Saturday, October 27, 2007



مساله ملي آذربايجان
-------------------------------------------------------------------------------
ماشاالله رزمي
-------------------------------------------------------------------------------

متاسفانه بعلت سانسور و نيز بايکوتي که نشريات تهران روي اخبار آذربايجان دارند ، مردمان ساير نقاط ايران و همه کساني که از طريق مطبوعات اوضاع ايران را دنبال مي‌کنند اطلاعات ناقص و گاها نا درستي از تحولات ملي در آذربايجان دارند. و اين امر بنفع کساني تمام مي‌شود که نمي‌‌خواهند مساله ملي که يکي از مسائل مبرم جامعه ايران است با شرکت آگاهانه مردم حل شود.

رشد روز افزون مساله ملي در آذربايجان ، تلاش جمهوري اسلامي براي کنترل و سر کوب آن و نيز متمرکز شدن سياست بعضي از کشور‌هاي خارجي روي مساله ملي در ايران ايجاب مي‌کند که وضعيت فعلي اين جنبش با دقت تمام ارزيابي شود تا در حد ممکن آزاديخواهان و دموکرات‌هاي ايراني در موضع‌گيري‌هاي خود از اين به بعد دچار اشتباه نشوند. اين مقاله بيشتر روشنفکران فارس را مورد خطاب قرار مي‌دهد. تا به حال آن عده از روشنفکران فارس که در باره مساله ملي اظهار نظر کرده‌اند اغلب استقرار دموکراسي در ايران را مقدم بر حل مساله ملي دانسته‌اند که اين امر خود بيانگر عدم شناخت آنها از علل پيدايش مساله ملي و رابطه آن با دموکراسي است.

براي شناخت علل پيدايش و رشد مساله ملي در شرايط حاضر در آذربايجان ابتدا بايد دو سئوال اساسي که مکمل هم هستند شکافته شده و جواب‌هاي لازم بدانها داده شود :
اول – با قبول اين واقعيت که آذربايجاني‌ها از نظر اجتماعي ، اقتصادي و سياسي طي قرن‌ها با ساير ملل ساکن در ايران قاطي شده و جا افتاده‌اند چرا امروز شعارهاي جداگانه و پروژه سياسي ناسيوناليستي دارند؟
دوم – نظر به اين که مذهب شيعه طي پانصد سال گذشته يکي از عوامل اصلي وحدت و يکپارچگي ايران بوده و براي نخستين بار آذربايجاني‌ها بدست شاه اسمعيل صفوي دولت شيعه در ايران تاسيس کرده‌اند چرا آذربايجاني‌هاي امروز شعار‌هاي ناسيوناليستي را در مقابله با حکومت روحانيون شيعه مطرح مي‌کنند؟ آيا انقلاب اسلامي به نقش مذهب شيعه بعنوان عامل وحدت ايرانيان براي هميشه پايان داده است؟
در اين مقاله سعي خواهد شد اين دو سوال اساسي باز تر شده و جواب‌هاي لازم به آنها داده شود.
ابتدا اشاره به اين نکته ضرورت دارد که در کشور‌هاي رشد نايافته بويژه کشورهائي که سابقا مستعمره و يا نيمه مستعمره بوده‌اند و قدرت‌هاي خارجي درتعيين سرنوشت آنها نقش بازي کرده‌اند تئوري توطئه در افکار عمومي پذيرش عام دارد ، در اين جوامع سياستمداران غير منتخب علل عقب ماندگي و فقر و فساد در جامعه را ناشي از توطئه‌هاي دشمنان خارجي مي‌نامند و روشنفکران کم بضاعت از نظر فکري نيز که قادر به تحليل درست اوضاع نيستند همواره دست خارجي را در پديده‌هاي اجتماعي جستجو مي‌کنند و فعالين جنبش‌هاي ملي را نا آشنا به تاريخ گذشته ايران مي‌دانند و به خيال خود مي‌خواهند درس تاريخ و سياست به آنان ياد بدهند و بدينسان تحول دموکراتيک جامعه را تا زمانيکه انفجار اجتماعي ايجاد نشده است به تاخير مي‌اندازند.
جنبش ملي موجود در آذربايجان علل مختلفي دارد. نمي‌توان آنرا صرفا به تحريکات خارجي نسبت داد و نيز نمي‌توان بطور ساده با توسل به زور آنرا از بين برد به اين دليل روشن که آذربايجاني‌ها بخش بزرگي از جمعيت کشور ايران هستند و در اين جامعه ريشه دارند و جا افتاده‌اند. در اين جنبش مخالفان جمهوري اسلامي تنها نيستند بلکه بخشي از آذري‌هائي هم که در درون سيستم حکومتي هستند و از تعدادي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي گرفته تا بعضي از روحانيون و نمايندگان مجلس خبرگان و عده‌اي از شهرداران و فرمانداران حامي خواسته‌هاي ملي آذربايجان هستند. اين حرکت عليرغم بعضي اشتراکات مطلقا قابل مقايسه با حرکات ملي در خوزستان و بلوچستان نيست.
در موضوع مورد بحث ما يعني مساله ملي آذربايجان بايد پيش داوري‌ها را کنار گذاشت و با اين حرکت چنانکه شايسته آنست بعنوان يک پديده تاريخي تيپيک ايراني و کاملا بومي و حق طلبانه برخورد کرد تا از راديکال‌تر شدن هرچه بيشتر اين جنبش ملي که مي‌تواند به خشونت منجر شود جلوگيري گردد.
متاسفانه بعلت سانسور و نيز بايکوتي که نشريات تهران روي اخبار آذربايجان دارند ، مردمان ساير نقاط ايران و همه کساني که از طريق مطبوعات اوضاع ايران را دنبال مي‌کنند اطلاعات ناقص و گاها نا درستي از تحولات ملي در آذربايجان دارند. و اين امر بنفع کساني تمام مي‌شود که نمي‌‌خواهند مساله ملي که يکي از مسائل مبرم جامعه ايران است با شرکت آگاهانه مردم حل شود.
