روابط زبانهاي ايراني ميانه و تركي
-------------------------------------------------------------------------------
ترجمه: حميد دباغي
-------------------------------------------------------------------------------
نويسنده: آ. ديلاچار A. Dİlâçar
Orta İranca-Türkçe İlişkileri
TDAY-Belleten, Ankara
ترجمه: حميد دباغي
نيروي حلالگر جوامع و زبانهاي تركي امر مبرهني است. اين كيفيت در تاريخ جوامعي كه از قديم الايام در پيرامون طبقات زيرين و كنارين جامعه ترك زندگي كرده اند بيشتر به چشم ميخورد. حلالگري فقط از طريق هجوم و جنگ نبوده، ميتواند از طريق فشار زائيده از روابط فرهنگي و يا برتريت به لحاظ شماره افراد نيز ظاهر شود. ما هر دو نوع را در تاريخ زبان تركي مشاهده ميكنيم. در حول و حوش حلالگري البته مبادله واژگاني نيز جاي دارد. از ديرزمان دروازه هاي زبان تركي به روي مبادله واژگاني ناشي از شرائطي مانند همسايگي، همديني و روابط تجاري باز بوده است. هنگامي كه از مبادله كلمات سخن ميرود بيشك مبادله كلمه به تنهائي مراد نبوده، پساوندهاي ساختاري نيز مطمح نظراند.
اگر صرفنظر از منطقه اي كه از درياي آدرياتيك تا كوههاي آرال و شمال درياي سياه گسترده شده است- و در اين ميان "ساموئيد"ها –محدود به آسياي ميانه شويم، در جامعه ترك و در ميان لايه هاي زيرين و كنارين همراه با آن، هر نوع حلالگري و مبادله واژگاني را مشاهده خواهيم كرد. بجا خواهد بود كه به اين رويدادها كه بين زبان تركي و ديگر زبانهاي آسياي ميانه، تا قبل از تحديد با جامعه ايراني، رخ داده است اشاره اي شود.
به عنوان نمونه پيش از آنكه در سده XVIII، زبانهاي سبيريا (سيبري) كه در حوزه رود يئني سئي (به جز زبان "اوستيياك") بدانها تكلم ميشود، از طرف زبان تركي كاملا تحليل و محو شوند، از اين زبان كلماتي به وام گرفته بودند. اكثريت اين كلمات در حاليكه هر كدام واژه هاي فرهنگي نيز بشمار ميرود، اسامي سنگهاي معدن است. مثلا كلمات بولات-bolat (فولاد)، كوموش-kümüş (نقره)، كورقوت-korgot (سرب)، آلتون-altun (طلا)، باقير-bagır (مس) از تركي وارد زبانهاي "آسان"، "كوت" و "آرين" شده اند. در جوار اين كلمات، كلمات مربوط به كشاورزي و دامپروري نيز وجود دارند، مانند بوقداي-bugday (گندم)، آريش-arış (چاودار)، سولو-sulu (جو دوسر)، آربا-arba (جو)، ايپته ك-iptek (نان)، بورو-buru (گرگ)، بوغا-buğa (گاو)، كوي-koy (گوساله)، شوت-şüt (شير)، بالتو-balto (تبر) و تورا-tura (روستا).
در اين ميان ميبايست اشاره شود كه در شمال كشمير، در محل تلاقي زبانهاي تركي، "هند و اروپائي"، "چيني-تبتي"، حتي در زبان "بوروشاسكي" كه با هيچ زبان ديگري قرابت ندارد و در زبان مجاور آن "خووار" كه از گروه زبانهاي "داردو" ميباشد نيز، كلمه تيمور-timur (آهن) به شكل "چومار" و "چومير" حضور دارد.
