Sunday, November 29, 2009



-------------------------------------------------------------------------------
گفتگوی کانون دمکراسی آذربایجان با پژوهشگر و مدير و مولف سري وبلاگهاي سؤزوموز مهران بهاري-دو
-------------------------------------------------------------------------------


گفتگو با مهران بهاري - آذربایجان دموکراسي اوجاغي-دو

گفتگوی کانون دمکراسی آذربایجان با پژوهشگر خستگی ناپذیر و مدير و مولف سري وبلاگهاي سؤزوموز جناب مهران بهاری



س- چگونه تنوع ائتنيكي مي تواند به يك بحران و يا كشمكش ائتنيك منجر شود؟

به لحاظ تئوريك همه خلقها و مردمان حق تعيين سرنوشت خود را دارند، با اين همه حق تعيين سرنوشت، حقوق بشر نيست و در عمل هر گروه ائتنيك و جامعه انساني به صرف گروه ائتنيك و يا جامعه انساني بودن نمي تواند از آن، علي رغم دارا بودن اين حق، بهره مند شود. در جهان هزاران گروه ائتنيكي و ملي وجود دارد اما هزاران كشور مستقل و يا واحد فدرال ائتنيكي-ملي وجود ندارد. براي تبديل يك كشور چند ائتنيكي و كثيرالمله به كشوري فدراتيو و يا تقسيم آن به چندين كشور مستقل كه نتيجه كاربرد حق تعيين سرنوشت اند، مي بايست شرايط خاصي وجود داشته باشد و از مراحل مياني عبور كرد.

در مرحله اول، وجود يك هويت ائتنيكي آن هم در فرم ملت محكوم و نه يك اقليت ملي ضروري است. زيرا در مورد يك اقليت ملي عملا حق دمكراسي جايگزين حق تعيين سرنوشت مي گردد و حق تعيين سرنوشت موضوعيت خود را از دست مي دهد.

در مرحله دوم، مي بايد اين هويت ائتنيكي موبيليزه شده و به حركت در آيد، يعني به سوي واگرائي و تقابل با هويت ائتنيكي ملت حاكم حركت كند. به عبارت ديگر صرف وجود يك ملت محكوم در يك كشور خاص، براي برخورداري وي از حق تعيين سرنوشت كافي نيست. موبيليزاسيون يك هويت ائتنيكي منوط به وجود چندين شرط از قبيل جمعيت شناسي (دموگرافي) گروه ائتنيك، منابع اقتصادي، قابليتها و استعداد سازمانيابي و تشكل يابي ملت مذكور است. اگر واگرائي و تقابل بين هويت ائتنيكي و خصوصيات ملي ملت محكوم و ملت حاكم به آن درجه برسد كه ديگر امكان همزيستي داوطلبانه و يا اجباري آنها غيرممكن شود، زمينه براي ورود به مرحله بعدي يعني بحران ويا معضل ملي آماده مي گردد. در اين مرحله، تضاد منافع ملي دو ملت محكوم و حاكم تماما واگرائيده به لحاظ خصوصيات ملي، مي تواند روند بروز بحران و يا معضل ملي را تسريع كند.

مرحله سوم، مرحله معضل و يا بحران ائتنيك است. براي تبديل واگرائي ائتنيك-ملي به كشمكش ملي-ائتنيك، وجود زمينه ها و ساختارهاي ويژه اي ضروري است. انكار تنوع ائتنيك-ملي از سوي دولت و ملت حاكم يكي از مهمترين آنهاست. نوعا آسيا و آفريقا مناطقي هستند كه تفارق هويت ملي بيشتر از همه جاي جهان در آنها انكار مي گردد.

س-براي مديريت موفقيت آميز يك بحران ائتنيك به سوي تحقق حق تعيين سرنوشت خود-خارجي چه شرايطي لازم است؟

پس از بوجود آمدن بحران ائتنيك-ملي (غالبا به سبب سياستهاي نادرست دولت ذيربط) مرحله چهارم يعني مديريت اين بحران به سوي ايجاد شرايط مساعد براي اعمال حق تعيين سرنوشت خود (غالبا از سوي رهبران حركت ملي ملت مذكور و بازيگران منطقه اي و جهاني) آغاز مي شود. اينكه يك بحران و كشمكش ائتنيك به مساله تعيين سرنوشت خود مبدل خواهد شد يا نه، به درجه مهمي توسط رژيم سركوبگر معين مي شود. در بسياري از موارد رژيمهاي سركوبگر با سياستهاي انكار و امحاء خود، حركتهاي آزاديبخش ملي را مجبور به مبارزه مسلحانه مي كنند و با اين عمل، امكان مديريت بحران ائتنيكي مذكور به سوي تعيين سرنوشت خود توسط بازيگران و قدرتهاي ذينفع را ممكن مي سازند.

علاوه بر آن، براي مديريت موفقيت آميز يك بحران ائتنيك-ملي به سوي تعيين سرنوشت، ضرورتها و شرايط سياسي، تاريخي و امنيتي خاصي در حال و يا در گذشته مي بايست موجود باشند. نمونه هائي از اين ضرورتها عبارتند از استعمار داخلي، اشغال، نسل كشي، نژادپرستي، رژيمهاي سركوبگر، رقابت تاريخي و سياسي بين گروههاي ملي و يا صرفا درخواست استفاده از اين حق توسط گروهي كه به خود آگاهي ملي رسيده است. بدون وجود اين ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي، از حق تعيين سرنوشت خود-خارجي، آنهم به عنوان حقي دمكراتيك نمي توان سخن راند. در نهايت اگر يك بحران و كشمكش ائتنيكي در جريان و فجايع انساني كه در حين آن رخ داده به هر علتي نتواند به تعيين سرنوشت منجر شود، به ضرورتي تاريخي براي بحران و كشمكش بعدي تبديل مي شود.

در عرف سياسي امروز حق تعيين سرنوشت، حقي است كه در اغلب موارد پس از درگير شدن طرفهاي ذيربط در جنگي داخلي، بروز فاجعه هاي انساني مانند جنگها و خونريزيها و جنايتهاي جنگي و پس از براه افتادن دسته هاي پناهندگان و فراريان يعني پس از رسيدن به مراحل نهائي يك بحران براي گروههاي ائتنيك معيني شناخته مي شود. به عبارت ديگر تعيين سرنوشت خود تاكنون موضوع مبحث مديريت بحران بوده و اغلب در صورت بروز بحران و فاجعه هاي انساني به علاوه وجود ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي مشخصي ممكن گرديده است. بدين سبب است كه در عالم سياست، به پديده تعيين سرنوشت خود-خارجي به ديده مثبت نگريسته نمي شود و اين حق هنوز در مباحثي مانند حقوق بين الملل و حقوق بشر جايگاه تثبيت شده و صريحي ندارد. براي اجتناب از چنين بحرانها و فاجعه هاي انساني و با گسترش يافتن ايده هاي دمكراسي و حقوق بشر، عده اي از متفكرين به جستجو براي پيدا نمودن روشهاي ديگري براي تعيين اينكه كدام يك از ملتهاي محكوم مي بايد از حق تعيين سرنوشت خود برخوردار شود پرداخته اند. برخي مطرح كرده اند كه تصميم گيري بر اساس مشخصات و شرايط هر مورد ويژه انجام گيرد. برخي ديگر تاسيس نهادي بين المللي را توصيه و پيشنهاد كرده اند كه اين نهاد در تشخيص ملل محكومي كه مي بايدد از حق تعيين سرنوشت برخوردار شوند، به جاي انتظار به وقوع فاجعه هاي انساني و بحرانها، معيارهاي خاصي را در نظر بگيرد. از جمله داشتن تاريخ و سابقه دولت شوندگي؛ استقلال-جدائي سرزميني در گذشته؛ ائتنيسيتنه، زبان، دين، فرهنگ؛ دارا بودن نهادهاي خاص و شواهد و رفتارهائي كه نشانگر آنند كه اين گروه خواستار صاحب شدن به هويت ملي جداگانه اي است.