جنيش ملي موجود در آذربايجان امروز ريشه‌هاي عميق تاريخي ، فرهنگي ، اقتصادي و اجتماعي دارد که بازتاب آنها را در خواسته‌ها و شعارهاي جنبش مشاهده مي‌کنيم و مخصوصا تحولات تاريخي يکصد سال گذشته مهر و نشان خودرا بطور آشکار در حرکات امروز دارد. فعالين جنبش عموما خودرا ميراث دار تمام مبارزات گذشته مي‌دانند و همگي بر شيوه مبارزه مدني مسالمت آميز براي رسيدن به اهداف ملي اتفاق نظر دارند ولي اگر بخواهيم بطور اجمال گروههاي فعال امروزي را با نسبت تاريخي آنها رده بندي کنيم به ترتيب زير خواهد بود:
١ – گروههائي که خودرا ادامه دهنده نهضت فکري و فرهنگي انقلاب مشروطه و پيشگامان مدرنيته در ايران مي‌دانند و فعاليت آنها بر کارهاي فرهنگي متمرکزشده است مانند ناشرين «وارليق» و تورکولوگ‌هائي که در اين عرصه کار مي‌کنند. نظريه پردازان اوليه جنبش از اين طيف بوده‌اند.
٢ - گروهها و سازمان‌هائي که دموکرات ملي بوده و خود را پيرو شيخ محمد خياباني مي‌دانند که بقاياي جنبش طرفداران آيت‌الله شريعتمداري نيز در اين طيف قرار مي‌گيرند. معروفترين اين گروهها «گاموح» يعني حرکت ملي بيداري آذربايجان جنوبي مي‌باشد. بخشي از کادرهاي نا راضي جمهوري اسلامي هم که مخالف حکومت شده‌اند جذب اين جناح ملي گشته‌اند.
٣ – احزاب و سازمان‌هائي که تفکرات چپ دارند و ادامه دهنده راه حکومت ملي آذربايجان برهبري پيشه‌وري محسوب مي‌شوند. کادر‌هاي با تجربه و سازمانگر جنبش ملي آذربايجان بيشتر در اين گروه‌ها متمرکز هستند. اين طيف قديمي‌ترين مبارزان ملي را دربر مي‌گيرد که در زمان شاه در بدترين شرايط از حقوق ملي دفاع کرده‌اند و زندگي خود را وقف اين هدف نموده‌اند.
علاوه بر اينها گروههاي تورانچي نيز در اين جنبش ملي فعال هستند و عقايد خود را تبليغ مي‌کنند.
همه اين گروهها که بخاطر زير زميني بودن اغلب آنها تعدادشان براي هيچکس معلوم نيست و همچنين محافل سياسي با ترکيب و شعارهاي ملي در آذربايجان از نظر حکومت مرکزي غير قانوني محسوب مي‌شوند ولي بخاطر مسالمت آميز بودن مبارزاتشان از طرف مقامات مربوطه در محل تحمل مي‌شوند. اين جنبش در مجموع نه چپ است و نه راست و مانند همه جنبش‌هاي ملي دموکراتيک اکثريت طيف‌هاي فکري موجود در آذربايجان را در بر مي‌گيرد.
در واقع رفتار حکومتيان با فعالين جنبش ملي نظير رفتار نيروهاي امنيتي با گروه‌هاي معروف به ملي مذهبي‌ها در تهران است يعني تعقيب ، تهديد ، دستگيري ، زندان و آزادي و باز تکرار همين پروسه. و راه رفتن روي لبه شمشير ، با اين تفاوت که حکومت قصد نابود کردن ملي – مذهبي‌هاي تهران را ندارد ولي با تمام قدرت مي‌خواهد جنبش ملي آذربايجان را از بين ببرد.
عليرغم اهميتي که مبارزات تاريخي مردم آذربايجان در گذشته داشته و تاثيرات آن مبارزات بر فعالين جنبش امروزي کاملا محسوس است که شايسته است جداگانه مورد تحقيق واقع شود ، در اين مقاله براي شناخت بهتر جنبش فعلي ، تنها رنسانس و رشد جنبش ملي آذربايجان بعد از سرنگوني سلسله پهلوي مورد بررسي قرار مي‌گيرد.
جنبش ملي معاصر در آذربايجان در بيست نهم بهمن ماه ١٣٥٦ يعني يک سال قبل از بقدرت رسيدن جمهوري اسلامي کليد خورده است. جنبش ملي در قيام ٢٩ بهمن تبريز که با شعار «بيز بو شاهي ايستميروخ والسلام» شروع شد و جوابي بود به بيدادي که در مدت سي سال در آذربايجان اعمال شده بود ، بزرگترين شورش شهري بعد از وقايع سال‌هاي ١٣٢٤- ١٣٢٥ در تبريز محسوب مي‌شود و آغازي است بر ساير تظاهرات خياباني در همه شهر‌هاي ايران.
تا اينکه بعد از خروج شاه از ايران و از بين رفتن اختناق سياسي ، جنبش ملي آذربايجان بصورت جنبش طرفداران آيت‌الله شريعتمداري دوباره ظاهر گشت اما در سال ١٣٥٨ جمهوري اسلامي با اتکاء به مشروعيت انقلابي که در انحصار روحانيون قرار گرفته بود آنرا بشدت سرکوب کرد و با بازداشت خانگي رهبري آن و اعدام فعالين اصلي در غوغاي آغاز جنگ ايران و عراق اين حرکت توده‌اي ميليوني را خاموش ساخت ولي آتش آن زير خاکستر باقي ماند تا بعد از پايان جنگ دوباره بشکل ديگري شعله ور گردد.
با پايان جنگ ايران و عراق و مرگ بنيان‌گزار جمهوري اسلامي و سپري شدن يک دهه انقلابي، اکبر هاشمي رفسنجاني برياست جمهوري مي‌رسد و کابينه‌اي انتخاب مي‌کند که از نيروهاي راديکال اسلامي خالي است و مي‌خواهد نظام اسلامي را قابل قبول در افکار داخلي و خارجي معرفي نمايد و براي اين کار خود و کابينه‌اش را کارگزار سازندگي مي‌نامد و به يک سري اصلاحات اقتصادي دست مي‌زند ، در آبان ماه سال ١٣٦٧نيز فعاليت احزاب و جمعيت‌هاي موافق با نظام آزاد اعلام مي‌شود و اميد بهبود اوضاع و تغيير شرايط در طبقه متوسط زنده مي‌شود.
