جمهوريت خواهي فارسي و مسئله ملي در ايران، نگاهي به طرح پيشنهادي و. انصاري-س. مددي
-------------------------------------------------------------------------------
رحيم حنائي زاد
-------------------------------------------------------------------------------
اخيرا در نشريات اينترنتي فارسي، بحثهاي گسترده اي در مورد جنبش جمهوريخواهي منعكس ميشود. يكي از اينها طرح پيشنهادي آقايان وهاب انصاري و سيروس مددي (با مليت ترك) در رابطه با بيانيه اتحاد جمهوريخواهان است. نوشته زير با پرداختن به مواردي از اين طرح پيشنهادي غيرمستقيم جوانبي از جنبش جمهوريخواهي خلق فارس را بررسي ميكند.
- "اعلام زبان هاي سراسري تركي و فارسي توامان به عنوان دو زبان رسمي دولت مركزي ايران و به رسميت شناختن زبانهاي ملي ديگر مانند عربي، لري، كردي، بلوچي، تركمني و ...در مناطق خود "،
- "بازسازي دولت ايران متشكل از دولتهاي فدرال بر اساس مرزهاي زباني-ائتنيكي آغاز قرن بيستم بويژه در مناطقي كه خلق ترك به طور پيوسته و متراكم در آنها ساكن است، و مشخصا در شمال غرب كشور-آذربايجان"،
همچنين گنجاندن سه اصل
- "كشور ايران كشوري كثيرالمله متشكل از مليتهاي با حقوق برابر ترك، فارس، عرب، كرد، لر، تركمن و بلوچ ، و ديگر گروههاي ملي ميباشد"
- مسئولين درجه اول كشور، رئيس جمهور، روساي قواي سه گانه، وزرا، رئيس مجلس، فرماندهان نيروهاي مسلح ميبايست با تمهيدات قانوني به طور ادواري از ميان مليتهاي ايراني انتخاب شوند و همه علاوه بر زبان مادري خود داراي سواد خواندن و نوشتن به دو زبان رايج در ايران و ترجيحا تركي و فارسي باشند.
- و "همه شهروندان ايران موظف به يادگيري زباني ايراني به جز زبان مادري خود نيز ميباشند و دولت مركزي موظف به آماده نمودن مقدمات، ضمانتها، شرايط و امكانات لازم براي اجراي اين اصل است"
حداقل سطح خواستهاي سياسي خلق ترك در ايران است.
---------------------------------------------------
آذربايجانيها؟-تركها؟
در طرح پيشنهادي گفته ميشود: در کشورمان ایران، ملیتهای گوناگونی همچون فارس ها، آذربایجانی ها، کردها، ترکمن ها، عرب ها و بلوچ ها و دیگر گروهای قومی که در طی هزاران سال برای ساختن ایران کوشیده اند، زندگی می کنند.
به نظر ما "آذربايجاني" نام ملت و يا مليتي در ايران نيست. در شرايط ايران و در زبانهاي تركي و فارسي، معادل مليت فارس، كرد، تركمن، عرب، بلوچ و ... ميلت "ترك" است كه بخشي از آن (نزديك به ٨١،٣% از كل جمعيت تركهاي ايران، ٢٩% از كل جمعيت ايران) در آذربايجان ساكن است. در ايران آذربايجاني صفت مشخص كننده "منسوبيت جغرافيايي" اهالي منطقه ترك نشين به هم چسبيده شمال غرب كشور (در تقسيمات فعلي اداري-كشوري تقسيم شده بين ١٢ استان، شامل مناطق ترك نشين به هم چسبيده در آغاز قرن بيستم در استانهاي فعلي آذربايجان غربي، آذربايجان شرقي، اردبيل، گيلان، زنجان، همدان، قزوين، مركزي، تهران، قم، كردستان و كرمانشاهان) و در مورد جمهوري آذربايجان صفت مشخص كننده "تابعيت است" و نه "مليت". تركيب "مليت آذربايجاني" نمونه بارز خلط دو مقوله متفاوت "منسوبيت جغرافيايي" و "تابعيت" با "مليت" و "هويت ائتنيكي" است و به لحاظ مفهومي نادرست است.
بخشي از مليت ترك پراكنده در سراسر ايران را از بخشهاي ديگر آن جدا نمودن و قسمت ساكن در آذربايجان را عليحده "مليت و يا ملت آذربايجان" ناميدن، ناديده گرفتن حقوق ملي بخشهايي از مليت ترك در ايران كه در خارج آذربايجان و مشخصا در مركز-جنوب (١١،٧% از مليت ترك ايران، ٤،٢% از كل جمعيت ايران) و شمال شرق ايران (٨،٢% از كل مليت ترك ايران ، ٢،٩% از كل جمعيت ايران) ساكنند ميباشد.