كمي به سمت شرق، در ورود به تركستان شرقي، به بعضي از زبانهاي خانواده هند و اروپائي كه از قديم در آنجا حضور داشته اند بر ميخوريم. يكي از اين زبانها زباني است كه آنرا "توخاري" (توخري) ميناميم. اين زبان در فاصله سالهاي قرن دوم قبل از ميلاد و دهم پس از ميلاد در شمال رود تاريم، در نواحي قاراشار، قوچا (كوچه) و تورفان رايج بوده و يكي از لايه هاي زيرين زبان تركي را تشكيل ميداده است. ورود كلماتي از زبان توخاري به "تركي اويغوري" دانسته است. بسياري از اين كلمات اصطلاحات ديني متكي به زبان "سانسكريت" هستند. مانند كلمات آسانكي-asanki (بيحد)، آويش-awiş (زيرينترين طبقه جهنم)، چانتال-çantal (جلاد معمولي)، واچير-waçir، وازير-wazir، واژير-wajir (رعد). در بين اين كلمات كلمه بانيت-banit (در توخاري قوچاpañit ، در سانسكريت phānitar، در زبان مردم به معناي شربت، شيره انگور بكار رفته است)، كلمه لسپ-lesp (در توخاري قوچا به معني يكي از مايعات سه گانه بدن)، و شارمين-şarmin (در توخاري قوچا به معني كانديد راهبگي) نيز منشاء توخاري دارند.
غير از اين موارد، بيشك رابطه زباني بين توخاري-تركي وجود دارد. جهت مبادله، عموما از سوي تركي به توخاري بوده است. همانطور كه ميدانيم، زبان توخاري دو شاخه دارد: "توخاري آ" يا "توخاري قارشار-تورفان" و يا "توخاري شرقي" و ديگري "توخاري ب" يا "توخاري غربي" و يا "توخاري قوچا (كوچه)". در هر دوي اين شاخه ها به كلمه اي به شكل كون-kun، كوم- kum (آفتاب و روشني) برميخوريم. در خانواده زبانهاي هند و اروپائي كلمه خورشيد داراي اشكال هل-hel، سول-sol، هور-hur، سور-sur، سوو-suv بوده كه از ريشه كاملا متفاوت سائوئل-*sāūel مشتق شده اند. بنظر ميآيد كه كلمه كوم-kum از منشاءاي ديگر نشات گرفته باشد. در واقع امروزه نيز در تركستان شرقي اين معنا توسط كلمه كون-kun ادا ميشود.
دومين شباهت بين توخاري و تركي خود را در كلمه ساكو-śāku نشان ميدهد كه به معني گيسو و موي سر بوده است. در زبان مادر هند و اروپائي تقريبا ٩ ريشه براي مفهوم گيسو-مو-زلف موجود است كه قالب هيچكدام به شكل ساك-śak نيست. در اين مورد نيز با يكي از قديميترين عناصر زبان تركي يعني كلمات ساج-sac و ساكال-sakal مواجه ميشويم.
سومين نقطه اي كه ميخواهم بدان اشاره كنم، شباهتهائي است كه بين تركي و توخاري در بعضي از اعداد ترتيبي ديده ميشود. در توخاري پسوند اينجي-.ñci و در تركي اينجي-.inci ، اينج-.inc . تنها با يك شرط كه در توخاري اين پسوند منحصرا در مضارب عدد ده مشاهده ميشود. مثلا در كلمات تارياكينجي-taryākiñci، ستواراكينجي-śtwarākiñci، ساكسكينجي-sakskiñci، به ترتيب به معني سيامين، چهلمين و شصتمين.