با استفاده از اين فرصتي که پيش آمده است روشنفکران آذري فعاليت‌هاي محفلي خود را به فعاليت سياسي – فرهنگي در ميان مردم بويژه جوانان و دانشجويان گسترش مي‌دهند. اين برهه زماني مصادف است با انحلال اتحاد شوروي ، استقلال مجدد جمهوري آذربايجان و پيدايش کشورهاي تازه استقلال يافته ترک زبان در آسياي مرکزي که نقش انکار ناپذيري در ارتقاء خواسته‌ها و بالا بردن روحيه مبارزاتي فعالان ملي آذري دارد، بدينسان شرايط مناسب داخلي و خارجي زمينه رشد هرچه بيشتر جنبش ملي آذربايجان را فراهم مي‌کند. من قبلا علل داخلي رشد جنبش را در مقاله «علل رشد ناسيوناليسم آذري در ايران » (١) مفصلا توضيح داده‌ام و در اينجا از تکرار آن خودداري مي‌کنم و علاقمندان را به مطالعه آن مقاله ارجا ع مي‌دهم.
انحلال اتحاد شوروي و بهم خوردن بلوک سوسياليستي علاوه بر بوجود آوردن کشورهاي جديد ترک زبان که از نظر فرهنگي براي آذري‌ها پشتيبان ايجاد کرد داراي درس‌هاي گرانبهاي ديگري نيز بود از آن جمله نشان داد که مي‌توان قدرتمندترين امپراتوري‌ها را نيز به کشور‌هاي مستقل تبديل کرد و همچنين ويران شدن دژ انقلاب سوسياليستي نوعي آغاز پايان اوتوپي انقلابي هم بود يعني اين تجربه که هر استقلالي الزاما با انقلاب همراه نيست و در دوران جهاني شدن پارامتر‌ها تغيير کرده‌اند. همين جنبه‌هاي نا آشکار انحلال اتحاد شوروي و شکست ايدئولوژيک انترناسيوناليسم بود که در سراسر جهان گرايش به ناسيوناليسم را تقويت نمود و در مورد آذربايجان اغلب مبارزان سوسياليست را وارد صف مبارزان ملي کرده و قدرت سازماندهي آنرا چند برابر ساخت.
جنبش ملي آذربايجان مراحل تکويني خود را مانند ساير جنبش‌هاي ملي در آسيا و اروپا و آفريقا طي کرده است. طبق فورمول کلاسيک که از قرن نوزدهم به بعد در باره تمام جنبش‌هاي ملي صادق بوده است هر جنبش ملي سه مرحله جداگانه را طي مي‌کند که به ترتيب زير مي‌باشند :
مرحله اول – جمعي از روشنفکران ملي تئوري‌هاي نظري و عملي حرکت ملي را تدوين و آنرا با معيار‌هاي علمي و تجربيات جهاني تثبيت مي‌کنند.
مرحله دوم – گروههاي کوچک بسيار متحرک و فعال به تبليغ و ترويج اين تئوري‌ها و نظريات مبادرت مي‌کنند و اين عقايد را در مراکز کار و تحصيل و تجمع مردم رواج مي‌دهند.
مرحله سوم – وقتي تئوري‌هاي ملي بميان مردم رفت و به نيروي مادي تبديل شد آنگاه با در نظر گرفتن شرايط داخلي و خارجي از هر فرصت بدست آمده استفاده مي‌شود تا توده مردم خود تعيين سرنوشت خود را بدست گيرد و خواسته‌هاي ملي را بر آورده سازد.
تکوين نظري جنبش ملي آذربايجان در دهه اول انقلاب انجام گرفته است در اين دوره آثار پايه، مانند دستور زبان آذربايجاني ، انواع فرهنگ لغات ، کتاب‌هاي تاريخي از دوران باستان تا دوران معاصر، انتشار متن ترکي و ترجمه بفارسي کتاب «ده ده قورقود» که شاهنامه آذربايجاني‌ها محسوب مي‌شود ، تحقيقات تورکولوژي براي نشان دادن زبان آذربايجاني بعنوان شاخه‌اي از زبان ترکي و انبوهي از ديوان‌هاي اشعار و متون ادبي کلاسيک آذري که تماما ثابت کننده هويت مستقل آذربايجاني هستند ، منتشر شده‌اند.
فعاليت گروه‌هاي کوچک و محافل آذري چنانکه قبلا اشاره شد بعد از جنگ ايران و عراق شروع مي‌شود و در دوره دوم رياست جمهوري ‌هاشمي رفسنجاني از فعاليت فرهنگي و هنري گذر کرده وارد عرصه عمومي و فعاليت سياسي مي‌شود. البته گذر به فعاليت سياسي بمعني توقف کارهاي تحقيقي و فرهنگي نيست ، کارهاي تحقيقي و فرهنگي در ابعاد گسترده تر بازهم ادامه مي‌يابد و فقط بخشي از فعالين جنبش که آمادگي دارد و حساسيت برنمي‌انگيزد وارد فعاليت سياسي مي‌شود.
در بهار سال ١٣٧٢ نمايندگان آذربايجان در مجلس شوراي اسلامي گروهي براي دفاع از حقوق آذربايجاني‌ها تشکيل مي‌دهند و يکي از آنها يعني نماينده خوي نطق خودرا بزبان آذري ايراد مي‌کند و تجاوز دولت ارمنستان به خاک آذربايجان در قره باغ را محکوم مي‌کند. البته چندي بعد فعاليت گروهي اين عده بدون ذکر دليل متوقف مي‌شود.
در اين دوره موضوع وحدت دو آذربايجان با دو ديد کاملا متفاوت مطرح مي‌شود. ابوالفضل ائلچي بيک رهبر جبهه خلقي و اولين رئيس جمهور آذربايجان مستقل در نطق‌هاي رسمي خود استقلال و وحدت دو آذربايجان را مطرح مي‌کند و از طرف ايران نيز کساني که بفکر بازگرداندن هفده شهر قفقاز به ايران بعد از انحلال اتحاد شوروي بودند شعار مي‌دهند: «آذربايجان بير اولسون مرکزي تبريز اولسون» و بدينسان گروههاي طرفدار وحدت و استقلال وارد فعاليت مي‌شوند و همچنين در درون جنبش ملي آذربايجان ، مستقل از دولت‌ها نيز گروه‌هاي استقلال طلب شکل مي‌گيرند که هم اکنون در داخل و خارج کشور فعال هستند.