به گمان ما اين نامگذاري تماما سياسي و انديشه غيردمكراتيك مبناي آن، آگاهانه يا ناآگاهانه در راستاي سياست ارتجاعي دولتهاي مركزي ايران، در جهت تجزيه، انشقاق ملي مليت ترك، ايجاد بحران هويت و تفرقه بين زيرگروههاي خلق ترك (ساكن در آذربايجان، شمال خراسان، مركز و جنوب ايران) و تبديل مليت ترك در ايران كه از اكثريت نسبي جمعيت برخوردار است٬ به گروههاي پراكنده ترك زبان كه هر كدام اقليت اند ميباشد.
در ايران تعريف "هويت ملي" بر اساس "زبان مادري-ملي تاريخي" گروههاي ملي انجام ميشود. در ايران خلق ترك فارغ از محل اقامت جغرافيائي و وابستگي طائفه اي خلقي واحد است. در اين عبارت و عموما در حل و بحث مساله ملي در ايران به جاي "مليت آذربايجاني" بايد "مليت ترك" اساس گرفته شود.
اقوام؟-مليتها و گروههاي ملي؟
در طرح پيشنهادي گفته ميشود: در طی 80 سال گذشته اصل ناظر بر روابط ملیتها، اقوام و اقلیتهای ایرانی، بر مبنای برابر حقوقی در کلیه عرصه ها نبوده است.
اينكه نويسندگان بيانيه چه برداشتي از "قوم" و "اقوام" دارند چندان مهم نيست. در شرايط ايران، مهم، تلقي مخالفان حقوق ملي مليتهاي ايران از تعبير "قوم" و مشخصا بار، جايگاه و معنياي است كه اين كلمه در سياست دولت تهران و گروههاي ناسيوناليست و قوميتگراي فارس به عنوان عنصر ملي حاكم در ايران دارد. در برداشت گروههاي قوميتگراي فارس و در سياست دولتي، "قوم" -كه هرگز شامل خلق فارس نميشود و منحصرا در مورد مليتهاي غيرفارس بكار ميرود- مرحله اي ابتدائي از تشكل گروههاي انساني درجه دو، حاشيه اي و فرعي جامعه ايران است كه فاقد هويت و حقوق ملي و در راس آنها حق تعيين سرنوشت ميباشد. بنابراين در شرايط فعلي، فارغ از برداشت ما، كاربرد كلمه و تعبير تمسخرآميز، اهانت بار، نارسا و فاقد حقوق ملي "قوم" در حل و بحث مسائل مليتهاي ايراني آنهم از سوي نيروهاي دمكراتيك غيرقابل قبول و به گمان ما به منزله پذيرفتن چهارچوب انديشه قوميتگرايان فارس و سيستم دولتي در ايران است و ميبايست كه مطلقا ترك شود.
مدل اقليت-اكثريت؟، مدل كثيرالملگي؟
در طرح پيشنهادي از اقليتهاي ايراني سخن گفته ميشود.
در اينكه در ايران اقليتهاي گوناگون ملي، اعتقادي و...وجود دارند و حقوقشان بالجمله پايمال شده است شكي نيست. اما:
اولا هنگام بررسي مسئله ملي تاكيد بيش از حد بر "اقليت" به ويژه از طرف نيروهاي فارس شائبه آن را بوجود ميآورد كه در ايران گروه ملي ديگري كه داراي اكثريت مطلق باشد (مثلا فارس) وجود دارد. حال آنكه همه گروههاي ملي ايران در اين كشور به اعتبار عددي اقليت اند و به واقع اكثريت ايران از اقليتها تشكيل شده است. از آنجائيكه در اين كشور هيچ گروه ملي در اكثريت مطلق نيست خودبخود لزومي به گنجاندن گروههاي ملي ايران در قالب اقليت و اكثريت هم نيست چرا كه همه اقليتند (هيچكدام اكثريت مطلق نيستند). به طور مشخص خلق ترك در ايران اگر نه كه اكثريت نسبي، اقلا همرده و هم سنگ گروه ملي فارس ميباشد و از اين خلق در ايران در مقايسه با خلق فارس هرگز با نام اقليت نميتوان ياد كرد.