در تورفان كه يكي از سرزمينهاي باستاني تركي و توخاري است، به لهجه اي از "ايراني ميانه" برميخوريم كه پهلوي تورفان-turfan pahlawīk ناميده ميشود. كمي به جنوب غربي، به سمت غرب به ترتيب با لهجه هاي "ساكا"، "سوغداك" و "خوارزمي" روبرو ميشويم. در غرب باز هم به سمت جنوب با "پارتي" و "پهلوي" مواجه ميشويم. بيشترين تاثير پهلوي تورفان را در زبان تركي در متون مانوي تركي مربوط به قرون IX-VII مشاهده ميكنيم. عموما كلماتي كه از اين زبان به تركي وارد شده اند، ارتباطي با سانسكريت نداشته همه منشاء ايراني دارند. –البته با صرفنظر كردن از كلماتي كه منشاء يوناني دارند مانند ائوانگلييوم-evaŋlium (در پهلوي تورفان ائوانگلئيون-evangelyon، در يوناني ائوانگئلييون-evangelion)، در پهلوي تورفان ييشو-yişu (ييئسوس- در يوناني īesus) و نوم-nom (نوموس- در يوناني nomos).
در اين بخش كلمات وارده به زبان تركي را نخواهم شمرد فقط بدين اشاره اكتفا ميكنم كه كلمه كاموغ-kamuğ (در پهلوي تورفان كاماغ-kamağ، هاماق-hamag) در اين دوره از كلمه پهلوي (ايراني ميانه) هاماك-hamāk گرفته شده و استعمال آن به معناي "همه"، "سراسر" در تركي آغاز شده است (١). نكات ديگري نيز وجود دارند كه ميخواهم روشن نمايم. نخست در متون تركي مانوي بعضي از اصطلاحات و فرمولهاي ديني فقط با شكل ايراني آنها بكار رفته اند مثلا نيگوشاك-nigoşak (شاگرد، شنونده) و ماناستار هيرزا-manastur ĥirza (به معني گناهانمان را ببخشاي). دوم اينكه برخي از اصطلاحات در بعضي موارد به شكل ايراني و در جاهاي ديگر با معادل تركي تعويض شده اند مثلا كلمه ايراني آنوشاگ-anoşag (ابدي) به شكل تركي بنگو-bengü، كلمه ايراني خوآستو-ĥuastu (اعتراف) در اثري بنام خواستوآنيفت-ĥuastuanift (در پهلوي غربي خوستوك-ĥustûk، در فارسي مدرن خوست-ĥust) با معادل تركي آن بيلينمك-bilinmek. سومين نكته كاربرد بسياري از اصطلاحات پس از ترجمه آنها از ايراني به تركي است. مثلا كلمه تنگري ييري-tengri yiri (مكان خدا، آسمان خدا، بهشت)، ياولاك يير-yavlak yir (جهنم، جاي بد)، و يا كلمه يير تنگري يوق-yir tengri yok (جائي كه خداوند در آن نيست) و يا كلمه تامو-tamu. در متون تركي مانوي علاوه بر اين كلمه وهيستو-wĥišţu نيز بكار رفته است.
چهارمين نكته تلاشي است كه تركان مانوي براي بكار برد حداكثر كلمات تركي بكار برده اند. مثلا در عبارت اؤكونورمن، يازوقدا بوشونو اؤتونورمن-ökünürmen yazukda boşunu ötünürmen (پشيمان شده، خود را از گناهان پاك كرده دعا مينمايم) حتي يك كلمه با منشاء خارجي وجود ندارد. و از مفاهيم تجريدي، تركان مانوي براي كلمه "روح": اوزوت-üzüt، "بنيان": تؤز-töz، "تن": ات اؤز-öz’et، "راهب": اوزون تونلوغ-uzun tonluğ را بكار برده اند. مفهوم "گناه" را با رها كردن كلمه ايراني ويناس-vinās (در فارسي نو گناه) با كلمه تركي يازوك-yazuk ادا كرده اند. به "روزه" باچاق-baçak گفته اند. "عشق روحاني" را از عشق جسماني و مادي تفكيك نموده و آنرا ائمره ن-emren ناميده اند. كلمه نوم-nom را محدود به عرصه مذهبي كرده، "رسوم ملي" را از آن جدا و كلمه تؤرو-törü را در اين مفهوم حفظ نموده اند. مفهوم "خدا" نيز مشمول همين قاعده شده و همراه با يزد-yazd، زردشت-zraşç، هرمز-hormuzta، و بورخان-burĥan اسم تركي تنگري-tengri محافظه شده است. به "واعظ" تنگري نومچي-tengri nomçi گفته شده و حتي در كلمه ايشو يزد-işu yazd (در پهلوي تورفان ييشويزد-yişu yazd) به معني عيسي، به جاي كلمه يزد-yazd كلمه تنگري-tengri را استعمال كرده اند.