در بهار سال ١٣٧٥ محمودعلي چهرگاني که استاد فلسفه در دانشگاههاي تبريز و تهران بود با گذر از فيلتر‌هاي جمهوري اسلامي کانديداي نمايندگي مجلس شوراي اسلامي مي‌شود وي که مدت‌ها در جبهه جنگ عراق بوده و از جمهوري اسلامي دفاع مي‌کرد تمام تبليغات خود را بزبان ترکي آذري سازمان مي‌دهد و در تراکت‌هاي تبليغاتي خود از اشعار ترکي استاد شهريار که براي عموم آشنا بودند استفاده مي‌کند. سورپريز ، اين نماينده که هيچکس در تهران روي وي حساب نمي‌‌کرد با پشت سرگذاشتن همه کانديدا‌ها در دور اول ششصد هزار راي در شهر تبريز بدست مي‌آورد. مقامات امنيتي که بخاطرحمايت يکپارچه تبريزي‌ها از اين کانديدا غافلگير شده بودند چهره گاني را دستگير مي‌کنند و از راديو و تلويزيون اعلام مي‌کنند که نامبرده از کانديداتوري استعفاء داده است و بعد از برگزاري دور دوم انتخابات يک آخوند تازه کار را بجاي چهرگاني به مجلس مي‌فرستند و پس از آن چهره‌گاني را از زندان آزاد مي‌کنند تا چندي بعد دوباره وي را به اتهام ديگري دستگير و به دوسال زندان محکوم نمايند.
طرفداران چهره‌گاني بعد از لغو کانديداتوري او تظاهرات بزرگي در تبريز ترتيب مي‌دهند که منجر به درگيري با پليس مي‌شود و سازمانگران تظاهرات دستگير مي‌شوند و به زندان‌هاي طويل‌المدت محکوم مي‌گردند. بعد از اين تظاهرات بطور بي‌سابقه‌اي پنج نفر قاچاقچي در ملاءعام با جرثقيل در تبريز بدار آويخته مي‌شوند تا از مردم زهرچشم گرفته شود. چهره‌گاني نيز بعد از خلاصي از زندان براي معالجه بخارج از کشور مسافرت مي‌کند که هم اکنون در آمريکا اقامت دارد و بعنوان رهبر «گاموح» فعاليت مي‌کند و خواهان سيستم حکومتي فدرال براي ايران است.
واقعه کانديداتوري چهره گاني نقطه عطفي در جنبش ملي آذربايجان محسوب مي‌شود و باعث راديکال شدن اين جنبش گشته است زيرا حتي قبل از اينکه محمد خاتمي برياست جمهوري برسد و بعد از هشت سال ثابت شود که جمهوري اسلامي از درون اصلاح پذير نيست، رفتار حکومت با چهرگاني به آذربايجاني‌ها نشان داده بود که اصلاحات و برابر حقوقي همه ايرانيان را بايد در خارج از کادر حکومت اسلامي جستجو کرد. براي اينکه جمهوري اسلامي حتي به اصول ١٥ و١٩ و ٤٨ قانون اساسي خودش هم که در باره حقوق اقليت‌هاي قومي و ديني است پايبند نمي‌‌باشد و تا به امروز از اجراي آنها خودداري کرده است و چهره گاني را بخاطر اينکه خواهان اجراي اين قوانين بود به زندان انداخته است. و نيز با تقسيم بندي ايرانيان به خودي و غير خودي ، علنا برابر حقوقي شهروندان را رد مي‌کند.
در سال ١٣٧٦بخشي از آذربايجاني‌ها به خاتمي راي مي‌دهند زيرا وي در تبليغات انتخاباتي خود در آذربايجان و کردستان تراکت‌هائي بزبان‌هاي ترکي و کردي چاپ کرده و قول داده بود اگر انتخاب شود اصول معوقه قانون اساسي از جمله اصل ١٥ و اصل ١٩ را اجرا خواهد کرد. با آغاز رياست جمهوري خاتمي بار ديگر اميد گشايش در دل جوانان ايجاد مي‌شود ولي خيلي زود سرکوب دانشجويان در دانشگاه تهران و دانشگاه تبريز آن روياي شيرين را به کابوس وحشت تبديل مي‌کند سرکوبي که با واقعه ميدان تي ان من در پکن مقايسه مي‌شود.
چندي بعد از سرکوب جنبش دانشجوئي ، گردهمائي چند صدهزار نفري آذربايجاني‌ها در قلعه بابک ثابت مي‌کند که جنبش ملي آذربايجان تنها در تشکل‌هاي دانشجوئي خلاصه نشده بود تا با سرکوبي آن حرکت از پيشرفت خود باز بماند. پي آمد طبيعي آن سرکوب ، زير زميني شدن بيشتر گروههاي علني و راديکال تر شدن بازهم بيشتر شعار‌ها بود.