مساله ملي ايران در قالب روابط "اكثريت-اقليت" نه تعريف شدني و نه حل شدني است. مدل "اكثريت-اقليت" در مورد كشورهايي كه مردم آن از تركيب يك گروه ملي كه اكثريت مطلق را تشكيل ميدهد و بخش ديگر باقيمانده كه از اقليتها مركب است -مانند تركيه با اكثريت مطلق ترك و اقليت هاي ملي كرد و عرب و لاز و .. و يا عراق با اكثريت مطلق عرب و اقليتهاي ملي كرد و توركمان (ترك آذري) و آسوري و....- قابل انطباق ميباشد. ايران كشوري "كثيرالمله" است و تعريف و حل مسله ملي ميبايست بر اساس "مدل كثيرالملگي" و حقوق برابر مليتهاي تشكيل دهنده آن تعريف شود. در اين مدل مليتهاي عمده ايران (ترك، فارس، لر، كرد، عرب، بلوچ، تركمن و...) كه همه بلا استثناء در اقليت اند، ميبايست به عنوان عناصر اصلي سازنده كشور با حقوق مساوي شناخته شوند نه اقليتهاي داراي حقوق اقليتي.
حدود سرزمينهاي ويژه مليتها؟
در طرح پيشنهادي گفته ميشود: ما با در نظر گرفتن آنچه که در طی سده گذشته نسبت به ملیتهای غیر فارس کشور رفته است، خواهان آن هستیم که در ارتباط با این ملیتها و سرزمینهایشان سیاستهای جبرانی در پیش گرفته شود.
در اين بيانيه از مساله سرزمينهاي مليتهاي غيرفارس به شكل بسيار مبهمي ياد شده است. در رابطه با سرزمينهاي ملي مليتهاي ايران، ميبايست مشخصا و به روشني تاكيد شود كه:
يكي از اصليترين اجزا مساله ملي در ايران همراه با مسئله زبانهاي ملي، همين مسئله "تعيين حدود سرزمينهاي مليتهاي ايراني" مخصوصا مليت فارس است كه بيانيه كوچكترين اشاره اي به آن ننموده است. در شرايط ايران و با توجه به فعل و انفعالاتي كه به ويژه در عراق در حال انجام است (توسعه طلبي قومي فزاينده و ادعاهاي ارضي گروههاي كرد بر مناطق ترك، عرب و آسورينشين اين كشور) هر راه حلي در باره مساله ملي در ايران، كه به مساله تعيين حدود مناطق ملي- مخصوصا منطقه ملي فارس نشين٬ روشهاي علمي و اصول دمكراتيك حاكم بر آن نپردازد و بر وحدت ارضي مناطق مليـائتنيكي تاكيد نورزد، راه حل نبوده خود جزيي از مشكل است.
حدود مناطق ملي در ايران كه دولتهاي فدرال بر مبناي آن شكل خواهند گرفت بر اساس "مرزها و پراكندگي زباني-ائتنيك ايرانيان" تعيين ميشود. يعني مرز مناطق زباني-ائتنيك، تعيين كننده مرز سياسي-اداري مناطق ملي و در نتيجه مرز حكمراني دولتهاي فدرال ايران خواهد بود.
در تعيين مرز مناطق زباني-ائتنيك، "وضعيت سالهاي پاياني سلسله قاجاري" (١٩٢٥) اساس گرفته ميشود. يعني دوره پيش از اقتدار سياسي عنصر ملي فارس در ايران كه مصادف با آغاز سياست فارسسازي و كوچها و مهاجرتهاي اجباري و داوطلبانه بعدي گروههاي ملي به سرزمينهاي ملي مليتهاي ديگر است. پس از اين دوره حدود طبيعي-تاريخي مناطق ملي، تركيب ائتنيك، وحدت و هويت ارضي و وضعيت زباني آنها به شدت مخدوش شده است. (مانند مهاجرت فارسها و لرها به عربستان، بلوچها و سيستانيها به تركمنستان، كردها به آذربايجان و...).
هر گونه تغييرات و دخل و تصرف حادثه در حدود مناطق زباني و ملي- از جمله گسترش حدود منطقه فارس نشين- پس از به روي كار آورده شدن دولت پهلوي در ايران (اسكان گروههاي فارس در مناطق ملياي مانند عربستان، فارسسازي و فارس زبان شدن گروههاي منسوب به مليتهاي غير فارس و پيدايش جزاير زباني فارسي در مناطق ملي، مانند شهرهايي در استانهاي آذربايجاني همدان و قزوين) به نظر ما فاقد كوچكترين مشروعيت و حقانيت بوده و از طرف مليتهاي ايراني به رسميت شناخته نميشوند.
كدام مليتها؟
در طرح پيشنهادي گفته ميشود: ما خواهان آنیم که زبان هر کدام از ملیتهای ایرانی در سرزمینهای ویژه آنان بعنوان زبان اداری و تحصیلی رسمیت یابد.
ديگر وقت آن رسيده است كه نيروهاي سياسي ايراني هنگام سخن راندن از مليتهاي ايراني از كليگويي و انتزاعي بودن اجتناب و به موارد مشخص بپردازند.
