Saturday, October 27, 2007



ضرورت طرح موضوع فدراليسم
-------------------------------------------------------------------------------
ماشااله رزمی
-------------------------------------------------------------------------------

 فدراليسم دکترين سياسی جوامع فدرال است که درجريان جنگهای استقلال آمريکا واردفرهنگ سياسی شد و با تشکيل يک حکومت فدرال متشکل از سيزده ايالت واقعيت پيدا کرد.


 اصطلاح فدرال از ريشه لاتين فدوس اريس بمعنی پيمان گرفته شده و مشتقات آن اکنون بصورتهای فدراتور (متحد کننده) فدره (جزواتحاد) و فدراتيو (اتحادی) در دنيا متداول است.


 پيشگامان فدراليسم طرفدار آزادی ملل بودند در انقلاب کبير فرانسه ژيروندن ها از فدرايسم دفاع ميکردند و در جريان کمون پاريس نيز سربازانی که به کمون پيوستند فدره ناميده شدند.
 اصطلاحات فدراسيون و کنفدراسيون هم در مورد اتحاديه های ملل و کشور ها بکار ميرود وهم در باره اتحاديه های سنديکايی و نهادهای جامعه مدنی مصطلح است.


 در مباحث سياسی به معانی لغوی مشتقات کلمه فدرال بسنده نمی شود ۰بلکه تعاريف حقوقی شناخته شده از آنها استنباط می شود مثلا کنفدراسيون جمع ساده فدراسيونها نيست و درک سياسی آن نوع خاصی از حکومت است که دولتهای تشکيل دهنده آن از استقلال کامل بر خوردارند.

 اصطلاح فدرال از سال ۱۷۸۳ميلادی متداول شده و درباره دولتهای قانون بنياد صادق است و انواع دولتهای متحده اتحاديه های قبايل کشورهای هم پيمان و خودمختاريهای متحدمنطقه ای که در طول تاريخ وجود داشته اند چون مبتنی بر قانون اساسی و حقوق شهروندی نبودند جزوائتلاف ها واتحادهای ماقبل فدراليسم شناخته می شوند۰فدراليسم شيوه حکومتی مدرن است و قانون محور می باشد۰

طرح موضوع فدراليسم و آشنايی با تجربيات جوامع فدرال در شرايط فعلی از آن جهت ضرورت دارد که چندی است بحث فدراليسم بصورت جدی در ايران مطرح شده و بويژه در ميان فعالين فرهنگی ملل غيرفارس از جمله آذربايحانيهابه شعار روز تبديل شده است .

 ايده فدراليسم همزمان باسايرمکاتب سياسی مدرن ازاوايل قرن بيستم وارد ايران شده ودرانقلاب مشروطه بصورت قانون «انجمنهای ايالتی و ولايتی» رسميت يافته است اما آرزوی عمومی «حق تعيين سرنوشت ملل بدست خود» که خواست اکثريت مردم در کشور کثيرالمله ايران بوده به دلايل سياسی تاکنون تحقق نيافته است۰ ايران امروز با هفتاد ميليون جمعيت هر چند که فاقد يک جامعه سياسی سازمان يافته است که برای کسب قدرت و تغيير ساختار سيستم حکومتی مبارزه نمايد ولی در عوض دارای جامعه مدنی جوان ديناميک و بشدت سياسی شده می باشد که در مواقعی خلاء سياسی نبود جامعه سياسی و احزاب را پر می کند و بنظر می رسد رشد سياسی مردم وآگاهی نخبگان جامعه بمرحله ای رسيده است که قادر است نظام سنتی و ساختار بوروکراتيک کشور را تغيير دهد و موانع مدرنيته را از عرصه های مختلف زندگی سياسی و اجتمايی بر طرف نمايد و بقول معروف ديگر «هيچ قدرتی نميتواند مانع طرح مسايلی بشودکه زمان طرح آن فرارسيده باشد» در باره فدراليسم عليرغم آشنايی فعالين سياسی وروشنفکران با مفهوم آن درک همه جانبه و آشنايی با اشکال و انواع فدراليسم هنوز محدود است بدين جهت تحقيق و ترجمه برای روشن کردن نقاط قوت و ضعف انواع فدراليسم ضروری است تا افرادونيروهايی که شعارفدراليسم می دهند درتبليغ و ترويج آن دقت لازم را بخرج بدهند و بر خورد واقعگرا داشته باشند
۰
دلايل اصلی طرح شعار فدراليسم در ايران عبارتند از :