س-رابطه عامل خارجي و تعيين سرنوشت در منطقه ما و مصاديق آن در مورد حركت ملي ترك چيست؟

در مساله تعيين سرنوشت خود-خارجي در خاورميانه،"عامل خارجي" هم ارز با "دمكراسي" و حتي تعيين كننده تر از آن است. در منطقه ما هيچ كدام از حركات آزاديبخش ملي بدون فشار و در مواردي مداخله مستقيم خارجي حتي اشغال و ديگر فجايع انساني موفق به تعيين سرنوشت خود و اداره امور خود نشده اند. اين واقعيت تلخ خاورميانه است. حتي در صورت پديدار شدن تجربه هاي بسيار خودجوش و زودگذر دمكراسي در منطقه، باز انعكاس اين روند كند و ناكارآمد در تعيين سرنوشت ملل محكوم بسيار ضعيف بوده و هرگز نتوانسته منجر به اعمال حق تعيين سرنوشت با روشهائي دمكراتيك گردد. تركهاي قبرس، كردهاي عراق، اوستينهاي گرجستان، ارمنيان قاراباغ آزربايجان همه و همه اداره امور خود را مديون فشار حتي دخالت مستقيم خارجي اند. در ايران نيز وضعيت مشابهي موجود بوده است. حكومت ملي آزربايجان و جمهوري مهاباد، تنها در شرايطي كه شمال غرب ايران تحت اشغال ارتش سرخ بود امكان ظهور پيدا كرده اند و پس از عقب نشيني اين ارتش، به سرعت فرو ريخته اند. توركمانهاي عراق و چچنهاي روسيه نيز عينا به همان دلايل، يعني نبود فشار موثر و يا دخالت مستقيم خارجي نتوانسته اند سرنوشت خويش را تعيين كنند. واقعيتهاي جهان خارج حكم مي كند كه در مديريت حركت ملي ترك به سوي تعيين سرنوشت خود در ايران نيز فاكتور استفاده همزمان از ابزارهاي جنبي ديگري مانند دمكراسي و مهمتر از آن، فشار-عامل خارجي بدرستي ارزيابي و بكار گرفته شوند. امروز ملت محكوم ترك به تنهائي، حتي در صورت همكاري و همسوئي همه ملل غيرفارس ساكن در ايران نيز، امكان و توان نائل شدن به حق تعيين سرنوشت خود و حق اداره امور خود، حتي ايجاد نظام دمكراسي در ايران و يا در بخشي از آن را ندارد. در درجه اول بدين سبب كه ايران كشوري مسلمان و خاورميانه اي، با همه پيچيدگيها و خصلتهاي آن است. آگاهي بر اين واقعيت است كه باعث مي شود بر عكس ملت حاكم، از نظر ملل محكوم در ایران که تحت استعمار داخلی مي زيند، فشار-دخالت خارجی لیبرال در برخي موارد دلپذيرتر از سلطه استعمارگر دسپوت داخلی باشد (مانند موضع كردان عراق در رابط با دخالت نظامي آمريكا در اين كشور).

در مورد مساله ملي ترك و آزربايجان جنوبي استفاده از ابزار عامل خارجي به طور مشخص فعلا دو معني مي دهد. يكي بين المللي و درگير كردن كشورهاي همسايه و قدرتهاي بزرگ در مساله ملي خلق ترك و آزربايجان جنوبي و ديگري باز كردن پاي نهادهاي بين المللي حقوق بشر و .... در مسائل داخلي ايران. انتقال مساله ملي خود به پلاتفرمهاي بين المللي، رويكرد استراتژيك ملل محكوم در منطقه است. از همين رو خلق ترك و حركت ملي ترك در ايران و آزربايجان جنوبي نيز خواهان درگير شدن جهان خارج و در راس آنها دو دولت جمهوري آزربايجان و تركيه در همه حوادث داخلي ايران بويژه مسائل مربوط به خلق ترك است. كردها، تركمنها، بلوچها و عربهاي ساكن در ايران نيز اهداف استراتژيك مشابهي دارند. به عنوان مثال برقراري دوباره پيوند تاريخي قطع شده بين تركان قزلباش ساكن در ايران (اهل حق) و بدنه اصلي آنها در تركيه كه موسوم به علوي هستند به اين هدف كمك ميكند. حمايت از عضويت جمهوري آزربايجان در ناتو و عضويت جمهوري آزربايجان و تركيه در اتحاديه اروپا نيز از اين جنبه داراي اهميت است زيرا مساله ملي ترك و آزربايجان جنوبي را مستقيما به پلاتفورم اتحاديه اروپا و ناتو وارد خواهد نمود. در جهان معاصر حقوق بشر، دمكراسي، بنيادگرائي، انتخابات آزاد، نژادپرستي، تبعيضات اجتماعي، حقوق زنان، امحاء زبانها و فرهنگهاي گوناگون و مشابه آنها، ديگر امور داخلي هيچ كشوري بشمار نمي روند. اينها امور داخلي ايران نيز نيستند. حركت ملي ترك نيز مي بايست تا آنجا كه مي تواند، نهادها و موسسات بين المللي و كشورهاي همسايه و غربي را در اين عرصه ها درگير سازد. در همين راستا حركت ملي ترك در همه انتخابات محلي و سراسري ايران، مي بايست خواهان حضور ناظرهائي از طرف موسسات و نهادهاي خارجي مذبور گردد. اين خواست اساسي، در عين حال نشانگر عدم اعتماد به و عدم مشروع شمردن دولت ايران از سوي ملت ترك است.

س- آيا مي توان از وجود روند تبديل هويت ائتنيكي به مساله حق تعيين سرنوشت خود در باره ملت ترك ساكن در ايران و آزربايجان سخن گفت؟