در تمام اسناد و متون در باره مليتهاي ايراني مشخصا ميبايست علاوه بر ذكر صريح و آشكار "كثيرالمله بودن كشور ايران"، مشخصا و به نام به شش مليت عمده كشور يعني ترك، فارس، عرب، بلوچ، كرد، تركمن اشاره نمود. به اين دليل كه اين مليتها در قرن بيستم همه از تجربه تاسيس دولت ملي و يا محلي خود برخوردار بوده و علاوه بر آن سرزمين ملي شان با مرزهاي بين المللي تقسيم و نيمه ديگر اين مليتها در آن سوي مرزها داراي دولت ملي و يا محلي ميباشد. بنابراين مساله مليتهاي ايراني مذكور علاوه بر سطح كشوري، مساله اي منطقه اي-بين المللي نيز ميباشد.
در هر راه حل پيشنهادي مسئله ملي ميبايست تضمين شود كه نام مليتهاي عمده فوق در قانون اساسي كشور يك يك و به عنوان عناصر عمده با حقوق برابر سازنده مردم ايران ذكر خواهد شود.
اينكه گفته ميشود زبان مليتهاي ايراني ميبايست در سرزمينهاي ويژه آنان به عنوان زبان اداري و تحصيلي رسميت يابد بسيار نارسا و مبهم است. مشكل اصلي در ايران موقعيت زبان مليت فارس ميباشد. بنابراين ميبايست اين بند شامل زبان فارسي نيز شده و صريحا ذكر شود كه "زبان فارسي هم در سرزمين ويژه خود و به عنوان زبان رسمي دولت فدرال و ملي-محلي مليت فارس رسميت خواهد داشت".
فارسي زبان محلي؟ فارسي زبان سراسري؟
در طرح پيشنهادي گفته ميشود: زبان فارسی بعنوان زبان مشترک و سراسری ایران بکار گرفته شود. این امر از مبانی منشور جهانی حقوق بشر و پیکار در راه تحقق آن وظیفه ما و در شمار خواسته های مهم دموکراتیک جمهوری خواهان است.
اين بند از مشكلدارترين بندهاي اعلاميه است:
اولا اعلان زبان فارسي به عنوان زبان مشترك و سراسري ايران تماما در ضديت با مباني منشور جهاني حقوق بشر و مبارزه در راه تحقق آن است. همچو تدبير غيردمكراتيكي در برنامه و مبارزه دمكراتيك مردم و مليتهاي ايراني محلي از اعراب ندارد.
استثنا نمودن زبان فارسي از حكم عمومي فوق و اعطاي موقعيت ويژه "زبان مشترك و يا سراسري" به آن در جمله بعدي علاوه بر بياساس بودن، ناقض اصل برابري مليتهاي ايراني و زبانهايشان نيز است. يا در ايران همه مليتها و گروههاي ملي داراي حقوق برابرند ويا نيستند. يا زبان و مليت فارس يكي از اين مليتها و زبانهاي با حقوق برابر در ايران است و يا نيست.
تركي، زبان سراسري؟-تركي، زبان محلي؟
تعيين اينكه كدام زبان در ايران "سراسري" است و كدام يك محلي، از وظايف و در صلاحيت نويسندگان و بيانيه هاي سياسي نيست. اين امري است كه تنها با روش مشاهدات دقيق، آمارگيري علمي و مطالعات جغرافياي انساني، آنهم در محيطي دمكراتيك و شفاف كه در ايران وجود ندارد ميتواند تعيين ميشود. تا آنجا كه به شرايط ايران بر ميگردد زبان تركي كه در شمال غرب، شمال شرق، جنوب و مركز ايران رايج است به لحاظ پراكندگي طبيعي متكلمين آن، زباني سراسري در ايران است. زبان فارسي هم پس از هشتاد سال سياست فارسسازي و اقدامات و حمايتهاي دولتي همه جانبه بالاخره موقعيت سراسري آنهم به لحاظ زبان دوم-دولتي و زبان اجباري-رسمي را بدست آورده است.
امروز در ايران مشخصا دو زبان سراسري وجود دارد: تركي، كه زبان سراسري به مثابه زبان اول بخش عمده اي از مردم ايران است و فارسي كه موقعيت زبان سراسري به عنوان زبان دوم بسياري از ايرانيان را با اعمال سياستهاي تبعيض آميز و غيردمكراتيك دولتي در قرن بيستم پيدا نموده است. نيروهاي سياسي فارس-سراسري ميبايست از محلي ناميدن و محلي تلقي نمودن زبان تركي در ايران اكيدا خودداري نمايند. زبان تركي در ايران زبان محلي نيست بر عكس تنها زبان سراسري رايج در ايران است، حتي به اين اعتبار زبان فارسي در مقايسه با تركي كه احتمالا به جز بلوچستان در همه جا حضور دارد زباني محلي است.