اکنون از هر يک از فعالين جنبش ملي آذربايجان سوال شود که چرا به مساله ملي آذربايجان اولويت مي‌دهيد و گرفتن حقوق ملي را مقدم بر استقرار دموکراسي در ايران مي‌دانيد و شعار‌هاي ناسيوناليستي مطرح مي‌کنيد؟
جواب خواهد داد که:
« هشتاد سال است خواسته‌ها و حقوق آذربايجاني‌ها نا ديده گرفته شده است. ما آذربايجاني‌ها سه بار براي آزادي و دموکراتيزاسيون ايران پيش افتاده و انقلاب کرده‌ايم اما قسمت ما از اين انفلابات ممنوع شدن زبانمان ، قتل عام مبارزانمان و عقب ماندگي اقتصادمان بعلاوه تحقير فرهنگ‌مان بوده است. در گذشته ما براي ديگران مبارزه کرده و بازنده شده‌ايم حالا براي حقوق ملي خودمان مبارزه مي‌کنيم و اين حق طبيعي و قانوني ماست. »
انقلاب مشروطيت بهمت آذربايجاني‌ها بويژه انجمن تبريز به ثمر رسيد. قبل از انقلاب مشروطه آذربايجان ثروتمندترين ايالت ايران بود و مانند ايالات ديگر ممالک محروسه ايران خودمختاري محلي داشت ، آذربايجاني‌ها پيشنهاد دهنده قانون انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي بودند که عصاره مشروطه مي‌باشد اما وقتي حکومت در تهران تثبيت شد قانون انجمن‌هاي ايالتي را زير پا گذاشتند و تضييقات بي‌شماري عليه آذربايجان اعمال کردند تا جائيکه بعضي از محققين ، تندروي‌هاي ناسيوناليستي دوران فرقه دموکرات را نتيجه اختناق دوران رضا شاه مي‌دانند. (٢)
در دوره جنگ دوم جهاني هنگامي‌ که نيروهاي متفقين در ايران بودند ، آذربايجاني‌ها بر طبق قانون انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي ، حکومت محلي در آذربايجان تاسيس کردند و پيشگام اصلاحات ارضي ، آزادي زنان ، آموزش و بهداشت عمومي شدند و مي‌خواستند ايران را از حالت عقب ماندگي خارج بکنند و باين خاطر با دولت مرکزي وارد مذاکره شدند. قوام‌السلطنه نخست وزير وقت در مذاکراتش با روس‌ها و همچنين با نمايندگان حکومت ملي آذر بايجان قبول کرد و قول داد که آذربايجاني‌ها بپذيرند که بعد از خروج ارتش شوروي از آذربايجان ، ارتش ايران براي تامين انتخابات مجلس شوراي ملي وارد تبريز شود و در عوض حکومت مرکزي زبان آذري را برسميت مي‌شناسد و يک چهارم از در آمد گمرکي آذربايجان نيز براي آموزش و توسعه دانشگاه تبريز اختصاص خواهد يافت. اما با خروج ارتش شوروي از آذربايجان ، تهران به عهد خود وفا نکرد و روزي که ارتش ايران وارد تبريز شد به قتل عام باور نکردني مردم دست زد و خواندن و نوشتن بزبان ترکي آذري را ممنوع ساخت و حکومتي در تبريز برقرار نمود که در ادبيات آذري از آن بعنوان فاشيزم پهلوي ياد مي‌شود.(٣)
انقلاب بهمن را تبريزي‌ها شروع کردند ، اکثريت زندانيان سياسي زمان شاه هم از آذربايجاني‌ها بودند ولي اولين کار جمهوري اسلامي بعد از انقلاب سرکوبي حزب خلق مسلمان و طرفداران آيت‌الله شريعتمداري در تبريز بود زيرا آذربايجاني‌ها به قانون اساسي جمهوري اسلامي راي ندادند و خواهان حذف ماده ١١٠ يعني اختيارات ولي فقيه از قانون اساسي بودند. قانون اساسي را که حکومت بدون در نظر گرفتن خواسته‌هاي مردم آذربايجان تصويب کرده است اجرا نمي‌‌کند و اصل ١٥ قانون اساسي را که در باره آموزش بزبان مادري اقليت‌هاست تا بحال اجرا نکرده است.
کنار گذاشته شدن نخبگان سياسي و فرهنگي آذربايجان بدلايل سياسي و فرهنگي هم بعد از مشروطه ، هم بعد از حکومت ملي فرقه دموکرات و هم بيشتر از همه بعد از انقلاب اسلامي بدليل مخالفت آنها با ولايت فقيه زمينه را يراي طرح شعارهاي ناسيوناليستي فراهم ساخته است. تقريبا تمام آثار بزرگ تاريخي ، فيلولوژي ، تورکولوژي و هنر و موسيقي در آذربايجان بعد از انقلاب توسط کساني نوشته شده است که جمهوري اسلامي آنان را از آموزش و پرورش ، آموزش عالي و از پست‌هاي ادارات دولتي پاکسازي و اخراج کرده است. حکومتي که نخبگان را از شرکت درنعيين سرنوشت کشورشان محروم مي‌سازد عملا آنانرا در تهران بسوي اوپوزيسيون و در مورد نخبگان ملل غير فارس بسوي ناسيوناليسم سوق مي‌دهد.
روشنفکر آذري که با تاريخ ملي خود آشناست و خود نيز با از دست دادن کارش مثال زنده تبعيض و حق کشي حکومت مرکزي عليه آذربايجاني است و راه ترقي را بر روي خود بسته مي‌بيند براي خروج از بن بست جمهوري اسلامي به ناسيوناليسم روي مي‌آورد. تبعيض فرهنگي يعني مقدم شمردن شيعه فارس زبان بر ايرانيان غيرفارس و غيرشيعه عامل اصلي نارضايتي ملل غيرفارس در ايران مي‌باشد.
زبان ترکي يکي از کاملترين زبان‌هاي زنده دنياست اما حکومت مرکزي حاضر نيست طبق قانون خودش آموزش زبان ترکي را در مدارس آذربايجان بپذيرد و اين امر بيش از هر خواسته ديگر ناسيوناليسم را تقويت مي‌کند. نگاه سياسي حکومت و پان‌ايرانيست‌ها به مساله زبان نگاه سرکوبگرانه بوده و فاصله فارس‌ها را با غيرفارس‌ها در ايران زياد کرده است. در دوره مشروطه جمعيت فارس‌ها در ايران ناچيز بود ولي بعد از تشکيل حکومت متمرکز توسط رضاشاه و رسمي شدن زبان فارسي و اجباري شدن آموزش آن و نيز تمرکز صنعتي و اداري و فرهنگي در تهران همراه با مهاجرت و آسيميلاسيون غير فارس‌ها ، جمعيت فارس زياد شد اما نسبت به مجموع جمعيت ايران همچنان در اقليت قرار دارد.