در سايه آنچه گفته شد، بنظر من اين روند موجود و در جريان است. در اينكه در ايران و آزربايجان "هويت ائتنيكي-ملي" ترك وجود دارد شكي نيست. اين هويت ائتنيكي خود را به صورت زبان تركي، ادراك ديني خاص (اسلام تركي)، فرهنگ ويژه (آشيقها، فولكلور، و ...) بروز مي دهد. سياستهاي آسيميلاسيونيست و فارسسازي موفق به كم رنگتر كردن برخي از اين مولفه ها در شماري از زيرگروههاي ملت ترك شده است، با اينهمه هويت ائتنيك-ملي ترك با همه مولفه هاي خود هنوز پابرجاست. اين هويت ائتنيكي خصوصيات "ملت محكوم" را دارد، يعني دولت ايران از سال ١٩٢٥ به بعد به لحاظ ائتنيك-ملي ممثل او نيست و تمثيلگر ملت حاكم فارس است. تاريخ ١٩٢٥ سال تاسيس دولت پهلوي بسيار مهم است زيرا تاريخ تبديل ملت ترك به ملتي محكوم و ملت فارس به ملتي حاكم و در نتيجه تاريخ زائيده شدن حق تعيين سرنوشت خود-خارجي ملت ترك ساكن در ايران است. پيش از ساقط شدن دولت تركي آزربايجاني قاجار، حاكميت سياسي ايران تحت كنترل عنصر ترك بود. بنابراين تركان ساكن در ايران در آن برهه زماني را نمي توان ملتي محكوم قبول نمود، بلكه آنها در توصيف ملت حاكم مي گنجند. جنبشهاي اجتماعي-سياسي تركان در آن دوره را نيز نمي توان در گفتمان تعيين سرنوشت خود-خارجي كه امري مربوط به ملت محكوم است بكار برد، هرچند داراي تاثيرات معين مثبتي بر آن بوده باشند. به عنوان نمونه شورش بابي زنجان، انقلاب مشروطه آزربايجان و جنبش آزادستان كه عبارت از كشمكش ملت حاكم ترك با دولتي با منسوبيت ائتنيكي ترك مي باشند، در بهترين حال مبارزه حق تعيين سرنوشت خود-داخلي بشمار مي آيند و بي ارتباط با مبارزه ملي-ائتنيكي (حق تعيين سرنوشت خود-خارجي) ملت ترك اند. اين نوع مبارزه، يك مبارزه دمكراسي صرف است و نمي تواند با مبارزه ملي-ائتنيكي كه مربوط به تعيين سرنوشت خود-خارجي است از يك صنف به حساب آيد. وجود شعارهاي دمكراتيك در حركت ملي ترك معاصر، باعث نمي شود كه هر حركت دمكراسي خلق ترك در گذشته را نيز -به صرف اين اشتراك- حركتي ملي فرض نمود. شورش بابي زنجان، انقلاب مشروطيت آزربايجان و جنبش آزادستان بخشي از مبارزات ملت حاكم ترك براي دمكراسي (حق تعيين سرنوشت خود-داخلي) و بخشي از مبارزه همگاني ضداستبدادي كل مردم ايران در آن دوره بودند كه صرفا و به اقتضاي شرايط در مدرنترين مملكت محروسه ايران يعني آزربايجان رخ داده اند.

ساقط نمودن حكومت ملي آزربايجان كه برخواسته از راي آزادانه مردم در رفراندمي دمكراتيك بود، رد صلاحييت و تصفيه آيت الله شريعتمداري، محمودعلي چهرگاني و اكبر اعلمي كه در مقاطي تمثيل كننده ائتنيك مردم ترك بودند، به علاوه سياستهاي فارسگرايانه جاري نظام جمهوري اسلامي، تقويت كننده ادعاي عدم مشروعيت تمثيل دولت ايران براي ملت ترك و ملت محكوم بودن وي اند. قيام هاراي هاراي من تركم در سال ١٣٨٥ و مديريت مساله ملي ترك توسط دولت ايران به روشهاي امنيتي، حتي پديده اخير تيم "تيراختور"سازي دلائلي قطعي است كه نشان مي دهند هويت ائتنيكي ملت محكوم ترك، "موبيليزه شده" و تبديل به "بحران ائتنيك" گرديده است.

س-آيا به نظر شما ضرورتهای سیاسی و تاریخی براي تعيين سرنوشت در ملت ترك ساكن در ايران وجود دارد؟

عمده ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي لازم كه معمولا براي تعيين سرنوشت خود معيار قرار مي گيرند عبارتند از: داشتن تاريخ و سابقه دولت شوندگي، استقلال-جدائي سرزميني در گذشته؛ داشتن نهادهاي خاص؛ رقابت تاريخي بين دو گروه رقيب ائتنيك-ملي، استعمار داخلي، رژيم سركوبگر، اشغال، فجايع انساني (جنايات عليه بشريت، جنايات جنگي، قتل عام، نسل كشي، سيل پناهندگان، ....)، شواهد و رفتارهائي كه نشانگر آنند كه اين گروه خواستار صاحب شدن به هويت ملي جداگانه اي است و .... بنظر من نزديك به همه اين ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي در مورد ملت ترك و مملكت آزربايجان جنوبي موجود اند. ساقط نمودن دولت مشروع و قانوني قاجاري در سال ١٩٢٥ با يك كودتاي نظامي آنهم توسط يك دولت استعمارگر خارجي و تسليم آن به اقليت ائتنيكي رقيب فارس، نخستين حادثه ويا ضرورت تاريخي-سياسي براي برخوردار شدن ملت ترك از حق تعيين سرنوشت خود است. كشتارها و قتل عامهائي كه توسط دولت ايران پس از آن تاريخ حين شورشها و اعتراضات ملت ترك در سراسر ايران انجام گرفته، بدون توجه به ماهيت و جهتگيري سياسي و اجتماعي شورشها و اعتراضات مذكور، فجايع انساني اي هستند كه مي بايد براي اثبات وجود ضرورت تاريخي، سياسي و امنيتي استحقاق ملت ترك از حق تعيين سرنوشت خود بكار روند. از اين جنبه مخصوصا تجربه حكومت ملي آزربايجان داراي اهميت منحصر به فردي است.

مي بايست اعتراف نمود نخبگان و روشنفكران ترك تاكنون از آشكار كردن و روشنگري ضروريات تاريخي، سياسي و امنيتي موجود غافل و از مديريت آنها به سوي تعيين سرنوشت خود ملت ترك بالكل ناتوان بوده اند. به عنوان مثال براي روشنگري اهميت و معني ساقط نمودن دولت تركي آزربايجاني قاجار در امر تعيين سرنوشت خود تركان، هيچ كار قابل ملاحظه اي انجام نگرفته است. همچنين است اهميت حادثه حكومت ملي آزربايجان در همين رابطه. اگر امروز جهان به واقعيت هولوكاست معترف است و در قبال قربانيان آن به احترام سرخم مي كند، بدين سبب است كه نام يك يك بيش از ٥ ميليون قرباني اين فاجعه را مي تواند در اينترنت ببيند. در حوادث حكومت ملي آزربايجان دهها هزار تن ترك و آزربايجاني از سوي ارتش اشغالگر به قتل رسيده اند. اين، يك كشتار جمعي و شايد يك نسل كشي است. گفته شده است كه در اين تجربه، دولت ايران مرتكب چندين جنايت عليه بشريت (جنايت بر عليه مردم غيرنظامي، سياست امحاء، مجبور كردن به مهاجرت، شكنجه، تجاوز به عنف، ...) و جنايات جنگي (هجوم هدفمند به غيرنظاميان، تاراج و يغما، ...) مرتكب شده است. اما تاكنون حتي يك اثر آكادميك و يا مقاله تحقيقي در باره اين كشتار جمعي و يا نسل كشي و ليست كاملي از هويت مقتولين آن حوادث از سوي محققين ترك و تشكيلات آزربايجاني تاليف نشده است. حال آنكه در صورت آشكار كردن اين جنايات و جزئيات و وهامت ابعاد آنها و قرار دادنشان در معرض افكار عمومي، بي شك امكان بي تفاوت ماندن وجدان آگاه جهانيان و حتي خلق فارس در مقابل آنها بسيار غيرمحتمل مي بود. عبرت آموز است كه مسئول اصلي اين امر يعني "فرقه دمكرات آزربايجان" در بيش از ٦٠ سال عمر مهاجرت خود، به عوض به جا آوردن اين مسئوليت ملي و تاريخي خود، مشغول اقداماتي مانند ايجاد كلاسهاي فارسي آموزي براي مهاجران بوده است. به عبارت ديگر اگر ادعا شود كه مسبب اصلي آكتوال نبودن مساله ملي ترك و مساله آزربايجان جنوبي و عدم حمايت جهاني و منطقه اي از مبارزه ملي خلق ترك، خود تركها هستند بيراهه نخواهد بود.