هر راه حلي كه در آن زبان تركي به عنوان زباني محلي فرض ميشود، راه حل نيست، خود مانعي بر سر راه حل مسئله ملي در ايران است.
هر گونه تغييرات و دخل و تصرف دولتي و اجباري حادثه در وضيعت زبانهاي رايج در ايران مانند ارتقاء موقعيت زبان فارسي به عنوان زباني سراسري و يا رسميت پيدا كردن آن به عنوان تنها زبان رسمي دولت مركزي ايران پس از به روي كار آورده شدن دولت پهلوي، فاقد مشروعيت و حقانيت بوده و از طرف ارگانهاي فرهنگي و سياسي صلاحيتدار مليتهاي ايراني به رسميت شناخته نخواهند شد و طبيعتا در بازسازي و ساختار ايران دمكراتيك هرگز ملاك عمل قرار نخواهند گرفت.
فارسي، زبان مشترك مليتها؟
تعيين زبان "مشترك" ايران (كه بهتر است به جاي آن زبان "رابط" ناميده شود) به ويژه با روح اين اعلاميه كه مدافع پروژه فدراليسم ملي و پلوراليسم فرهنگي در ايران است ناسازگار و مخصوصا گفتن اينكه اين زبان بايد زبان مشترك باشد نقض غرض است.
اين زبان مشترك براي چه كسي تعيين ميشود، قصد از ايران چيست؟ "مليت"هاي ايران و يا "دولتهاي فدرال" مليتهاي ايران در ايراني دمكراتيك؟
تنها ميتوان از زبانهاي رسمي دولتهاي فدرال ايران (كه همه زبانهاي رايج در مناطق ملي ايران را شامل ميشود)، زبان-زبانهاي رسمي دولت مركزي (دو زبان تركي و فارسي) و زبان-زبانهاي رابط بين دول فدرال ايران صحبت نمود.
اين گفته بر اساس فرضهايي است كه ديگر درستي آنها در ايران تماما زير سوال است. از جمله اين فرض كه زبان فارسي كماكمان تنها زبان رسمي و دولتي ايران و بنابراين زبان رابط ملل و دول فدرال اين كشور خواهد بود و مليتهاي غيرفارس هم ملزم به آموختن آن.
بحث از "زبان مشترك شهروندان و مليتها" در كشور كثيرالمله ايران بحثي زائد و بيمعني است. اگر قصد، "زبان رابط بين مليتهاي ايراني" است، مشخص نمودن يك و يا چند زبان رابط براي مليتهاي ايراني نه تنها خارج از صلاحيت روشنفكران، شخصيتها و گروههاي سياسي بلكه خارج از صلاحيت دولتها نيز است. زبان مشترك و يا رابط مورد قبول همه ملتهاي ايران ويا بين چند مليت و مردم، طي روندهاي طبيعي و غير طبيعي و در طول تاريخ و به طور خودجوش ميبايست انتخاب شود. زبان مشترك بين يك و يا چند مليت ايراني نبايد از طرف دولت و يا مقامات رسمي ديكته شود. وقتي دولت حق تعيين كردن زبان مشترك را ندارد (كه نبايد هم داشته باشد) پس يك گروه و يا شخصيت سياسي به چه حقي براي مردم زبان مشترك تعين ميكند؟ اينها تنها ميتوانند آرزو، ترجيح و يا پيشنهاد خود براي انتخاب زبان فارسي به عنوان زبان مشترك مليتهاي ايراني را بر زبان آورند. بخصوص اكنون كه روشنفكران غير فارس به زبان فارسي حساسيتي منفي پيدا كرده اند ممكن است در شرايط آزاد، اين زبان را به عنوان يكي از زبانهاي رابط بين مليتهاي ايراني هم پذيرا نشوند.
فارسي، زبان رابط بين دولتها؟
اعلام زبان فارسي به عنوان "زبان رابط بين دولتهاي فدرال" ايران نيز مطلقا غيرقابل قبول است. زبان و زبانهاي رابط بين دولتهاي فدرال ايران توسط استشارات و مذاكرات سياسي بين اين دولتها، تصويب تك تك مجالس مليشان و بر اساس توافق همگاني همه مليت هاي ايراني صورت خواهد پذيرفت نه بر اساس كودتاي انگليس، خواسته قوم فارس و يا اتخاذ تصميم از طرف اشخاص وسازمانهاي سياسي منسوب به مليت فارس و يا حتي دولت.