ستمي که طي هشتاد سال گذشته از طرف حکومت مرکزي بر آذربايجان اعمال شده است که از آن بعنوان ستم ملي ياد مي‌شود ، محدوديتي که حکومت‌هاي نهران براي زبان ترکي ايجاد کرده‌اند و بن‌بستي که جمهوري اسلامي در راه دموکراتيزاسيون جامعه ايران ايجاد کرده است، از علل اصلي رشد ناسيوناليسم آذري و مطرح شدن شعار‌هاي ناسيوناليستي در ميان طبقه متوسط آذربايجان مي‌باشند و با گذشت زمان نيز شعار‌ها راديکال‌تر شده و نيروي گريز از مرکز افزايش مي‌يابد.
نيروي اصلي جنبش ملي آذربايجان را جواناني تشکيل مي‌دهند که بعد از انقلاب متولد شده‌اند و در جامعه‌اي بزرگ شده‌اند که آنها را برسميت نشناخته و آنها نيز متقابلا آن جامعه را طرد مي‌کنند. در عوض ناسيوناليسمي که روشنفکران آذري مبشر آن بودند با استقبال و پذيرش اين نسل مواجه شده زيرا با ياد آوري گذشته‌هاي طلائي و آموزش فرهنگ ملي ، هويت جديدي به آنها داده و آينده روشني را براي آنان ترسيم کرده است که جمهوري اسلامي از آنان دريغ داشته است. جمهوري اسلامي هرکسي را که با ايدئولوژي و سياست رسمي حکومت موافق نباشد طرد کرده و راه ترقي اجتماعي را برايشان بسته است. به اين ترتيب بخش بزرگي از روشنفکران و انديشمندان لائيک به عرصه‌هائي رانده شده‌اند که جمهوري اجتماعي در آن عرصه‌ها غايب بوده است از جمله عرصه‌هاي فرهنگ و هنر و موسيقي و از اين طريق مراکز فرهنگي و هنري به کانون تجمع جواناني تبديل مي‌شود که در خط فکري جمهوري اسلامي نيستند و همين مراکز حلقه ارتباط جوانان به جنبش ملي هستند.(٤)
جمهوري اسلامي بخاطر عدم توجه به عرصه هنر و حتي بخاطر مخالفت با هنر و لهو و لعب ناميدن هر آنچه که هنر است ، اين عرصه را دربست در اختيار مخالفين خود گذاشته است. اين حکومت تنها ظرفيت پذيرش فولکلور و شعر و موسيقي ، مذهبي – عرفاني را داشته است که به هيچوجه جوابگوي نياز جامعه و جوانان نمي‌‌باشد.
همه تحقيقات ميداني نشان مي‌دهند که نسل جوان جمهوري اسلامي غرق در فساد ، مواد مخدر و انواع انحرافات اجتماعي است ، در صد ناچيزي از اين جوانان با فرار از کشور مي‌کوشند خود را نجات بدهند ولي اکثريت به پوچي و خود تخريبي دچار مي‌شوند. اين پديده در آذربايجان بسيار محدود است و مي‌توان گفت که ناسيوناليسم و مبارزه براي ايده آل ملي و روي آوردن به هنرهاي ملي جوانان آذري را از سقوط به منجلاب نجات داده است.
ناسيوناليسمي که امروزه در آذربايجان از آن صحبت مي‌شود با داشتن گذشته تاريخي طولاني ، در نوع خود جديد است و بعد از انقلاب سال ١٣٥٧ شروع شده است و توانسته است با شرايط نسبتا پيشرفته جامعه ايران و خواست نسل جوان با تحصيلات عالي هماهنگ شود. اين ناسيوناليسم:
١- بزبان علمي بيان مي‌شود
٢- با سياسي کردن دين مخالف است
٣- خواسته‌هاي ملي را جزئي از دموکراتيزاسيون جامعه ايران معرفي مي‌کند.
و به اين ترتيب پلاتفرمي ارائه مي‌کند که منطقي و حق بجانب است و مورد پذيرش مردم بويژه نسل جوان قرار مي‌گيرد. جنبش ملي به گذشته و مبارزات تاريخي آذربايجاني‌ها افتخار مي‌کند يعني آن دوران‌هاي طلائي که ملت آذربايجان قدرتمند بود و برتمام ايران فرمانروائي مي‌کرد ، گذشته‌اي که نه تنها هويت مي‌دهد بلکه ارزش آفرين و کارا مي‌باشد.
جنبش ملي فعلي در آذربايجان درست مانند جنبش مشروطه رهبر واحد ندارد بلکه رهبراني دارد که در امر دفاع از منافع ملي متفق هستند اما انديشه‌هاي سياسي ، تشکيلات دموکراتيک و تفکرات فلسفي گوناگون دارند. اين پلوراليسم سياسي و تشکيلاتي اتخاذ تصميمات واحد را مشکل مي‌سازد در عين حال بقاء و تداوم جنبش را نيز تضمين مي‌کند و مانع ازآن مي‌شود که با دستگير شدن و يا سازشکار شدن يک رهبر ، جنبش ملي ضربه بخورد و باصطلاح همه تخم مرغ‌ها در يک سبد گذاشته نشده‌اند که خود اين امر دليل بر مدرن و دموکراتيک بودن اين جنبش است.
در سال‌هاي اخير تلاشهائي انجام گرفته است براي انتخاب شوراي رهبري و يا مجمع نمايندگان گروهها که بتواند نقش پارلمان ايالتي را اجرا کند و تلاشهاي سازمان‌يابي از اين قبيل همچنان ادامه دارد.
اما چرا مذهب بويژه مذهب شيعه نقشي در جنبش ملي آذربايجان ندازد؟
مسئولين جمهوري اسلامي در اظهارات خود اعتراف مي‌کنند که جوانان از انقلاب اسلامي قهر کرده‌اند و محققين خارجي نيز که در باره تغييرات جامعه شناسانه در ايران مطالعه مي‌کنند متفق القول هستند که جامعه ايران از انقلاب اسلامي ، سکولار بيرون آمده است. بي‌تفاوتي مردم نسبت به تبليغات اسلامي حکومت و همچنين بي‌توجهي به تکاليف ديني در ميان ايرانيان درست نقطه مقابل کشورهاي عربي مسلمان است. البته اين امر بمعني بي‌دين شدن مردم نيست ، مردم همچنان به معنويات اعتقاد دارند ولي تلفيق دين و دولت توسط جمهوري اسلامي باعث شده که توده مردم از دين دولتي گريزان باشند. اين پديده در آذربايجان آشکارتر از مناطق ديگر بچشم مي‌خورد زيرا آذربايجاني‌ها استفاده از مذهب عليه مذهب را بلافاصله بعد از انقلاب تجربه کرده و تاوان آنرا نيز پرداخته‌اند.