در جنوب رود تاريم در جنوب غربي تورفان-قوچا-قاراشار، در ناحيه وسيعي از مارال باش تا خوتان و از آنجا تا شهر تو ان هوآنگtuenhuang در شرق، شاخه هاي زبان ساكا از زبانهاي ايراني ميانه، يك لهجه در تو ان هوآنگ، خوتان و لهجه دوم ديگري در مارال باش، از يك قرن پيش از ميلاد تا قرن دهم پس از آن بكار ميرفته است. تقريبا تمام كلمات وارده از اين زبان به تركي مثل كلمه شازان-şazan به معني آموزش، تعليم (در ساكا śśāśana) مانند كلمات گرفته شده از زبان توخاري، از زبان سانسكريت اخذ شده بودند. در اين بخش نيز به اشاره به كلمه اي كه در تركي عمومي استفاده ميشود بسنده خواهم كرد، يعني كلمه دون-don، تون-ton كه بررسيهاي زيادي در مورد آن بعمل آمده است. اين كلمه كه به معني پوشاك و البسه است از كلمه تهااونوا-thauna (در زبان ساكا به معني پارچه، لباس) وارد زبان تركي شده است. معني اصلي آن پارچه است و اشكال *tafana>*thapana>thauna (در فارسي تفتان) را ميتوان پشت به پشت دنبال نمود (٢).
در غرب ايران ميانه ساكا، ايراني ميانه سغدي و يا سوغديك را مييابيم. سوقديياناي قديم (سغديانا- منطقه سمرقند-بخارا) يكي از مراكز پر قدرت بوديزم بوده است. سوغداكها در پذيرش اين دين از سوي تركهاي اويغوري و نيز در تشكل الفباي اويغوري رل بسيار مهمي داشته اند. ريشه شناسي اسم بخارا-buĥara يعني كلمه اي كه وابسته به كلمه سانسكريت ويهارا-vihāra بوده و به معني صومعه بودايي ميباشد نيز مويد اين مطلب است. ويخار-wiĥar, wirĥar (در سغدي بارهار-bārhār) اسم جنس بوده از طريق سوغداكي وارد زبان تركي شده و به معناي صومعه بكار رفته است. همانند ورود كلمات و اصطلاحات ديني مسيحي، مانوي و بودايي به زبان تركي اويغوري از طريق زبان سوغداگي، برخي از اسامي جنس كه در تركي عمومي نيز بكار ميروند باز از همين طريق وارد اين زبان شده اند. مثلا كلمه كنت-kent به معني شهر (در سغدي kanth)، شامان-şaman به معني شخص روحاني-ديني (در سغدي şaman٬ از واژه سانسكريت sārmana-راهب)- كلمات şaman، şammaññeبه همان معني در توخاري نيز معمول بوده اند-، كلمه تامو-tamu به معني جهنم (در سغدي tamu)، بورج-borç (در سغدي porç- پورچ)، شكل قديمي كلمه كاغذ كگده-kegde، كاقدا-kagda (در سغدي kağdi-كاغدي)، به مفهوم برگ كاغذ از زبان سوغداگي اخذ شده اند. كلمه آجون-acun كه امروزه آنرا به معناي كائنات بكار ميبريم (در اويغوري آژون- ajun، آزون-azun). در سوغداگي (آژون-āžun) به معني كائنات نبوده به مفهوم حيات و موجوديت است. در اين مورد مواجه با يك تغيير معني هستيم. (در سوغداگي به كائنات آوجامرد- avčamerd گفته ميشده است). يكي ديگر از كلمات اخذ شده از سوغداگي كلمه خاتون-ĥātūn ميباشد. فرم اين كلمه در سوغداگي خواتن-ĥwatn به معني شهبانو بوده است. عنصر .en-.ان، .un-.اون پسوند تانيث بوده و يكي از اشكال دگرگون شده پسوند -.inana در ايراني باستان را نشان ميدهد.