س-مصاديق مشخص اين ضرورتهاي سياسي، تاريخي و امنيتي كدامها هستند؟

ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي مذبور را مي توان به شكل زير طور خلاصه كرد:

-داشتن تاريخ و سابقه دولت شوندگي: تركان ساكن در ايران و آزربايجان از سابقه و تاريخ بسيار طولاني دولت شوندگي برخوردارند، به واقع آنها تا سال ١٩٢٥ حاكميت و اقتدار سياسي ايران را در دست خود داشته اند.

-استقلال-جدائي سرزميني در گذشته: در دوره طولاني حاكميت تركان، آزربايجان به عنوان يك مملكت محروسه استقلال نسبي سرزميني داشته و در قرن بيستم نيز به مدت يكسال داراي استقلال سياسي بوده است.

-رقابت تاريخي-سياسي بين دو گروه رقيب ائتنيك-ملي: رقابت تاريخي-سياسي ملي بين تركها و فارسها پديده جديدي نيست و داراي تاريخي طولاني است. پديده اي كه در دوره صفوي از آن با نام "تعصب اويماقيت" ياد مي شود و در دوره قاجار فرم "بيزيمكي-اؤزگه" را به خود مي گيرد در جوهر خود رقابت و كشمكش ائتنيك بين ترك و تاجيك (بعدها فارس) بر سر اقتدار سياسي است. حتي لطيفه هاي تحقيرآميز بر عليه تركان كه سابقه آن به عهد سلجوقي مي رسد انعكاسي از همين كشمكش ائتنيك ترك و فارس است.

-استعمار داخلي: آزربايجان مستعمره داخلي دولت ايران است. اكنون نخبگان فارس نيز از استعمار تركان و ديگر ملل غيرفارس ساكن در ايران سخن مي رانند.

-فجايع انساني-جنايات جنگي: قتل عام، نسل كشي، سيل پناهندگان: تركان ساكن در ايران پس از تاسيس دولت پهلوي تاكنون، به دفعات معروض به كشتارها، قتل عامها و هجومهاي نظامي بوده اند. كشتارهاي انجام گرفته توسط دولت ايران حين شورشهاي تركان جنوب در دوره پهلوي، قتل عام پس از سقوط حكومت ملي آزربايجان، كشتار در واقعه- شورش خلق مسلمان، شورشهاي انتخاباتي متعدد در مناطق ترك نشين سراسر ايران، سركوب خونين تظاهرات توده هاي محروم ترك در اسلام شهر، شورش علويان ترك در اوچ تپه قوشاچاي (مياندوآب)، كشتار سولدوز (نقده) حين قيام هاراي هاراي من تركم، .... شماري از اينهاست. دهها هزار تن پناهنده و فراري صرفا پس از سقوط حكومت ملي آزربايجان به اتحاد جماهير شوروري مهاجرت كرده اند.

-اشغال: آزربايجان پس از سقوط حكومت ملي به اشغال ارتش شاهنشاهي در آمده است.

-رژيم سركوبگر: جمهوري اسلامي ايران يكي از سركوبگرترين نظامهاي جهان است.

-نژادپرستي: نژادپرستي تباري و زباني، دولتي و سيستماتيك در قالب آرياگرائي و پست و خوار شمردن ترك و عرب و ... از مولفه هاي اساسي مليتگرائي فارسي و سياست نهادينه دولت ايران است.

-رفتارهائي كه نشانگر آنند كه اين گروه خواستار صاحب شدن به هويت ملي جداگانه اي است: فرياد هاراي هاراي من تركم، انجام اصلاحاتي در الفباي عربي و ايجاد الفباي فونئتيك خاص تركي كه با الفباي فارسي متفاوت است، طرح و برافراشتن پرچمهاي خاص آزربايجان جنوبي، ايجاد دهها تشكيلات سياسي و فرهنگي موازي با تشكيلات سراسري-فارسي كه خواستار فدراليسم ملي ويا استقلال اند، ... همه نشانگر آنند كه ملت ترك و آزربايجان جنوبي خواهان صاحب شدن به هويت ملي-ائتنيكي و سياسي جداگانه اي از ملت فارس و فارسستان است.

س-عده اي اقداماتي مانند طرح پرچم براي آزربايجان، گذر به الفباي فونئتيك عربي براي زبان تركي، تعيين حدود مرزي آزربايجان جنوبي با مناطق ملي ديگر از جمله فارسستان، كردستان، لكستان و گيلان و تبديل روز خيدير نبي به يك روز ملي ترك را اموري "حاشيه اي و بي ربط" مي دانند. نظر شما چيست؟

هر آنچه كه باعث واگرائي هويتي خلق ترك از خلق فارس به لحاظ انديشه، عمل و سمبولها گردد، خواه ناخواه به روند ملت شوندگي وي و كسب هويت سياسي مستقل او كمك خواهد كرد. علاوه بر اين، براي تعيين سرنوشت "خود"، نخست اين خود مي بايد تبارز پيدا كند، سپس از "خود" فارس واگرائيده و تثبيت شود. پرچم ملي، الفباي ملي، مرزهاي ملي و روزهاي ملي خاص از ابزارهائي هستند كه به بهترين وجه اين وظايف را بجا مي آورند.

گذر به الفباي عربي اصلاح شده صد درصد فونئتيك، بدون تناقض داخلي و بدون استثناء براي زبان تركي- متفاوت از خط عربي-فارسي كنوني- علاوه بر يك نياز عاجل زبانشناسانه، به لحاظ سياسي نيز ضروري است. زيرا كاربرد همچو الفبائي، به همراه اصرار بر كاربرد الفباي لاتين تركي (و كاربرد املاي فونئتيك تركي در متون فارسي مانند "آزربايجان" به جاي "آذربايجان") باعث تبارز هويت ملي-ائتنيكي خلق ترك از خلق فارس و رهائي وي از وابستگي به رسم الخط فارسي كه مانند خود زبان فارسي نقشي محوري در متوقف كردن روند ملت شوندگي خلق ترك و آسيميلاسيون ملي وي دارد مي شود.

سعي براي تبيين و تثبيت مرزهاي آزربايجان جنوبي علاوه بر داشتن نقش در تبديل مفهوم آزربايجان به وطن، كمك به كاهش تنشهاي ارضي با ملل همسايه فارس و كرد و گليك و غافلگير نشدن توسط سورپريزهاي توسعه طلبانه همسايگان؛ پيش شرطي حياتي براي پروژه فدراليسم ملي-ائتنيكي است.