من در کتاب «آذربايجان و جنبش طرفداران شريعتمداري درسال ١٣٥٨» (٥) با جزئيات تمام نشان داده‌ام که بعد از شکست حزب «خلق مسلمان» ديگر آذربايجاني‌ها حاضر نيستند با شعار‌هاي ديني و با رهبري روحانيت بحرکت در آيند.
بعد از جنبش تنباکو در ايران که آغاز بيداري ايرانيان محسوب مي‌شود و با بحساب آوردن جنبش محمدعلي باب ، ايرانيان تا به امروز هفت بار انقلاب کرده‌اند و بلا استثناء سه قشر و طبقه اجتماعي در تمامي اين تحولات بزرگ و انقلابات نقش اساسي بازي کرده‌اند که عبارتند از بازاري‌ها ، روحانيون و پا برهنه‌ها.
بازاري‌ها در انقلابات سرمايه گذاري کرده‌اند ،
روحانيون انقلاب را تبليغ نموده‌اند ،
پابرهنه‌ها انقلاب‌ها را بثمر رسانده‌اند.
علت شکست بعدي همه اين انقلاب‌ها نيز بخاطر تضاد منافع اجتماعي رهبران و رهروان آن بوده است. اکنون با ترکيب جديدي که در قشربندي جامعه ايران بوجود آمده نيروهاي محرک اجتماعي ديگر مانند سابق نيست. جامعه باسواد شده رشد کرده و عقل‌گرائي مسلط است و نيروهاي مدرن نقش تعيين کننده پيدا کرده‌اند و بهمين جهت سياست تبديل به علم شده است و انگيزه مذهبي از عوامل اصلي حرکت‌هاي اجتماعي در ايران نيست و عليرغم تلاش عظيم و سرمايه هنگفتي که حکومت براي اسلامي کردن و اسلامي نشان دادن جامعه بکار ميگيرد درست نتيجه عکس بدست مي‌آورد.
بازار سنتي ديگر نقش مسلط در اقتصاد کشور ندارد ، روحانيت با بدست گرفتن قدرت سياسي اعتبار معنوي سابق را از دست داده و مردم مانند توده‌هاي بي‌سواد گذشته دنباله رو اين و آن نيستند. قشر تحصيل کرده و طبقه متوسط فعالين اصلي و حاميان پايدار جنبش ملي آذربايجان هستند اين نيروي اجتماعي در تمام کشور‌هاي دنيا ، لائيک و دموکرات است و اين قاعده در آذربايجان هم امروز کاملا صادق است در عين حال اين واقعيت تاريخي که آذربايجان مهد شيعه در ايران بوده است برکسي پوشيده نيست اما شيعه‌اي که شاه اسمعيل مبشر آن و قزلباش آذربايحاني مروج آن بود «شيعه علوي» بوده و با شيعه حکومتي فعلي تفاوت‌هاي بنيادي داشته است. شيعه گري در آن دوره نوعي اصلاح ديني و برطرف نمودن بسياري از قيد و بند‌ها بوده است هر چند که اين اصلاح نيز با شمشير عملي شده است.
آذربايجان دوره‌هاي متعدد جنگ‌هاي مذهبي را طي کرده است حتي در دوره مشروطه در اردبيل دعواي حيدري – نعمتي جريان داشته. بازاريان حيدري و ملاکين نعمتي بوده‌اند. در تبريز نيز دعواي شيخي و متشرع وجود داشته و طرفداران استبداد عموما متشرع بوده‌اند. امروز نيز استفاده از نيروي بسيج گر مذهب بعضي از فعالين حرکت ملي را وسوسه مي‌کند و بعضي از شحصيت‌ها و گروههاي مذهبي جزو فعالين هستند اما جنبش ملي فعلي در آذربايجان بدلايل متعدد سکولار مي‌باشد زيرا:
الف – سمبل اسطوره‌اي اين جنبش يعني «بابک» قهرمان مبارزه با مدعيان دين و نيروهاي اشغالگري است که توسعه‌طلبي‌هاي سياسي خود را بنام دين انجام مي‌دادند. هيچگونه شعار ديني ضميمه خواسته‌هاي ملي نيست. علاوه بر آن ، طراوت و جذابيت اين جنبش براي جوانان در جنبه‌هاي غيرديني آن مي‌باشد. غير ديني بودن مرزبندي اصلي اين جنبش با گروههاي مدافع حکومت است. جنبش‌هاي ملي در ايران بدين‌جهت براي جمهوري اسلامي خطر محسوب مي‌شوند که طبق تحقيقات خود حکومت اين جنبش‌ها بر اساس شعار‌هايشان لائيک مي‌باشند.
ب – تمام تئوريسين‌ها و طراحان سياسي اين جنبش افراد غير مذهبي ، اغلب با گذشته آته‌ايست يا لائيک بوده و هستند و اصولا روحانيون و افراد مذهبي به امت اعتفاد دارند و نه به ملت در صورتيکه تمام نيروي جنبش صرف اثبات اين واقعيت مي‌شود که آذربايجاني‌ها يک ملت هستند.
در گذشته تلاشهائي از طرف مدافعين مذهبي جنبش صورت گرفت تا بابک را شيعه و مخالف خلافت بني اميه معرفي بکنند اما اين تلاش‌ها بجائي نرسيد و دنبال نشد.
يکي از دلايل وجودي اين جنبش آنست که حکومت ديني ملت را برسميت نمي‌‌شناسد و آنجا هم که مجبور مي‌شود بدان اعتراف کند از اصطلاح اقوام استفاده مي‌کند. اصطلاح مردم شناسانه اقوام در کار برد سياسي خود تحقيرآميز است و اروپائي‌ها در دوره استعمار آنرا درمورد ملل تحت سلطه بکار برده‌اند.