كمي در شمال ناحيه سوغداگي در منطقه خيوه، بين قرون ١٣ و ١٤ شاخه ديگري از ايراني ميانه ميزيسته است. اين زبان كه خوارزمي- hvarasmīناميده ميشود، همانگونه كه ميدانيم، با لهجه اي از زبان تركي بنام خوارزمي كه در همان منطقه و در همان قرون وجود داشته متفاوت است. اين زبان كه در آغوش زبانهاي تركي، فارسي-تاجيكي و عربي ميزيسته كلمات بسياري از زبان تركي اخذ كرده بود. از اين كلمات فقط به يك كلمه و يك پسوند اشاره ميكنم. اين كلمه ţŝob به معني آب در زبان خوارزمي است كه سعي گرديده از سوئي با كلمه سوب-sub تركي كه همان معني را افاده ميكند و از سوي ديگر با كلمه يااووييا-ya uviya در فارسي باستان كه به معني كانال است پيوند داده شود. به لحاظ كرونولوژي سمانتيك، شق اول محتملتر مينمايد. پسوند ساختارياي كه ميخواهم بدان اشاره كنم پسوند .چي-.çi در زبان تركي است كه معني شغل و وظيفه را ميرساند. اين پسوند را در ايراني ميانه خوارزمي به شكل .cī-.ţŝī مشاهده ميكنيم. مثلا در خدمتكارچي و rayīyīcī به معني مامور و hvajcīبه معني حاجي.
در حركت از ايراني ميانه شرقي به ايراني ميانه غربي، تركي را نخست با پارتي-parth و سپس با پهلوي-pahlavīk همسايه مييابيم. برخي كلمات در دوره آرساكيدها از پارتي وارد تركي شده اند. مثلا كلمه آموارديسين-amvardisin به معني مجموعه (در پارتي amvardişn). -.işnدر پهلوي غربي و -.ift در پهلوي شرقي، پساوندهاي اسم ساز از فعل هستند. در عهد ساسانيان بين كلمات وارد شده از پهلوي به تركي اين كلمات موجودند: كلمه پريكن-periken (پري، در پهلوي perīk)، نيو-niw (قهرمان، در پهلوي nēv)، كلمه بون-bun (اساس، بنيان، در پهلوي bun)، باغ-bağ (باغ، در پهلوي bağ)، كوركوم-kūrkūm (زعفران، در پهلوي kurkum). بعضي از اين كلمات ايراني در عهد اسلامي به صورت دست دوم از فارسي جديد با همان قالب و يا با شكلي دگرگون شده وارد تركي شده اند. مثلا كلمه باغ در همان قالب، و peri به جاي periken با شكل دگرگون شده .
