز وثوقي، داريوش اقبالي، فخرالديني .... از اين منظر بسيار عبرت آموز است. اين نخبگان ترك و آزربايجاني كه به روشهاي گوناگون به حمايت از جنبش سبز خلق فارس بپا خاستند كوچكترين رغبتي به حمايت از قيام ضدنژادپرستي هاراي هاراي من توركه م ملت خود نشان ندادند. به عبارت ديگر بخشي از مساله، بيش از آنكه عدم دمكراتيزاسيون ملت ترك و يا كم رنگ بودن گفتمان دمكراسي در حركت ملي بوده باشد، نبود بلندگوئي براي تبليغ وجوه و رفتارهاي دمكراتيك واقعا موجود آنها است.

همچنين مفيد است جايگاه ارزشهائي مانند دمكراسي و حقوق بشر در حركت ملي ترك را در مقايسه با جنبشهاي ملي مشابه نيز تدقيق كرد. دمكراسي و روشهاي دمكراتيك در بسياري از جنبشهاي ملي منطقه از جايگاهي مهم برخوردار نيست. حركت كرد در منطقه در مقياس بسيار وسيعي از روشهاي غيردمكراتيك و خشونت (مبارزه مسلحانه، ترور، ارعاب و تضييق حقوق اقليتهاي ائتنيكي همجوار) استفاده مي كند، به ترافيك انسان و تجارت مواد مخدر آلوده شده است، بي درنگ به همكاري با دولتهاي خارجي، از دسپوتترين دولتهاي خاورميانه گرفته تا نيروهاي اشغال نظامي آمريكا بر ميخيزد، روابط و رقابتهاي طائفه اي علاوه بر توده كرد، در ميان سران جنبش ملي كرد نيز حاكم است، قتلهاي ناموسي در جوامع كرد و تمايلات بنيادگرايانه كه منجر به ايجاد چندين سازمان بنيادگراي اسلامي كردي شده است حقايقي معلوم اند. جنبش ملي بلوچستان، جنبش ملي خلق چچن، جنبش خلق فلسطين به شدت با خشونت، ترور و بنيادگرائي اسلامي و نيز جنبش ملي ارمني با نسل كشي، اشغال، نژادپرستي و بنيادگرائي مسيحي در هم آميخته شده اند. در گفتمان ناسيوناليسم ملت حاكم يعني در ناسيوناليسم فارسي، دمكراسي محلي از اعراب ندارد و نژادپرستي آريائي و ديگر ستيزي (ترك ستيزي-عرب ستيزي) از اركان آن مي باشد. با اين وصف خلق ترك و جنبش ملي ترك در واقع تنها حركت ملي منطقه و ايران است كه علي رغم برجسته نبودن مباحثات تئوريك مربوط به دمكراسي و حقوق بشر در ميان نخبگان آن، عملا پايبند به دمكراسي و روشهاي دمكراتيك مي باشد. در اين حركت نه رفتارها و متدهاي خشونت آميز، مبارزه مسلحانه، ترور و ... نه ترافيك انسان، تجارت مواد مخدر، همكاري با نظامهاي دسپوت منطقه، بنيادگرائي اسلامي و ... محلي از اعراب ندارند.

س-آيا در حركت ملي گرايشات افراطي و احيانا انديشه هاي سياسي غيردمكراتيك جايي دارند؟

در صد سال اخير از ميان ملت ترك و سرزمين آزربايجان نيز هزاران شخصيت مستبد، نژادپرست، فاشيست، افراطگرا، خشونت طلب، بنيادگرا و ... ظهور كرده اند. كافي است نامهاي آخوندزاده و كسروي و اراني تا تيمورتاش و خلخالي و ده نمكي و مشگيني را بياد آورد. اما به سبب بيگانگي و دوري خلق ترك از اين گونه گرايشات و انديشه ها، جامعه ترك، سياست آزربايجان و حركت ملي ترك نوعا زمين منبتي براي تشكل آنها -به جز گرايشات استالينيستي- نبوده است. به طور اصولي افراد ترك داراي اينگونه گرايشات و انديشه ها، صرفا توانسته اند در جامعه فارس و سياست فارسستان مجال رشد و تشكل پيدا كنند. ناسيوناليستهاي افراطي و نژادپرستان ترك و آزربايجاني نيز تاكنون و علي القاعده پيروان ناسيوناليسم فارس و نژادپرستي آريائي بوده اند و نه ناسيوناليسم ترك و نژادپرستي تركي. اما با رشد حركتهاي مليگرايانه در جهان و خودآگاهي ملي توده ترك در ايران وضعيت فوق به آرامي در حال تغيير است.