در ميان روحانيون حاکم هم کارشناس مسائل ملي وجود ندارد و سرکوبي نظري گروه‌هاي ملي توسط پان ايرانيست‌ها انجام مي‌گيرد که حکومت اسلامي آنان را بخدمت گرفته و مزدور فرهنگي کرده است.
ج- جنبش ملي آذربايجان خود را دموکراتيک ، ترقي‌خواه و مدرن معرفي مي‌کند. تلفيق نکردن دين با سياست از پرنسيپ‌هاي دموکراسي است. هنر که در جوامع اسلامي عنصر غير ديني و از نظر بعضي از متشرعين عنصر ضد ديني است وسيله اصلي تبليغ ناسيوناليسم آذري مي‌باشد.
همچنين با الگو شدن زنان مبارز در تاريخ آذربايجان که بعضا نيز جنبه اسطوره‌اي دارند مانند تومروس که کورش را شکست داده است و نگار کوراوغلي و‌ هاجر قاچاق نبي ، اين جنبش تفاوت خودرا با داوري دين در باره زنان نشان داده است و فمينيسم از اصول آن شده است.
د – جمهوري ترکيه و جمهوري آذربايجان ، دو کشور همزبان و هم مرز و همسايه با آذزبايجان هر دو حکومت لائيک دارند و حتي با اين صفت در دنيا شناخته مي‌شوند.(٦) در طول قرون، مثلث تبريز ، استانبول ، باکو هميشه از نظر فرهنگي مکمل هم بوده‌اند از يکديگر تاثير پذيرفته و متقابلا بر همديگر تاثير گذاشته‌اند و بطور متناوب يکي از اين سه مرکز ثقل شده و دو ديگر را تغذيه فرهنگي کرده است و اکنون دوران شکوفائي فرهنگي استانبول است.
روشنفکران ترک همطراز با بهترين‌هاي اروپا شده‌اند و در تيراژ کتاب و روزنامه نسبت به جمعيت از اروپا جلو افتاده‌اند ، تاثيرات فرهنگي ترکيه در اروپاي شرقي ، قفقاز و مناطق شمال‌غرب ايران کاملا آشکار است و در آذربايجان غربي حتي لهجه اکثريت جوانان متمايل به لهجه استانبولي شده است در چنين وضعيتي طبيعي است که جنبش ملي آذربايجان لائيک و غير مذهبي باشد و غير از آن تعجب آور خواهد بود.
جمهوري اسلامي بعد از بيست و هفت سال حکومت توام با خشونت و در حالي که تمام اشکال حکومتي موجود در دنيا را رد مي‌کرد خود در ايجاد يک سيستم حکومتي متناسب با شرايط زمان شکست خورده است و قادر نيست براي نسل جوان اميد و شانس موفقيت در زندگي ايجاد کند بدين‌جهت براي خلاصي از مشکلاتي که حکومت اوليگارشيک و تئوکراتيک ايجاد کرده است گرايش گريز از مرکز در مناطق ملي تقويت شده و همراه با آن سمپاتي نسبت به الگوي حکومتي کشورهاي لائيک افزايش يافته است.
ه – طي سال‌هاي اخير ناسيوناليسم در کشورهاي مسلمان با اسلام راديکال تلفيق شده است ، عوامل متعددي باعث اين وضعيت شده‌اند و در وحله اول بنيادگرائي اسلامي عکس‌العملي است در مقابل مدرنيزاسيون و جهاني سازي. همچنين پروژه‌هاي مدرنيزاسيون در اغلب کشورهاي مسلمان که سيستم‌هاي حکومتي غير منتخب داشته‌اند با شکست مواجه شده مخصوصا مدرنيزاسيون در کشورهاي عربي در اشکال سوسياليسم ، ناصريسم ، بعث ايسم و سوسيال دموکراتيسم بدليل ناتواني در حل معضل اعراب و اسرائيل و حل مسئله فلسطين ناموفق مانده است از اين روي جامعه سنتي به مذهب پناه آورده است و سياست‌هاي جهاني نيز آنرا تشديد کرده. (٧)
در ايران عکس اين مساله اتفاق افتاده است ، طي بيست و هفت سال گذشته حکومت اسلامي در ايران روي کار بوده تمامي بيعدالتي‌ها و استبداد و قهر بنام اسلام انجام گرفته ، مردم در اداره جامعه شرکت داده نشده‌اند و حکومت با اتکاء به در آمد نفت و نيروهاي نظامي و شبه نظامي قدرت را نگاه داشته است بدين‌جهت اکثريت مردم از اسلام سياسي فاصله گرفته‌اند و حتي گروه‌هاي اپوزيسيون دولت که ايدئولوژي اسلامي داشتند بشدت تضعيف شده‌اند.
جنبش ملي فعلي آذربايجان نيز که بعد از انقلاب اسلامي در ايران تجديد حيات کرده با آگاهي به روانشناسي اجتماعي از اسلام سياسي فاصله گرفته و توانسته است قربانيان حکومت اسلامي را جذب کند بنا بر اين سکولاريسم بخشي از هويت اين جنيش بوده است.
—————–
1 – علل رشد ناسيوناليسم آذري در ايران
1- Reasons of Development of Azeri nationalism in Iran
Mashallah Razmi the International society For Iranian Studies USA 2004
2 – نقل به مضمون از سخنراني دکتر احمد اشرف در پاريس سال 2004
3 – گفتگوي نويسنده مقاله با اميرعلي لاهرودي از رهبران فرقه دموکرات آذربايجان– باکو 2006
4 – ژيل ريو
4 - Le Nationalisme Azeri en Iran
. Gilles Riaux - Doctorant Institut Français de Géopolitique Paris VIII
5 – آذربايجان و جنبش طرفداران شريعتمداري
5 -Azerbaijan and the pro – shariatmadar mouvement
Mashallah Razmi Tribun Sweden 2000
6 – کوريه انترناسيونال
6 - Rien ne va plus entre Tehran et Bakou
Mashallah Razmi - Courrier International - Septembre 2001
7 – اوليوير روي
7 - L’islamisme nouveau Panarabisme
Olivier Roy - Alternatives Internationales - Décembre 2005


Labels:

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home