اساسا نيازي به تعيين زبان رابط بين دولتهاي فدرال و يا زبان و زبانهاي دولت مركزي در ايران دمكراتيك قبل از فدرال شدن آن نيست. تصميم بر مناسبترين زبان و يا زبانها به عنوان زبان و يا زبانهاي رابط بين دولتهاي فدرال ايران، پس از آزاد شدن و رسمي شدن تمام زبانهاي ايران و پس از مدتي (يكي دو نسل) تعليم و تعلم به آن زبانها در مدارس و كاربرد رسمي هر كدام از آنها در ادارات و دولت و با توافق دولتهاي فدرال فارسستان، آذربايجان، كردستان، تركمنستان، عربستان، بلوچستان ميتواند صائب باشد.
علاوه بر آن در انتخاب زبان و يا زبانهاي رابط بين دولتي البته خواست همه ملل، گذشته شرايط تاريخي، جمعيت هر زبان، زبانهاي كشورهاي همسايه، وجود ادبيات مدرن و دمكرات و لائيك...ميتواند موثر باشد كه به گمان ما تركي از اينجهات بيشك بر فارسي ارجحيت دارد.
ما مشخصا خواهان اعلام دو زبان تركي و فارسي به عنوان زبانهاي رابط بين دولتهاي فدرال ايران هستيم و در صورت عدم قبول اين پيشنهاد، طرفدار اعلام زباني بين المللي كه زبان ملي و مادري هيچ مليت ايراني نباشد، مانند انگليسي به عنوان زبان رابط بين دول فدرال ايران ميباشيم. مليت ترك دغدغه اي و مجادله اي براي اعلام نمودن و حفظ زبان فارسي به عنوان زبان ملي خويش و يا زبان مشترك بين مليتهاي ايراني و يا زبان سراسري آنها ندارد. تمام هم و غم خلق ما كسب حقوق برابر براي زبان تركي با فارسي در ايران است.
يك زبان رسمي؟-دو زبان رسمي؟
اينكه زبان فارسي پس از اين تنها زبان رسمي ايران باشد فرضي تماما غيرواقعي و نادرست است. چه كسي گفته است كه كشور بايد يك زبان ملي داشته باشد؟ ميبايست تمام زبانهاي رايج در ايران رسمي شوند. در يك كشور به تعداد مليتهاي ساكن در آن كشور زبان ملي وجود دارد كه همه شان هم بايد رسمي اعلام شوند و اساسا هيچ دولتي به لحاظ حقوق بشر حق غير رسمي نمودن هيچ زبان و دين و مذهب عقيده اي را ندارد.
اگر منظور از زبان رسمي، زبان رسمي دولت مركزي است كه آنهم بسته به شرايط هر كشور تعيين ميشود. محدود كردن تعداد زبان "رسمي" دولت مركزي ايران به "يك" زبان آنهم فارسي با شرايط ايران همخوان نيست. در شرايط ايران، لزومي ندارد كه زبان رسمي دولت مركزي يك عدد باشد. هيچ اصل و قانون و منطقي وجود ندارد كه در كشوري كثيرالمله كه در آن دو مليت عمده فارس و ترك داراي جمعيت تقريبا يكسانياند، و هيچكدام به تنهايي اكثريت مطلق را هم تشكيل نميدهند به انتخاب يك زبان رسمي براي دولت مركزي مجبور بود.
ايران كشوري كثيرالمله است و شرايط آن به كشورهايي مانند سوئيس و كانادا و يا افغانستان همسايه شباهت دارد. ميبايست كه اقلا دو زبان عمده كشور يعني تركي و فارسي توامان زبانهاي رسمي دولت مركزي ايران باشد. در ايران چونكه ايران از دو مليت عمده ترك و فارس تشكيل ميشود (جمعا هشتاد درصد)، شمار فارسها و تركها تقريبا يكي است، چونكه فارسي و تركي هر دو در تاريخ اين كشور به عنوان زبانهاي دولتي و ادبي و ديني بكار رفته اند، زبان تركي زبان اول سه كشور همسايه است ميبايست كه هر دو زبان تركي و فارسي زبان رسمي دولت مركزي ايران اعلام شود و ديگر زبانهاي ملي مانند عربي، لري، كردي، بلوچي، تركمني و ...نيز در مناطق ويژه خود رسميت داشته باشند.
اعلام زبان تركي به عنوان يكي از دو زبان رسمي دولت مركزي ايران امري جدا از مساله مناطق ملي و فدراليسم است. چه ايران فدرال بشود و چه يونيتار متمركز بماند، زبان تركي به عنوان يكي از دو زبان عمده و سراسري ايرانيان ميبايست يكي از زبانهاي رسمي دولت مركزي ايران پذيرفته شود. خواست اعلام زبان تركي به عنوان يكي از دو زبان دولت مركزي ايران، مساله اي مربوط به عموم ملت ترك در ايران است، حال آنكه خواست تاسيس دولت فدرال آذربايجان بيشتر متوجه آن بخش از خلق ترك كه در آذربايجان ساكن ميباشد است. دولت مركزي ايران ميبايد داراي دو زبان دولتي تركي و فارسي باشد.