پرچم يكي از نيرومندترين سمبولهاي تبارز هويت ملي در تمام اعصار و در سراسر جهان است. در جهان معاصر هيچ روند ملت شوندگي-ملت سازي و تعيين سرنوشت خود و هيچ حركت ملي بدون دارا بودن پرچم مستقل و خاص خود نه وجود دارد و نه قابل تصور است. در منطقه ما نيز همه گروههاي ملي از ملل محكوم گرفته تا اقليتهاي ملي درگير در حركت ملي خود- چچنها، كردها، ارمنيان قاراباغ، توركمانان عراق، تالشها، حتي آسوريان و كوليان پراكنده پرچم مستقل و نمادين خود را دارند. خلق ترك ساكن در ايران با جمعيتي بيش از ٣٠ ميليون و آزربايجان جنوبي با مساحتي برابر با انگلستان پديده هائي استثنائي نيستند. داشتن پرچم ملي، امري منوط به پس از تشكيل دولت ملي و تصويب مجلس ملي در آينده اي نامعلوم هم نيست. زيرا پرچم يك ملت را بوجود مي آورد و يك ملت دولت را. طرح پرچمهائي براي ملت ترك و آزربايجان جنوبي، هم پاسخي به نياز يك ملت در حال رشد و بلوغ، هم نشانگر وارد شدن مجادله وي به فاز سياسي و تعميق آن و هم نشانگر خواست وي براي داشتن هويت ملي-ائتنيكي مستقل و مالا تعيين سرنوشت خود است. اين امر محصول طبيعي قوام "خود" و ادراك و آگاهي خلق ترك بر اين "خود" است. علاوه بر آن، پرچم ملي سلاحي بسيار موثر براي ايجاد همبستگي و پيام رساني در يك مبارزه غير خشونت آميز مدرن و دمكراتيك، حين تظاهرات، اعتصابها، تحصن ها و ... است. يكي از دلائلي كه امروز جوانان ترك در آزربايجان جنوبي مجبور به كاربرد سمبولهائي پراكنده مانند پرچم سرخ تيم تيراختورسازي، پرچمهاي جمهوري آزربايجان و تركيه و بعضا سمبولهائي با پيامهاي گمراه كننده مانند علامت بوزقورد گروههاي مليتگراي افراطي تركيه مي شوند، نبود سمبل و پرچم ملي تثبيت شده براي حركت ملي ترك و آزربايجان جنوبي است. اين وضعيت نمي تواند و نبايد بدين صورت ادامه يابد. و اما در مورد پرچم ملي اصل بر استمرار و پيوستگي است. در اغلب پرچمهاي تاكنون پيشنهاد شده براي آزربايجان جنوبي سه رنگ آبي، قرمز و سبز بكار رفته اند. به نظر من اين سه رنگ تثبيت شده مناسبترين رنگها براي استفاده به عنوان رنگهاي سمبوليك آزربايجان جنوبي و حركت ملي ترك مي باشند و نيازي به جستجوي رنگهاي نمادين جديدي براي حركت ملي ترك و آزربايجان جنوبي نيست، زيرا اين رنگها موجودند.

حركت ملي كرد در تركيه از اين جنبه حاوي درسهاي بسيار مهمي براي ماست. كردهاي تركيه طي مجادله اي طولاني، پرهزينه و سرسختانه توانستند رنگهاي پرچم جمهوري مهاباد، حروف Qو W كردي كه در الفباي تركي تركيه وجود ندارند، نوروز (نئوروز) و حتي كاربرد كلمه "سايين" (محترم) در باره اوجالان را به سمبل ملي خود تبديل و آنها را به دولت تركيه نيز تحميل كنند. در آغاز كاربرد سه رنگ مذكور، حروف W و Q، برگزاري "نئوروز" و بكار بردن كلمه "سايين" (محترم) در باره اوجالان از طرف دولت تركيه با حبس هاي طويل المدت پاسخ داده مي شد. با اينهمه نه تنها هيچ كردي اينها را اموري "حاشيه اي" و "فرعي" نخواند، بلكه كردان با استقامت و يكدلي اين رنگها، حروف مذكور، "نئوروز" و كلمه "سايين" را براي اعتلاي همبستگي و تعميق هويت ملي كرد و مبارزه طلبي به دولت تركيه و افشاي وي بكار بردند. حتي ليلا زانا نماينده مجلس، با نوار سه رنگي سبز، سفيد و سرخ در پشت كرسي مجلس ظاهر شد و به كردي سخن گفت. نهايتا دولت تركيه مجبور به عقب نشيني گرديد و همه آنها را به عنوان سمبلهائي كردي به رسميت شناخت و آزاد نمود.

در مورد حركت ملي ترك و آزربايجان جنوبي نيز اقدامات فوق نه تنها حاشيه اي و بي ربط نيستند، بلكه از محكمترين و قطعي ترين شواهد بر اين امر كه تركان ساكن در ايران و آزربايجان خواستار صاحب شدن به هويت ملي جداگانه و بخش كردن مفهوم وطن به آزربايجان جنوبي مي باشند هستند. اين رفتارها در عين حال به اصطلاح از محكمه پسندترين ضرورتها براي برخورداري يك ملت محكوم از حق تعيين سرنوشت خود-خارجي اند. اكثر كساني كه با اين امور مخالفت مي كنند و آنها را حاشيه اي مي دانند روشنفكراني در حاشيه حركت ملي و كم تجربه در امر مديريت يك حركت ملي اند كه بر اهميت اينگونه امور "حاشيه اي" در امر ملت شوندگي-ملت سازي، نيازهاي يك حركت ملي و سياسي شدن آن و ايجاد ضرورت براي استفاده از حق تعيين سرنوشت وقوف كافي ندارند. اينگونه افراد همواره به بهانه مبارزات اصلي و مركزي تري مانند مبارزه ضدامپرياليستي و ضدفاشيستي و يا .... با روند ملت شوندگي-ملت سازي خلق ترك و احقاق حقوق ملي ملت ترك مخالفت كرده آنرا به حاشيه رانده اند. در صميميت و نيت افرادي كه خود را طرفدار فدراليسم و مدافع تعيين سرنوشت خلق ترك مي دانند، اما در عمل با هر آنچه كه به فرم گرفتن هويت ملي اين خلق و ايجاد ضرورتهاي سياسي براي استفاده وي از حق تعيين سرنوشت خود ياري مي رساند مخالفت مي كنند ترديدهاي جدي مي بايد داشت.

س- همانطور که میدانید، امروزه یک جنبش گسترده اجتماعی و سیاسی در آذربایجان ظهور و بروز دارد که تحت عنوان حرکت ملی آذربایجان یا حرکت ملی – دمکراتیک آذربایجان صورتبندی می شود. نظر شما در باره اين صورت بندي چيست؟ آیا صفت "ملی" در عنوان حرکت تنها از تاکید بر شعارها و مطالبات ملی گرایانه و ناسیونالیستی ناشی میشود، یا به این دلیل است که این حرکت در گستره ملی و با پایگاه اجتماعی سراسری در میان ترکان حضور دارد؟

من با صورتبندي "حركت ملي آزربايجان" موافق نيستم، زيرا دادن هويت ائتنيك-ملي به نام آزربايجان را نادرست مي دانم. آزربايجان، هويتي جغرافيائي و در مورد جمهوري آزربايجان، شهروندي است و دادن بار ائتنيك-ملي بدان نادرست است (در اينمورد در سوال مربوط به "آزربايجانچيليق" توضيح خواهم داد). من مايلم اين حركت را به اختصار "حركت ملي ترك" و به طور تفصيلي "حركت ملي دمكراتيك ترك –آزربايجان" بنامم.

در اين صورت بندي واژه "حركت" اشاره به "موبيليزاسيون هويتي ائتنيكي" به سوي ايجاد پيش زمينه هاي لازم براي اعمال "حق تعيين سرنوشت خود-خارجي" دارد.