۱ _ آزادی در هر جامعه ای بمعنی آزادی مخالفين و به تبع آن دموکراسی در مفهوم عام خود بمعنی برسميت شناختن حقوق اقليت است۰ ايران کشور اقليت هاست و هيچ قوم و ملتی در آن اکثريت ندارد لذا آزادی و دموکراسی در چنين کشور وسيع ثروتمند و چند فرهنگی تنها از طريق عدم تمرکز قدرت و سياست و شرکت دادن تمام اقوام و ملل ساکن در ايران در قدرت سياسی و اداره کشور است که مناسب ترين روش و فرم عملی آن بر قراری سيستم فدرال است۰


۲ _ انقلاب سال۱۳۵۷ نظام موروثی سلطنتی را بر انداخت و نظام انتخابی جمهوری را جايگزين آن ساخت اما بدليل عدم وجود تجربه دموکراسی و سابقه تاريخی جمهوری در ايران نظام بر آمده از انقلاب بتدريج ايديولوژيک شد و جمهوريت نظام تضعيف گشت گردش نخبگان در اداره کشور به درون قشر خاصی محدودشد و اکثريت مردم از تاثير گذاری در سرنوشت کشورشان محروم گشتند اکنون بين نظام حکومتی و مردم فاصله افتاده و نظام بر آمده از انقلاب دچار بحرانهای متعدد بويژه بحران ساختاری شده است و بيم آن ميرود که جمهوريت نظام بطور کلی زايل گردد وشکل ديگری از استبداد جايگزين آن شود و يا نظام موروثی پيشين احيا گردد. 
با توجه به موارد ذکر شده برای دفاع از جمهوريت و جلو گيری از احيا نظام سلطنتی و بستن راه بازگشت و استقرار هر نوع حکومت ديکتاتوری لازم است که ساختارمتمرکزوبوروکراتيک فعلی دگرگون شود و نظام جمهوری فدرال درکشور برقرار گرددتا ديگر هيچ قشر وطبقه ای نتواند با استفاده از ساختار متمرکز قدرت ظلم و ستم سراسری اعمال کند. 



 ۳ _ مساله ملی يکی از مشکلات لاينحل ايران از تاريخ تشکيل حکومت متمرکز در سال ۱۳۰۴ تابه امروز بوده است ۰ از يازده ملت ساکن در ايران شش ملت بلحاظ فرهنگی و سياسی فعالند سرکوبی های خونين متعدد طی هشتاد سال گذشته زخمهای عميقی بجا گذاشته است نا ديده گرفتن هويت و خواسته های ملل غير فارس در ايران و تلاش برای ساختن ملت واحد با هويت قوم فارس و مذهب شيعه نتايج منفی به بار آورده و ايرانيان که در طول قرن ها با حفظ هويت فرهنگی و زبانی ودينی خود در کنار هم زندگی کرده اند اکنون ديگر نفی هويت خود را از طرف قوم حاکم و حکومت متمرکز و ايد‌ئولوژيک تحمل نمی کنند۰

 شرايط بين المللی نيز دگرگون شده است اگر در دوران جنگ سرد ابر قدرت غرب برای مقابله با ابرقدرت شرق مدافع حکومت متمرکز عليرغم خواست مردم ايران بوده امروز ديگر نفعی در حمايت از حکومت متمرکز دست نشانده درين قسمت از جهان ندارد زيرا با انحلال اتحاد شوروی موقعيت ژيوپليتيک ايران تضعيف شده و نظم جديدی در دنيا بوجود آمده است ۰

 واقعيت های موجود بيانگر آنست که بايد تغييرات ريشه ای در ايران انجام بگيرد تا مسايل و مشکلات مزمن گذشته از جمله مشکل مساله ملی حل شود وايران در جامعه جهانی پذيرفته شود و تجربيات جهانی نشان می دهند که فدراليسم مدرن ترين پايدارترين و صلح آميز ترين راه حل مساله ملی می باشد۰

برپايی دموکراسی مدرن ، نفی هرگونه تک صدايی و يکه تازی ، استقرار مناسبات متوازن بين ملل ساکن در ايران و پايان دادن به ستم ملی امروز ديگر اوتوپی و رويا نيست بلکه يک نياز مدنی است که با يک پروژه سياسی تحقق يافتنی است تا نسل حاضر با بر قراری نظام فدرال ساختار سياسی و اداری کشور را باز سازی کند۰

ايران اولين کشور آسيا بود که در آغاز قرن بيستم در انقلاب مشروطيت صاحب قانون اساسی شد و اکنون بعد از يک قرن مبارزه در راه آزادی و مردمسالاری توان و تجربه آنرا دارد که قرن بيست يکم را با فدرالی کردن نظام حکومتی يک گام اساسی ديگر بسوی مدرنيته بردارد و پيشگامی خودرا درميان ملل منطقه حفظ نمايد۰


Labels:

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home