هرچند تمام خزينه لغت متون پهلوي تثبيت نشده است، بخشي از اين كلمات وارد زبان ارمني شده و از آن طريق به زبانهاي ديگر نفوذ كرده است. مثلا كلمه ساهمان-sahman پارتي به معني حدود، مرز از طريق زبان ارمني به شكل سايمان-sayman به تركي آذري وارد شده است. در ادبيات توركيشناسي جايجاي به ورود كلمه اؤرنك-örnek از پهلوي به طريق زبان ارمني به زبان تركي اشاره ميشود. شكل ارمني آن orinak وابسته به شكل پهلوي *awðēnak است. پسوند .ak-.آك در پهلوي پسوند اسم ساز بوده و در كلمات شيشك-şişak (شيشه) و تاهتاك-tahtak (تخته) نيز ديده ميشود. örnek در عثماني كريمه، örnək در تركي آذري،ürnek در تركي قازان از اشكال اين كلمه در زبان تركي كه به معناي "مثال، شكل، قالب، طرح، مدل، فرم، نمونه، مقياس" است ميباشند. كلمه awðen كه ريشه كلمه *awðēnak در پهلوي است وابسته به كلمهawidayana در زبان اوستا است و ريشه كلمه اخير نيز يعني dāy (مانند فعل didan در فارسي مدرن) به معني ديدن و مشاهده كردن است. از همان فعل توسط -.a كلمه aðen در پهلوي، āðīn āyīn، در فارسي مدرن (و āyīna -آيينه)، به معني رسم، آيين، نظام، زينت ايجاد شده است. در مقابل در لهجه هاي تركي كلمه اولهو- ülhü(در تركي تله اوت، آلتاي)، اولگو-ülgü (در تركي ساقاي، قويبال، شور، آذري)، و اؤلگو-ölgü ( در تركي عثماني، جغتايي، اويغوري) به معني "مقياس، اندازه، نمونه، مثال، عرف، اعتقاد، قاعده" وجود دارد.
وامبري در لغت ريشه يابي خود به سال ١٨٧٨ در صدد برآمده بود كه örnek را با كلمه körnek در زبان جغتايي يكي كرده و به ريشه körmek (ديدن) ارجاع دهد. در لهجه هاي قپچاق تركي مثلا قاراقالپاق، كلمه اي به شكل körnek به معني "مثال، مدل، نمونه" وجود دارد. در همان زبان كلمه körnekli به معني "پيشرو، برجسته" است. معادل körnekli قاراقالپاق در قيرقيزي körnekti، در قازاقي körnük، در تركي قازان körnekti، در اوزبكي kürimli و در تركمني görükli است. در تركي خاكاس نيز به كلمات körim به معناي "نمونه" و közidim به معناي "مثال" برميخوريم. بدين ترتيب در لهجه هاي شمال فقط با كلمه közidim به معناي "مثال" مواجه ميشويم. اما در لهجه هاي جنوب يعني در شاخه هاي اوغوزي و آسياي ميانه به كلمه اي كه بر اساس اين ريشه بوده و به معناي نمونه و مثال باشد برنميخوريم. كلمه görnük در تركمني به طور ساده متناظر كلمه görünüş در تركي تركيه است. تركي آذري هم كلمه اؤرنك-örnək را بكار ميبرد. تركي تركيه نيز البته همينطور. حال اگر ائتيمولوژي كلمه örnek را نه با پهلوي، بلكه با ريشه kör-gör در تركي پيوند دهيم، نخست بايد ببينيم اين كلمه كه محدود به لهجه هاي شمالي (غربي و شرقي) است، از لحاظ ساختاري و مفهومي در چه زماني، به چه شكلي و تحت چه شرايطي وارد لهجه هاي جنوبي شده و سپس اينكه چرا در تركي تركيه "k" آغازين به "g" تبديل نشده و اينكه تحت چه قواعدي و مطابق با كدام نمونه هاي متعدد ديگري، كاملا حذف گرديده و پس از آن روشن كنيم كه كلمات وابسته به örnek در قازاني، عثماني، كريمه و آذري چگونه ايجاد و در چه شكلي و به كدام طرق در اين نواحي منتشر شده اند. در اين بين لازم خواهد آمد كه طبق الگوي körnek، örnekعدم تبديل göre به معني "طبق، مطابق" به öre و از همين مقوله عدم تبديل görenek به örenek و باقي ماندنشان به شكل göre و görenek تبيين گردد.
(١) - در ريشه شناسي تركي صاحبنظراني مانند پرفسور دورفر "همه" را از مصدر تركي مغولي kam- به معني گردآوري كردن دانسته اند. حميد دباغي
(٢) - بسياري از صاحبنظران ريشه شناسي تركي مانند پرفسور دورفر واژه "دون" را از منشا چيني ميدانند. حميد دباغي
Labels: حميد دباغي
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home