Sunday, February 18, 2007



شيرين عبادي و كوروشيسم
-------------------------------------------------------------------------------
محمدرضا گرديزي
-------------------------------------------------------------------------------
در اينكه يك ترك بيات-افشار (خانم شيرين عبادي) خود را از اولاد كورش بداند !

Thursday, December 11, 2003

فاتحه خلق ترك در ايران خوانده شده است.: اينكه يك ترك بيات-افشار (خانم شيرين عبادي) خود را از اولاد كورش بداند -هرچند متخصصين امر به اين ادعا فقط با لبخندي پاسخ خواهند داد- بسيار عبرت آموز است.

يكي اينكه نشان ميدهد عقب ماندگي فرهنگي و جهالتي كه رژيم نژادپرست ايران در سد سال اخير در مغزهاي ايرانيان نشانده است، تا چه حد در اين كشور گسترده شده و فقط منحصر به عوام نبوده و خواص تحصيل كرده را هم مسموم كرده است.

ديگر عمق خودباختگي و استحاله و ناخودآگاهي ملي خلق ترك را در ايران كه در آستانه اضمحلال كامل است نشان ميدهد.

ديگر اينكه همه چيز جامعه توسعه نيافته، توسعه نيافته است حتي مبارزه حقوق بشري آن نيز به ادبيات باستانگرايانه و دولتي نژادمحورانه متوسل ميشود كه فضاحتي تراژي كميك از باب مبارزات دمكراتيك و حقوق بشري است و فقط در ايران ميتواند ديده شود.

حضور گروه كامكار كردي (كه ناسيوناليستهاي كرد -ياران غار قوميتگرايان ودولت فارس-ادعاي ارضي بر مناطق ترك نشين همان همدان را هم دارند) ، ادبيات كوروشيسم (فارغ از شخصيت حقيقي كورش تاريخي) كه نماد ايدئولوژي پان ايرانيسم و پهلوي است، شعرخواني فارسي آنهم به عنوان سمبل كشور كثيرالمله اي كه دولت سعي در فارس كردن ملل آن دارد و آنهم در مراسم اعطاي جايزه حقوق بشر، ، آنهم به يك بانوي ترك كه دولت در صدد از بين بردن زبان از قضا مادري ايشان تركي است، يعني اينكه فاتحه خلق ترك در ايران خوانده شده است.:‌(خطاب به مليت ترك در ايران): سن اؤلموسن، آغلايانين يوخ!!

مساله تمسك خانم عبادي به كوروش ،نه تنها راسيستهاي ايراني را نااميد نكرد بلكه آنها را به وجد آورد. كافي است نگاهي به عكس العمل گروهها و شخصيتهاي متمايل و منسوب به فاشيسم فارسي و پان ايرانيسم آريايي بياندازيد. بر عكس گروهي كه از اين حركت ايشان نااميد شدند انديشمندان دمكرات، مبارزين بر عليه نژادپرستي و فعالين راستين دمكراسي و حقوق بشر اند . دليل آن نيز بسيار واضح است. بين دو كورش حقيقي-تاريخي و كورش نمادين=كوروشيسم (در انديشه پان ايرانيسم و راسيسم آريايي) فرق بسيار است. مبارزين حقوق بشر حق استفاده ابزاري از نمادهاي راسيسم و بنيادگرايان و ...را ندارند.

براي روشن شدن مطلب آنالوگي ميآورم:مساله مانند اين است كه يك مبارز حقوق بشر كرد تركيه اي -در زماني كه وجود كردها در اين كشور نفي ميشد و به آنها ترك كوهي گفته ميشد و مثلا افتخار به سمبل آتيلا (با آن كه حقيقتا آتيلاي تاريخي خدماتي در تشكل فرهنگ، تمدن و هويت اروپايي هم داشته) نمادي در ايدئولوژي رسمي دولت و گروههاي نژادپرست اين كشور بود- در سخنراني خود بگويد كه من نواده آتيلا هستم و ...... و يا در آفريقاي سياه ، زماني كه آپارتايد نژادي بر عليه سياهان رسمي و قانوني بود و سفيد بودن برتريت و سياه بودن پستي بشمار ميآمد، يك سياه پوست مبارز حقوق بشر هنگام گرفتن جايزه اي براي حقوق بشر بگويد كه من نواده فلان شخصيت تاريخي سفيد هستم (هر چند نژاد سفيد به واقع رل برجسته اي در تاريخ داشته باشد هم).....

اساسا يكي از اشكالات عمده مبارزين حقوق بشر در ايران كثيرالمله اين است كه مساله نژادپرستي آريايي، فاشيسم فارسي و سياستهاي دولتي براي يكسان سازي و نابودي مليتهاي غيرفارس ايران و مبارزه با آنها در گفتمان و برنامه آنها جا و سنگينيلازم را ندارد، اين هم مانند آن است كه در آفريقاي جنوبي در دوران حاكميت آپارتايد رسمي و قانوني، مبارزه بر عليه آپارتايد نژادي در گفتمان حقوق بشري مبارزين بومي گنجانده نشود كه امري حقيقتا آبسورد ميشد. البته مبارزه حقوق بشر ابعاد و چم و خم بسيار دارد و خانم شيرين عبادي در اين مبارزه هنوز داراي جايگاهي بسيار مهم و برجسته است و منسوبيت ايشان به مليت ترك (هر چند خودش به الزامات آن واقف نباشد) باعث افتخار مليت ترك ايران.