حركت ملي ترك، يك حزب سياسي نيست، يك جنبش توده اي و مفهومي فوق ايدئولوژي است، حركت جمعي انسانهاي تركي است كه بر هويت ائتنيكي خود و حقوق ملي شان آگاه گشته و براي حفظ و تحقق آنها به حركت در آمده اند. هر كس كه قائل به وجود ملتي بنام ترك و حقوق ملي وي بوده و براي تحقق آنها در سطوح مختلف و به هر درجه اي تلاش مي كند، با هر گرايش و ايدئولوژي مي تواند به اين حركت ملحق شود و در عمل نيز در حال ملحق شدن است. براي اولين بار در تاريخ معاصر ايران، جنبش هويت خواهي تركي و شعور ملي ترك در ميان بعضي لايه هاي اجتماعي بويژه در ميان روشنفكران، جوانان، زنان، روحانيون، مذهبيون، طبقات به لحاظ اقتصادي بالا، متوسط و پائيني شهري و روستائي، مقامات دولتي و بروكراتهاي ترك، به همراه جمعيتهاي طائفه اي ترك پديدار شده و با سرعت در حال گسترش و تعميق به ميان بخشهاي ديگر است، پديده اي كه در يك صد ساله اخير، مانند خود يك حركت ملي-ائتنيكي ترك- هرگز ديده نشده بود. با پيشرفت حركت ملي ترك و تعميق آن، به تعداد كساني از افراد سابقا منتسب به جريانات ايران مركز كه به حركت ملحق مي شوند افزوده مي شود. اين افراد ايران مركز سابق، نوعا از جريانات فارس چپ، مجاهد و يا اسلامگرايند. برخي از اين افراد نيز از روحانيون (خادمان ديني) و كساني هستند كه در نهادهاي گوناگون جمهوري اسلامي فعاليت داشته و دارند. اكبر اعلمي يكي از آخرين نمونه هاست. با اين وصف در حركت ملي، پس از اين حضور كساني كه به ديكتاتوري كارگري ويا دولت ديني معتقد باشند، به همان اندازه ممكن و طبيعي است كه وجود كساني كه به دولتي لائيك و يا دمكراسي ليبرال.

من شخصا به لزوم جاي گرفتن سه جريان مليتگرا، اسلامگرا و چپ در حركت ملي ترك اعتقاد دارم. حضور اين گرايشات نشان از توده اي شدن حركت ملي و در آغوش كشيدن تمام گرايشات سياسي و ايدئولوژيهاي موجود در جامعه ترك در بطن خود دارد. علاوه بر آن جاي داشتن قرائت افراطي از سه جريان فوق يعني گرايشات پان توركيستي، بنيادگرايان اسلامي و كمونيستهاي معتقد به ديكتاتوري طبقه كارگر در حركت ملي را نيز طبيعي قلمداد مي كنم. پيوستن اين جريانات افراطي به حركت ملي كه در ذات خود حركتي سياسي است، مي تواند به دوري آنها از خشونت و ممانعت از ميليتانيزه شدنشان كمك كند. اين نيز به همراه نيرومند شدن پايگاه توده اي و قدرت تمثيل حركت ملي، به طور پارادوكسال منجر به دمكراتيك شدن هر چه بيشتر آن مي شود. تنها شرطي كه مي بايست در اينجا مطرح شود، پايبندي عملي گرايشات فوق به قواعد دمكراسي و فعاليت سياسي بدور از خشونت است.

س- ادبيات ناسيوناليسم افراطي بعضا به حركت چهره اي ترسناك مي هد و در اكثر موارد اين ادبيات ناسيوناليستي است كه آن را تمثيل مي كند. شما در اين باره چه فكر مي كنيد؟

به جريانات مليگراي ترك كه اكنون گرايش غالب حركت ملي ترك را تشكيل مي دهند مي بايست توجه ويژه اي معطوف كرد. امروز در حركت ملي ترك، افراد و جرياناتي با تمايلات آشكار ناسيوناليستي ترك وجود دارند. در واقع وجود حركت ملي ترك براي نخستين بار در تاريخ ايران، به سبب ظهور اين اشخاص و جريانات است. وجود اين جريانات از اين رو نه تنها مثبت، بلكه ضروري است. زيرا هيچ حركت ملي-ائتنيكي بدون وجود شخصيتها و جريانات مليگرا قابل تصور نيست. اما خط فاصل بين مليتگرائي و نژادپرستي و حتي فاشيسم، بسيار نازك است. فاكتورهائي كه هويت ملي را بوجود مي آورند و بدان معني و ارزش مي دهند، همانهائي هستند كه بحرانهاي ائتنيك و ناسيوناليسم افراطي را نيز بوجود مي آورند. اين فاكتورها صرفا در صورت وجود نهادهاي اجتماعي لازم مي توانند خصلت دمكراتيك كسب كرده و به روند دمكراتيزاسيون ختم شوند. براي آنكه حركت ملي ترك تبديل به حركت ملي دموكراتيك ترك شود، ضروري است كه نيروهاي مليگرا بين انديشه هاي خود و نژادپرستي خطي صريح و واضح رسم كنند. هرچند تاكنون در آزربايجان تشكيلات مطرح با عقايد افراطي فاشيستي و نژادپرستي موجود نبوده است، اما افراد بسياري از تركان با تمايلات فاشيستي فارسي و نژادپرستي آريائي وجود داشته و دارند، حتي از پيشگامان اين انديشه ها و جريانات بوده اند. يعني عملا پتانسيل ظهور همچو تشكيلاتي اما اينبار با هويت تركي در آزربايجان وجود دارد. بويژه آنكه اكنون در ميان توده هاي ترك، تمايلات مليگرايانه به سرعت در حال گسترش است.