سياستهاي جبراني؟
در طرح پيشنهادي گفته ميشود: خواهان آن هستیم که در ارتباط با این ملیتها و سرزمینهایشان سیاستهای جبرانی در پیش گرفته شود.
در بيانيه گفته ميشود كه ما خواهان رفع تبعيض بين مليتهاي ايران هستيم. اين بيان به حق، كافي نيست. ميبايست روش و تدابير مرحله اي رفع تبعيض زباني مزمن در كشور مشخصا قيد شود.
در ايران مشكل اساسي سلطه زبان فارسي و حاكميت سياسي خلق فارس است. به عنوان راه حلي مشخص و اولين سياست جبراني در عرصه زباني مي بايست ذكر، تاكيد و تضمين شود كه "همه مليتهاي ايراني به ويژه خلق فارس قانونا موظف به آموختن زباني ايراني به جز زبان ملي-مادري خود خواهند شد". در عرصه حاكميت سياسي نيز ميبايست "اعمال حق تعيين سرنوشت مليتها و بازسازي ساختار دولت ايران از دولتهاي فدرال بر اساس هويتهاي زباني-ائتنيكي" ذكر گردد.
دولت ملي؟- سمبلهاي ملي؟
در طرح پيشنهادي گفته ميشود: جز در امور مربوطه به دفاع ملی (ارتش)، سیاست خارجی، برنامه ریزی های دراز مدت اقتصادی، سیاست پولی و بانک مرکزی، ارگانهای برگزیده در سطح محلی از اختیارات کامل برخوردارند و امور منطقه تحت نظر خود را اداره میکنند.
گرچه ضروري نيست اما از آنجا كه در اين بند به برخي جزئيات غيرلازم اشاره شده لازم به تاكيد است كه:
در ايران فدرال همه واحدهاي فدرال ميبايست از تمام نشانه ها و سمبلهاي اقتدار و دولت ملي برخودار باشند. اين شامل مجلس ملي، هيئت وزرا، قانون اساسي، سرود ملي، پرچم و ...نيز ميشود. همچنين شايسته است كه به عنوان اقدامي سمبليك در راه تامين برابري مليتهاي ايراني، ذكر شود كه در چاپ اسكناسهاي دولت مركزي ميبايست همزمان زبانهاي عمده مليتهاي ايراني (دولتهاي فدرال) بكار روند.
كدام ناسيوناليسم افراطي؟
در طرح پيشنهادي گفته ميشود: ما جمهوریخواهان هر گونه ناسیونالیسم افراطی را – که نافی حقوق انسان و پیام آور تفرقه و نفاق است – محکوم میدانیم.
اين گفته تماما خنثي و بيفايده گمراه نمودن مبارزه دمكراتيك مردم و مليتهاي ايراني است. مانند آنكه گفته شود ما در ايران خواهان برابري حقوق جنسيت ها هستيم بي آنكه به مساله موجود يعني تبعيض بر له مردان و احقاق حقوق ضايع شده زنان اشاره اي شود. در ايران مساله واقعا موجود، ناسيوناليسم افراطي فارسي حاكم بر سياستها و استخوانبندي زباني-فرهنگي-سياسي دولتهاي ايران پس از سقوط سلسله قاجاري است. عدم ذكر و محكوم ننمودن ناسيوناليسم و قوميتگرايي فارسي حاكم بر دولت ايران به اسم- به عنوان اصلي ترين مانع و رادع در راه احقاق حقوق مليتهاي ايراني و دمكراسي- حمايت غيرمستقيم از سياست قوميتگرايي فارسي دولتي است. بدون نام بردن از مشكل، نميتوان اقدام به طرح راه حل نمود.
جمهوريخواهان؟-جمهوريخواهان فارس؟
در طرح پيشنهادي گفته ميشود: ما جمهوریخواهان که از میان ملیتها و گروههای اتنیک گوناگون ایران برخاسته ایم، بر آنیم که سود ما، سود مردم ما و میهن ما نه در تفرقه و جدایی ما از یکدیگر بلکه در یگانگی ماست.