واژه "ملي"، ماهيت و جنس اين جنبش اجتماعي-سياسي را كه مربوط به مساله ملي، حل مساله ملي و بدست آوردن حقوق ملي يك ملت است نشان مي دهد. در اينجا منظور از "ملت"، بيشتر از آنكه "ناسيون" ويا "دئموس" باشد، همان "ائتنوس" است كه در فارسي به صورت "قوم" ترجمه مي شود. اما از آنجائيكه "قوم" در ادبيات سياسي فارسي باري قرون وسطائي و پيش مدرنيته دارد و از سوي دولت ايران و مليتگرايان فارس نيز، به عنوان نامي تحقيرآميز بكار مي رود، ترجيح مي دهم به جاي آن كلمه ملي را بكار برم. در تركيب حركت ملي ترك، "ملي" همان معنائي را دارد كه در تركيب كثيرالمله و حركت ملي باسك و يا هر حركت به اصطلاح آزاديبخش ملي ديگري دارد. آشكار است كه واژه ملي در اين تركيبات را نمي توان به معني دربرگفتن همه اقشار و طبقات و سراسري بودن پايگاه اجتماعي حركت ويا مردمي بودن آن گرفت، هرچند مربوط به يك ملت و نه صرفا قشر و صنف خاصي از آن باشد.

واژه "ترك" در اين تعبير اشاره به هويت ائتنيكي كه اين حركت ملي اختصاص به او دارد است. حركت ملي ترك، حركتي مربوط به ائتنوس-ملت ترك است. هنگامي كه از ملت ترك ساكن در ايران سخن گفته مي شود منظور صرفا كساني هستند كه خود را ترك مي نامند و زبان مادري و ملي تاريخيشان يكي از سه لهجه "آزربايجاني" (شامل قشقائي، ايناللو و .....)، "سنقري" و "خراساني" زبان تركي، و نه مثلا يكي از زبانهاي تركمني، ازبكي و قزاقي است. در ايران "ملت ترك" غير از "ملت تركمن" و "اقليت ملي قزاق" است. حتي خلق "ترك" و خلق "خلج" كه در بخشهاي جنوب شرقي آزربايجان جنوبي ساكن است، دو گروه ملي "توركي" خويشاوند، اما جداگانه اند. كاربرد نام ملي-ائتنيك ترك در اين تركيب نقطه عطفي در تاريخ ملت ترك ساكن در ايران و آزربايجان است. زيرا در ايران ملت ترك هرگز داراي تشكيلات و يا حركتي سياسي با نام ملي-ائتنيكي خود نبوده است. حتي حكومت ملي آزربايجان نيز از همان آغاز بر نگرشهاي انحرافي از هويت بنيان گذارده شده و از جمله در تبعيت از سياستهاي استعماري روسيه شوروي، به جاي هويتي ملي-ائتنيكي يعني "ترك"، هويتي جغرافيائي يعني "آزربايجان" را مبناي تعريف هويت ملي خود قرار داده بود. از اينرو وجود نام ترك در نام حركت مليمان، به لحاظ تاريخي يك نخستين و منحصر به فرد مي باشد و نتيجه و نشانگر روند ملت شوندگي خلق ترك در ايران است.

در مورد واژه "دمكراتيك"، همانگونه كه معلوم است مساله ملي به طرق مختلفي مي تواند مديريت گردد از جمله جنگ داخلي (مساله كرد در تركيه)، دخالت خارجي (كردستان عراق)، اشغال نظامي (قاراباغ در آزربايجان)، ديپلماسي (قاقاووز در مولداوي)، فروپاشي كشور مادر (استقلال تاجيكستان در اثر فروپاشي اتحاد جماهير شوروي). در خاورميانه و ايران مساله ملي در هر مرحله آن همراه با خشونت بوده است. واژه دمكراتيك تاكيدي است بر اين امر كه افراد، شخصيتها، گروهها و جريانات بكار برنده آن طالب مديريت مساله ملي به روشهاي دمكراتيك اند و روشها، تاكتيكها و مشي سياسيشان خودشان نيز، دمكراتيك مي باشد. واژه دمكراتيك همچنين مي تواند اشاره اي به ماهيت دولت و يا دولتهايي كه پس از اعمال حق تعيين سرنوشت خود ملت ترك در ايران ايجاد خواهند شد داشته باشد. همانگونه كه قبلا گفتم، تاكيد بر روشها و ذهنيت و اجرائات دمكراتيك در مبارزه ملي و پيش، حين و پس از تعيين سرنوشت، شانس برخورداري و جلب حمايت جهانيان از آنرا در هر مقطع افزايش مي دهد. مانند واژه ملي، از تفسير كلمه دمكراتيك در اين تركيب به معاني نادرست مي بايد اجتناب كرد. در اينجا دمكراتيك مطلقا به معني اين نيست كه حركت ملي، زيرمجموعه مبارزه دمكراسي همگاني در ايران است.

كاربرد كلمه "آزربايجان" در تركيب "حركت ملي دمكراتيك ترك-آزربايجان" بدين سبب است كه نشان دهد اين حركت آن بخش از حركت كلي ملت ترك ساكن در ايران مي باشد كه در جغرافياي آزربايجان در جريان است. آزربايجان در اينجا مطلقا به معني هويت ملي-ائتنيكي نيست. براي اشاره به گستره هاي جغرافيائي ديگر اين حركت مي توان نامهاي "حركت ملي دمكراتيك ترك-جنوب ايران" (قاشقاي يورت، قاشقاي ائلي، ....) و "حركت ملي دمكراتيك ترك-شمال شرق ايران" (افشار يورت، افشار ائلي، ....) را بكار برد.

س- اينروزها اصطلاح "ملت آزربايجان" در ادبيات سياسي بكار مي رود. ريشه اين اصطلاح چيست و چه ارتباطي با روند ملت شوندگي و سياستهاي استعماري دارد؟

بر خلاف كردان و ارمنيان و گرجيان و .... ساكن در ايران و منطقه كه بدرستي صرف "كرد" "ارمني" و گرجي بودن را - فارغ از محل سكونت و لهجه و مذهب- محور و اساس تعريف هويت ملي-ائتنيكي و عمل سياسي خود قرار داده اند؛ عده اي از نخبگان منسوب به تركان ساكن در شمال غرب ايران و يا تركان آزربايجاني، به جاي محور قرار دادن هويت ائتنيكي ترك و "ملت ترك" ساكن در ايران، در تعريف هويت ملي-ائتنيكي و فعاليتهاي سياسي خود منطقه جغرافيائي را محور قرار داده و در نتيجه به پديده اي غيرواقعي بنام "ملت آزربايجان" رسيده اند. اين وارونه بيني و اشتباه در تعريف هويت ملي-ائتنيكي خود، ريشه در بحران هويت در ميان روشنفكران ترك آزربايجان و ايران دارد. همچنين ناشي از متاثر شدن آنها بدرجات مختلف از قوم تراشي و فرافكنيهاي پان ايرانيستها، دولتهاي استعماري غربي، روسيه - شوروي و نگرشها و ترمينولوژي نادرست بسياري از مراكز جمهوري آزربايجان و بويژه تركيه به هويت ملي تركان ساكن در ايران است. علاوه بر آن، بي هويت كردن و از بين بردن حافظه تاريخي ملل از طريق عوض كردن نام گروه ملي-ائتنيكي مربوطه يكي از روشهاي نسل كشي فرهنگي و امحاء گروههاي ملي توسط دولتهاي راسيست است. در ايران نيز اين سياست راسيستي به دو شكل "قوم آذري" ناميدن تركهاي آزربايجان از سوي دولت ايران و مليتگرايان فارس به منظور نفي هويت تركي اين خلق، و "ملت آزربايجان" ناميدن آن از طرف برخي از فعالين ترك روسگرا و يا ناآگاه تجلي پيدا ميكند.