در ظهور ناسيوناليسم افراطي ترك در ايران عامل خارجي نيز موثر است. نخستين اينها شدت و طولاني شدن سياستهاي انكار و امحاء دولت ايران و مناسبت منفي ملت فارس نسبت به ملت ترك و هويت ملي وي است. گرايشات ناسيوناليستي تركي افراطي به درجه معيني واكنشي نسبت به اين سياستها و مناسبت است و با تخفيف و از ميان رفتنشان، احتمال تقليل آنها نيز وجود دارد. اما در صورت ادامه سياستهاي انكار و امحاء بر عليه ملت ترك در ايران، احتمال تشديد تمايلات افراطي ناسيوناليسم تركي نيز جدي است. چنانچه سياستهاي افراطي و نابخردانه اسرائيل، نقشي اساسي در گسترش بنيادگرائي اسلامي و اسلام سياسي در ميان ملت فسلطين و حتي جهان اسلام داشته است.

عامل خارجي دوم تاثيرپذيري از جريانات مليگراي افراطي تركيه است. در اينجا مي بايست به تفاوت ملي گرائي تركي موجود در آزربايجان جنوبي و ديگر مناطق ملي ترك نشين ايران، با ملي گرائي تركي در تركيه اشاره كنم. ملي گرائي تركي در تركيه از نوع ناسيوناليسم ملت حاكم، بنابراين عموما محافظه كار و مدافع ساختار مي باشد. اما ملي گرائي تركي در ايران از نوع ناسيوناليسم ملت محكوم، بنابراين عموما راديكال و ساختارشكن است. علاوه بر آن، گرايشاتي از ناسيوناليسم تركي در تركيه پس از جنگ جهاني دوم خصلتي به شدت ضد كمونيست و فاشيستي و گرايشات ديگري در دهه هاي اخير تمايلات بنيادگرايانه اسلامي داشته اند. برخي از اين گروهها و افراد منتسب به آنها در خشونتهاي سياسي، ترور، قاچاق و تجارت انسان و مواد مخدر و پول شوئي و غيره نيز درگير بوده اند. اما مليگرائي ترك در آزربايجان جنوبي و ايران از ريشه داراي ماهيت و خصلتهاي متفاوت و در راس آنها لائيك و دمكراتيك بودن است. همچنين فاز سوم پان توركيسم در تركيه و رويكرد آنها به جهان تورك، عموما داراي خصلت نژادپرستانه بوده است. اما رويكرد حركت ملي به جهان تورك از سنخ ديگري است. جهان تورك يكي از منابع الهام اين حركت در مفاهيم پايه اي مانند هويت ملي تركي، قرائت تركي از اسلام، تاسيس دولت ملي، لائيسيسم، دمكراسي و مدرنيته، انتگراسيون با انديشه سياسي و فرهنگ معاصر اروپائي و جهاني، برابري حقوق زنان و مردان، لغو مجازاتهاي غيرانساني از جمله اعدام و مبارزه مدني مسالمت آميز و دوري از خشونت است. كشف و تاكيد بر علائق مشترك فرهنگي و بلوغ سياسي نزديك شدن به جهان تورك و مخصوصا دو همسايه شمال غربي، تركيه و آزربايجان، بدون غلطيدن در دام فانتزي پان توركيسم تاكنون از نقاط قوت حركت ملي ترك بوده است و براي حفظ آن مي بايد تلاش نمود. در ايجاد تصويري وهيم از ناسيوناليسم تركي موجود در آزربايجان و ايران، كاربرد برخي از سمبلهاي جريانات مليگراي افراطي تركيه مانند علامت بوزقورد و گفتمانهاي آنها، از جمله يك ملت شمردن تركان آزربايجان-ايران با ديگر ملل تورك (توركيك) مانند قزاقها و ازبكها و تركمنها و همچنين كاربرد برخي از شعارهاي نادرست كه به سادگي مي توانند به شكل تبليغ نفرت قومي تعبير شوند نيز موثر بوده است. البته افراد و جريانهائي را كه آگاهانه و بر اساس مشي و باورهاي سياسي خود اين گفتمانها، سمبلها و شعارها را بكار مي برند نمي توان از استعمال آنها منع كرد. اما كساني كه حقيقتا با نگرشها و گفتمانهاي گروههاي مليتگراي افراطي تركيه هم انديشي و همخواني ندارند، شايد بهتر باشد به جستجوي سمبلها و شعارهاي متناسب با ديدگاههاي واقعي خود مبادرت كنند.

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home