صرفنظر از مليت تك تك نگارندگان، در كشور كثيرالمله ايران نگارش هر بيانيه و اعلام هر موضعي از سوي فعالين سازمانهاي سياسي فارسي و يا سراسري- كه بنا به تجربه يك صد ساله اخير، اين گروه دوم به لحاظ موضعگيري ملي همه بي چون و چرا در نهايت تبديل به سازماني فارس ميشوند- به نيابت از سوي مليتهاي غيرفارس ايران مطلقا غيرقابل قبول است. تشكلات و شخصيتهاي سياسي فارس در رابته با مسئله ملي نيز تنها و تنها از موضع مليتي كه بدان منسوب اند يعني فارس و در رابطه با اين مليت٬ ميتوانند ابراز نظر نموده تصميم گيري نمايند.
مليتهاي ترك، كرد، عرب، بلوچ، تركمن و ...همه در تشكيلات اجتماعي و سازمانهاي گوناگون سياسي ملي و نهادهاي فرهنگي خود -كه روز به روز بر تعدادشان افزوده ميشود- متشكل شده اند. به لحاظ عرف سياسي در حل و بحث مسائل كل ايران و بويژه مسائل مربوط به مناطق ملي، تنها تشكلات و ارگانهاي سياسي و فرهنگي مليتهاي غيرفارس ايراني حق نمايندگي گروه ملي خود را دارا ميباشند. اين تشكلات صرفنظر از گرايشات ايدئولوژيك و سياسيشان البته خود توانايي و صلاحيت انرا دارند كه راسا و با ذكر منسوبيت حزبي و سازماني خود در باره نظام سياسي كل ايران و سرنوشت خلق و منطقه ملي مربوطه خود اعلاميه اي نشر دهند و موضعگيري نمايند.
ما همه تلاشها و توافقها و بيانيه هاي صادر شده اخير حول و حوش و "جمهوريخواهان ايران" را (با نامهاي گوناگون اتحاد، حزب، اجلاس، اجتماع، نشست، سمينار، همايش و طرح ....) از آنجا كه در تهيه آنها تشكيلات و تشكلات سياسي منسوب به مليتهاي غيرفارس ايراني با حفظ هويت حقوقي و ملي جداگانه خود اشتراك ندارند، يك كاسه و بياستثنا امري مربوط به جمهوريخواهان فارس ميدانيم.
و اصرار صادر كنندگان آنها بر عدم ذكر منسوبيت ملي خودشان فارسي را، نيز به نيابت و بنام ديگر مليتهاي ايراني سخن گفتنشان را رفتاري به شدت زيان آور، تنشزا، مذموم و غيرمشروع محسوب ميكنيم. ناديده گرفتن و دور زدن ارگانهاي سياسي و فرهنگي مليتهاي ايراني – كه مخاطب تشكلها و ارگانهاي سياسي مليت فارس ميباشند- و سخن گفتن به نام مليتهاي ايراني خود نشان ناسيوناليسم افراطي فارسي، روشي غيردمكراتيك، رفتاري ارتجاعي و بدور از بلوغ سياسي است. اين طرز حركت سياسي تنها به افزايش تنش بين گروههاي سياسي مليتهاي ايراني با معادلين فارس آنها منجر خواهد شد. گروهاي سياسي و فرهنگي فارسي ميبايست از سخنگويي به نيابت از مليتهاي غيرفارس ايران اكيدا خودداري نمايند.
خلق ترك گسترش جنبش جمهوريخواهي و دمكراسي در ميان خلق فارس، و هرچند با تاخيري يكصدساله، پيوستن قشرهاي هرچه بيشتر سياستمداران و فعالين فارس را به حركت تجدد و پذيرش تكثر ملي و فرهنگي مردم ايران را به فال نيك گرفته و از آن استقبال و حمايت ميكند.
خلق ترك در ايران با تاسيس جمهوري آزاديستان و حكومت ملي آذربايجان، بيش از هشتاد سال است كه مرحله و تجربه جمهوريتخواهي دموكراتيك دنيوي را دروني حركت سياسي خود كرده و پشت سرگذارده است. در حركت ملي دموكراتيك ترك-آذربايجاني ايران هيچ جنبشي كه خواهان نظام سلطنتي و يا غيردنيوي باشد وجود ندارد. اكنون در صدر برنامه سياسي همه طيفهاي حركت ملي دمكراتيك ترك در ايران نه مسئله جمهوريخواهي بلكه مسئله ايجاد جمهوري آذربايجان قرار دارد. خلق ترك در ايران خواهان هيچگونه جمهوري كه در آن هويت ملي مليت ترك به رسميت شناخته نشده و به عنوان يكي از عناصر اصلي برپاكننده نظام اشتراك نداشته باشد نيست. بويژه هر نوع سيستم حكومتي در ايران، اعم از جمهوري و يا غير آن را كه در آن حاكميت، اقتدار و سلطه سياسي در انحصار قوم فارس باشد ضد ملي، غيردمكراتيك و ارتجاعي خواهد شمرد.
Labels: رحيم حنائي زاد
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home