انديشه اي كه صرفا بخشي از ترك زبانان ساكن شمال غرب ايران را "ملت آزربايجان-آزربايجانلي" مي نامد نيز در اساس انديشه اي استعماري است. كساني كه اين هويت ائتنيكي-ملي "ملت آزربايجان" همچنين "زبان آزربايجاني" (آزربايجانجا) را آفريده اند و آنرا جايگزين هويت ملي-ائتنيكي ترك كردند خود اصلا ترك و آزربايجاني هم نبودند، اعضاي روس حزب كمونيست روسيه بودند. اين اقدامي استعماري از طرف دولت روسيه شوروي در جمهوري آزربايجان براي تركي زدائي از هويت ملي تركان اين كشور بود. تعبير "ملت آزربايجان" كه در دهه چهارم قرن بيستم از سوي هواداران حزب كمونيست روسيه به ايران وارد شد، در گذشته صرفا در ميان برخي از كمونيستهاي آزربايجاني استالينيست روسگرا و ايران مركز طرفداراني داشت، اما اخيرا در ميان بعضي از فعالان سياسي ترك حتي وابستگان به ايده توران بزرگ نيز طرفداراني پيدا نموده است.

س-موضع شما در باره اصطلاح "ملت آزربايجان" چيست؟

اولا تا آنجا كه من مي دانم توده هاي ترک ساکن در ایران و آزربایجان کوچکترین نیتی برای تغییر نام ملی-ائتنيكي خود از ترک به آزری، آزربایجانی و یا هیچ چیز دیگري كه ممكن است به ذهن عده اي فعال سياسي خطور كند ندارد. معلوم نيست چرا اين امر بر عده اي از فعالين سياسي ترك مشتبه شده تا به تغيير نام ملي-ائتنيكي-تاريخي ملت خود تشبث كنند. دوما ملت آزربايجان اگر به معني ملت-دولت باشد و بدون داشتن معني ائتنيك، صرفا مي تواند در مورد مردم جمهوري آزربايجان و به معني همه شهروندان اين كشور فارغ از منسوبيت ملي آنها بكار رود. اما در ايران و آزربايجان جنوبي، به سبب وجود نداشتن دولت آزربايجان جنوبي، فعلا صحبت از پديده ملت-دولت بي معني است. علاوه بر آن، بكار برندگان تعبير ملت آزربايجان آنرا در معني ائتنيكي و براي ناميدن ملت ترك ساكن در آزربايجان بكار مي برند. اينگونه كاربرد بسيار مساله دار است. سوما ملت آزربايجان به لحاظ مفهومي نادرست است. زيرا خلط مفاهيم جداگانه منسوبيت جغرافيائي و شهروندي با هويت ائتنيك و ملي است. آزربايجاني نام مليت و يا گروه ائتنيكي-ملي نيست، مجموعه افرادي است كه در منطقه اي به نام آزربايجان و يا كشور آزربايجان ساكنند و يا به اين دو منسوبند. اين افراد مي توانند داراي مليتهاي گوناگون مانند ترك، فارس، كرد، تالش، تات، ارمني، آسوري، يهودي و .... باشند، چنانچه هستند. در تاريخ نيز هرگز ملت و ائتنوسي به نام ملت آزربايجان وجود نداشته است. آنچه وجود داشته و دارد ترك و هويت ملي-ائتنيكي ترك است. ترك نام گروهي ائتنيكي-ملي و ملتي در ايران است نه آزربايجان. سکونت تركها در آزربايجان، ایران، خاورمیانه و یا آسیا، ملیت آنها را از ترک به ملتهاي جعلی ملت آزربايجان، ملت ایران، ملت خاورمیانه و یا ملت آسیا تغییر نمی دهد. در ايران بخش اعظم آزربايجانيها ترك و بخش اعظم تركها آزربايجاني اند. اما در ايران نه همه آزربايجانيها ترك اند و نه همه تركها آزربايجاني. از اينرو "آزربايجاني" (آزه ربايجانلي) و "ترك" را نمي توان هم معني و مترادف شمرد ويا به جاي يكديگر بكار برد. چهارما آزربايجاني را نمي توان هم به معني شهروندي-منسوبيت جغرافيائي و هم به معني ائتنيك-ملي بكار برد. در غير اين صورت مفاهيم غريبي مانند "آزربايجاني آزربايجاني" (يعني تركان ساكن در آزربايجان) و "آزربايجاني غير آزربايجاني" (يعني غيرتركهاي ساكن در آزربايجان) بوجود مي آيند. پنجما در هويت ملي آزربايجاني، خبري از هويت ملي تركي نيست. كاربرد نام "آزربايجاني" به جاي نام ملي-ائتنيك "ترك"ها و اختصاص دادن اين نام بدانها، به اندازه كاربرد نام "ايراني" به جاي نام ملي-ائتنيك "فارس"ها و يا "عراقي" به جاي نام ملي-ائتنيك "عرب"هاي عراق، با هر توجيهي، كاري مهمل است.

ششما تعبير ملت آزربايجان به معني ائتنيكي به معني تجزيه كردن گروه ائتنكي ترك پراكنده در قفقاز و برخي از نقاط خاورميانه (عراق) و پاره هاي خلق ترك ساكن در گوشه و كنار ايران و آنها را اقوام و ملتهاي جداگانه اي شمردن است. حال آنكه تمام اين گروهها بويژه گروههاي ترك ساكن در ايران فارغ از استان محل سكونتشان، لهجه تركيشان و يا طائفه شان، همه بخشي از ائتنوس، خلق و ملت واحدي ميباشند و نام ملي و تاريخي اين ملت نيز تنها و تنها "ترك"، بدون هيچ صفت و پيشوند و پسوند جغرافيائي (از قبيل ايران، آزربايجان، آزربايجان جنوبي) ميباشد. هفتما در اين مقطع كه مبارزه تركان ساكن در ايران، به عنوان يك ملت و گروه ملي-ائتنيكي براي احقاق حقوق ملي خود در جريان بوده و شتاب گرفته است و نامه اخير آيت الله منتظري نيز نمونه اي از آغاز انعكاس مثبت و مقبوليت آن در ميان نخبگان فارس مي باشد، مطرح كردن بحث آزربايجاني و خراساني و قشقائي، ... و پررنگ كردن خصوصيات لهجه اي و محلي و قبيله اي و ... زيرگروههاي ملت ترك، رفتاري انحرافي است و در راستاي تجزيه و شقه شقه كردن ملت ترك ساكن در ايران بر اساس لهجه و جغرافيا و قبيله و ... است و فقط به نفع نيروهاي سركوب و سياست انكار و امحاء مي باشد. شايسته است فعالان سياسي ترك با دوري از سطحي نگري و يا حداقل با پيروي از قواعد منطق فرمال، از آلت دست شدن اينگونه سياستهاي ضدملي بپرهيزند.