ولي اينكه بسياري از نخبگان و سياسيون و روشنفكران ايراني مخصوصا فارس در سده اخير كمابيش تحت تاثير نژادپرستي آريايي و قوميتگرايي افراطي فارسي قرار گرفته اند، همچنين اينكه سياست راسيستي دولت ايران در نابود ساختن هويت ملي مليتهاي ايران و فارسسازي بر تركهاي ايران متمركز شده و در اين امر موفقيت نسبي هم بدست آورده هم از واقعيتهاي تلخ جامعه ايراني است. در ضمن تاكيد بر هويت و مليت ترك خانم عبادي همداني از طرف روشنفكران و نيروهاي دمكرات و خلق ترك ايران ناشي از گسترش و تعميق خودآگاهي ملي و جنبش هويت جويي و تلاشي شريف براي مقابله با سياست تحقير و خوار و پست نمودن تركها و همچنين در راستاي ثبيت هويت ملي ترك و هويت ارضي آذربايجان و ... است نه ناشي از راسيسم و ...(اساسا تركهاي ايران قائل به وجود نژادي به اسم ترك و يا فارس و عرب نيستند و اينها را هويت فرهنگي و زباني و ملي ميدانند. در ايران تنها جرياني كه از ترك و عرب و فارس برداشت و تلقي نژادي دارد راسيسم آريايي و فاشيسم فارسي است)

خانم عبادي با نپوشيدن حجاب و روسري اجباري-كه صرفنظر از حق افراد باورمند به پوشيدن آن- همچنين ابزار و نمادي اساسي در بنيادگرايي و فاشيسم ديني ، اسلام دولتي در ايران است- در واقع و به درستي بر عليه بنيادگرايي ديني و دين دولتي و استفاده ابزاري از اعتقادات ديني موضع گرفت و باعث تقويت مبارزه دمكراسي، حقوق بشر و برابري زنان و مردان در ايران كه آپارتايد جنسي در آن رسمي است شد. با اينهمه استفاده خانم عبادي از نماد كوروش كه ابزار و سمبولي اساسي در راسيسم آريايي و فاشيسم قومي و دولتي فارسي در ايران است ، ايشان را اين اين منظر در صف نيروهاي غير دمكراتيك سياسي و سياست دولتي نژادپرستي و آسيميلاسيونيست جاي داد و اين حركت ايشان بدون شك (سواي ضربه اي كه بر عليه هويت ملي خلق ترك، خلقي كه ايشان نيز بدان منسوب است) ضربه اي به مبارزه دمكراسي، حقوق بشر و برابري اقوام و مليتها در ايران كه آپارتايد قومي در آن رسمي و دولتي است شد.

من از دوستان ميخواهم كه كمي به فرق دو پديده "كورش تاريخي" شخصي كه احتمالا وجود خارجي داشت ؛ با "پديده كوروشيسم-داريوشيسم" به عنوان اسطوره گرايي اي كه نقطه گرانيگاه باستانگرايي و پهلويسم است بپردازند. اينكه شخصيت حقيقي شخص كورش چگونه بود كوچكترين ارتباطي با كوروش نمادين راسيسم آريايي و فاشيسم فارسي و كلا كوروشيسم ندارد و اصلا موضوع بر سر كورش تاريخي نيست، بحث بر سر كورش نمادين و رابطه آن با راسيسم آريايي و فاشيسم قومي فارسي است. مفاهيم را نبايد با هم مخلوط ‌كرد. و اگر خواستند در باره پيوند اينهمه يعني اسطوره گرايي و باستانگرايي كوروشيسم-داريوشيسم و جريان شونيستي ناسيوناليسم پهلوي از يك طرف و فاشيسم سياسي فارس، گرايشات راسيستي آريايي و نفوذ استعمار در ايران ، غيرخودي شمردن خلقها و ملتهاي ايران به نام غيرآريايي و انيراني و سعي در حذف آنها و تمركزگرايي ....كمي مداقه كنند.

بنيادگرايي ديني تنها يكي از فرمهاي از راسيسم و نژادپرستي است ، فرم صاف و ناب راسيسم در ايران همان كوروشيسم و پان ايرانيسم و آرياگري است كه بدون درك و نقد آن ، در كشور كثيرالمله و توسعه نيافته ايران هرگونه مبارزه حقوق بشري و دمكراتيك چندان جدي و اساسي تلقي نخواهد شد. در كشوري كه اسير بنيادگرايي ديني است مبارزين حقوق بشر نميتوانند مدافع بنيانها و چهارچوب بنيادگرايي ديني مانند اسلام سياسي باشند (اسلام حقيقي به حق باشد و يا نباشد)، در كشوري كه اسير راسيسم آريايي است، مدافعين حقوق بشر نميتوانند مدافع بنيانها و چهارچوب راسيسم آريايي مانند باستانگرايي كوروشيسم باشند (شخص كورش حقيقي آزاده باشد و يا نباشد)

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home