س-شما ادعا كرده ايد كه تعبير "ملت آزربايجان" در تناقض با حقوق بشر است. پايه اين ادعا چيست؟

پايه اي ترين حق بشري تركها- چه ساكن آزربايجان و چه خارج آن- حق ناميده شدن به نام ملي-ائتنيكي-تاريخي خودشان ترك و احترام همه به نام ملي وي و دوري از هوس تغيير و تبديل آن است. بازي با نام تاريخي ملت ترك، هيچ شمردن هويت و اراده و آزادي يك خلق در تعيين هويت و نام خود شمرده ميشود. اين رفتار به لحاظ مسائل حقوق بشري نيز مساله دار است. آزربايجاني ناميدن يك گروه ملي ساكن در آزربايجان (تركها) و اختصاص دادن آزربايجاني بودن به تركها، به معني نفي آزربايجاني بودن گروههاي ملي ديگر ساكن در آزربايجان و يا آزربايجاني غليظتر بودن تركها و آزربايجاني رقيقتر بودن غيرتركهاي آزربايجان است و اين رفتاري شونيستي است. آيا كسي نظر تاتهاي ساكن در آزربايجان كه به اندازه تركهاي ساكن در آن آزربايجاني اند را در باره تخصيص نام مشترك آزربايجاني به عنوان نام هويتي ائتنيكي براي تركهاي آزربايجان جويا شده است؟ و يا به چه دليل زبان تركي رايج در آزربايجان، زبان آزربايجاني است اما زبان تاتي رايج در آزربايجان زبان آزربايجاني نيست؟ تعبير "ملت آزربايجان" همانقدر معنيدار، مجاز، مقبول، انساني و قابل دفاع است كه تعبير "ملت ايران". وانگاه، در يك جامعه چند مليتي (مانند آزربايجان)، گروه غالب ملي (يعني تركها) را با نامي كه به همه گروههاي ملي آن جامعه تعلق دارد (آزربايجاني) ناميدن، رفتاري نژادپرستانه است. جمهوري تركيه اين اشتباه را آگاهانه مرتكب شد و در قانون اساسي خود دو مفهوم متفاوت شهروندي و ائتنيسيته را با هم خلط كرد و همه شهروندان جمهوري تركيه را به جاي "تركيه اي"، "ترك" كه نام يك ائتنوس و گروه ائتنيكي-ملي حاكم بر آن دولت است ناميد. اكنون نيز در اين كشور "ترك" هم به معني نام ائتنيكي ملت حاكم و هم به معني همه شهروندان تركيه بكار مي رود. كم هزينه ترين عواقب اين ساده انديشي و كوته نگري، ٥٠ هزار كشته در جنگ داخلي با شورشيان كرد بوده است. امروز جمهوري آزربايجان گرفتار اشتباه مشابهي شده و نام گروه ائتنيك حاكم و نام همه شهروندان خود، هر دو را آزربايجاني (آزه ربايجانلي) مي نامد. اكنون در اين كشور "آزربايجاني" هم به معني همه شهروندان آزربايجان و هم به معني نام ائتنيكي ملت حاكم است. اين رفتاري نژادپرستانه است. به همه حال تعويض نام ملت ترك از "ترك" به هر چيز ديگر، از "ملت آزربايجان" گرفته تا "قوم آذري"، از سوي دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه، به يك اندازه بر عليه حقوق ملی خلق ترك ساكن در ايران و آزربايجان و در تناقض با حقوق بشر است. در این مورد فرقی بین دولت ایران که نام قسمتی از این ملت را به آذری و برخی از فعالان سياسي ترك که نام همان قسمت را به آزربایجانی تغییر مي دهند نیست. سياست ناميدن خلقها و گروههاي زباني و ملي به نامي به غير از نامهاي تاريخي اي كه خود آنرا بكار ميبرند، بويژه اگر نامهاي جديد داراي معاني تحقير كننده و يا راسيستي بوده باشند، بر خلاف همه مقاوله ها و عهدنامه هاي جهاني و از جمله اعلاميه جهاني حقوق بشر و اعلاميه جهاني حقوق زباني است.

س-آزربايجان ائتنيك كه شما در آثارتان بكار مي بريد آيا در تناقض با نداشتن هويت ائتنيك مفهوم آزربايجان نيست؟

دادن هويت ائتنيك به آزربايجان همان نگرشي است كه اصطلاحا به تركي "آزربايجانچيليق" ناميده مي شود و تعبير "ملت آزربايجان" تنها يك نتيجه منطقي آن است. "آزربايجانچيليق"، نگرشي دمكراتيك نيست، ائتنوكراتيك است. رژيمي آنتي دمكراتيك است كه خواهان برقراري حاكميت ائتنيك خود بر سرزميني چند مليتي است. هويت ملي-ائتنيكي آزربايجاني چيزي مانند هويت ملي-ائتنيكي ايراني است كه در حال تحميل شدن بر همه ملتها و اقليتهاي ملي ساكن در آزربايجان است. "آزربايجانچيليق" از هم اكنون باعث بروز نارضايتي در ميان گروههاي ائتنيك ساكن آزربايجان از قبيل كرد، فارس، تالش، تات و ... شده است. "آزربايجان ائنتيك" راهي براي اجتناب از اين ائتنوكراسي است. شايد مفيد باشد در اينجا به رابطه تاثير مرزهاي ائتنيك بر پيوند بين دمكراسي و ناسيوناليسم اشاره اي بكنم. رابطه تاريخي دمكراسي با مليتگرائي و يا ناسيوناليسم مي تواند به دو صورت كاملا متضاد باشد. در مواردي كه مرزهاي بين المللي يك دولت و يا مرزهاي يك دولت محلي در يك كشور فدرال، مطابق با مرزهاي ائتنيكي باشد، در اين گونه موارد ناسيوناليسم مي تواند باعث شكفته شدن و نهادينه گرديدن دمكراسي گردد. اما در مواردي كه مرزهاي بين المللي يك دولت و يا مرزهاي يك دولت محلي در يك كشور فدرال، از مرزهاي اتننيكي بسيار به دور باشد، در اين گونه موارد ناسيوناليسم، عملا به صورت مانعي در برابر دمكراسي در مي آيد. مانند بسياري از جمهوريتهاي فدراسيون روسيه. در ايران نيز به دليل عدم انطباق مرزهاي بين المللي كشور با مرزهاي ائتنيك و نبود دولتهاي محلي داخلي با مرزهاي ائتنيك، ناسيوناليسم فارسي عملا به صورت مانعي در راه دمكراسي و توسعه كل كشور تبديل شده است. در استانهاي دو مليتي نيز همين وضعيت حاكم است و ناسيوناليسم گروههاي ملي ساكن در اينگونه استانها - مانند آنچه در استان آزربايجان غربي بين تركها و كردها و در استان گيلان بين گيلكها و تركها و در استان تهران بين تركها و فارسها رخ داده- عملا به صورت مانعي در مسير توسعه و دمكراتيزاسيون اين استانها در آمده است. ما براي رفع اين مشكل و جلوگيري از حادتر شدن آن در آينده، خواهان آن هستيم كه مرزهاي آزربايجان فدرال و ديگر مناطق ملي ترك نشين، مطابق بر مرزهاي ائتنيك ترسيم شوند. به عبارت ديگر، ما از فرمول فدراليسم ملي و آزربايجان ائتنيك حمايت مي كنيم. زيرا فدراليسم اداري از آنجائيكه بر مرزهاي ائتنيك منطبق نيست پس از بروز ناسيوناليسم ائتنوسهاي ساكن در يك واحد فدرال اداري، به صورت مانعي در راه دمكراسي و توسعه در خواهد آمد. آزربايجان ائتنيك، گزينه اي است كه احتمال كشمكشها و درگيريهاي داخلي در دولتهاي فدرال آينده را به حداقل و احتمال شكوفائي دمكراسي و توسعه را به حداكثر مي رساند.

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home