Sunday, January 27, 2008



سيد علي حسيني خامنه اي: مبتکر تعبير پان ايرانيستي ايران شمالي
-------------------------------------------------------------------------------
اسدالله خلخالي
-------------------------------------------------------------------------------


اسلام خامنه اي را تكذيب مي كند:

غيراسلامي بودن تحميل زبان قوم فارس بر ديگر ملل مسلمان و محروم نگاه داشتن اين ملل از شناخت، آموختن و حفظ و گسترش هويت٬ زبان و فرهنگهاي خود اظهر من الشمس است. پيامبر اسلام علت مبعوث شدن خويش را از بين بردن تعصبات نژادي و تباري بيان مي‌كند، در حاليكه سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي در كشوري كه از ملل مختلفي تشكيل شده و فارس در آن صرفا يك اقليت محسوب مي‌شود، مدام فارس فارس گفته و به فارسيت و پارسيگري مي‌نازد. «بر خلاف سياستهاي جمهوري اسلامي در خوار و حقير شمردن زبان ملل مسلمان غيرفارس در ايران، زبان از منظر اسلام، در شكل شفاهي آن با تصوير "خلق الانسان علمه البيان"، در صورت مكتوب آن با سوگند "نون و القلم و ما يسطرون"، قداستي هم سنگ روح انسان مي يابد و بالاتر از آن، خداي خالق هستي، خود را به عنوان يك سخنگو معرفي مي كند. در اسلام، الله نه تنها با آدميان و ملائك، بلكه با حشرات و پرندگان و حتي با زمين و آسمان به گفتگو مي نشيند، و در جاي جاي قرآن، گفت و گو را نمايش اصلي ظهور خلايق معرفي كند. در تضاد آشكار با سياستهاي جمهوري اسلامي براي نابود كردن تنوع و تكثر زباني و زبان و فرهنگ ملل مسلمان غيرفارس در ايران، كتاب آسماني مسلمانان، اختلاف زبانها را حكمتي خداوندي و آيتي الهي براي تامل فرهيختگان و دانشمندان معرفي مي كند "و من آيات خلق السموات و الارض و اختلاف الستكم و الوانكم ان في ذلك لايات للعالمين"، آيه 13 از سوره حجرات. "من شما را خلق کردم به شعبه ها و قبايل مختلف تا بشناسيد همديگر را" و... بحث "لتعارفوا" بحث رنگ چشم، رنگ پوست، فيزيک و ظاهر نيست، بلکه بحث معرفت پيدا کردن به اقوام مختلف است. بحث بها دادن به فرهنگ و باورهاي آنها و بحث به رسميت شناختن حقوق اساسي آنان است. به رسميت شناختن حقوق اساسي ملل مختلف و احترام به فرهنگ و باورهاي آنها در دايره امتحانات الهي قرار مي گيرد. ترك، ترکمن، بلوچ، عرب، کرد، لر و ... تنوع خلقت را نشان مي دهد. بي اعتنائي به اين تنوع خلقت، در صف عصينانگران قرار گرفتن است».

عدم پايبندي خامنه اي رهبر نظام به قانون اساسي نظام:

خامنه اي لفظا تاكيد بسيار بر تعهد و پايبندي به قانون اساسي جمهوري اسلامي دارد، مثلا وي در ديدار با مسئولان نظام در مخالفت با اصلاحات، سلاح قانون اساسي را بكار برده و مي گويد: «در جريان اصلاحات دو موضوع اساسي و اصولي بايد مورد توجه و دقت‏ خاص قرار گيرد يكي اينكه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ميثاق بزرگ ملي، ديني و انقلابي ما و مبناي چارچوب اصلاحات باشد. از اين رو نبايد به بهانه اصلاحات به ساحت و ساختار قانون اساسي تعرض و بي حرمتي شود بلكه اصلاحات بايد بطور دقيق در چارچوب قانون اساسي صورت بپذيرد. دوم حفظ يكپارچگي ملي و قومي كشور، مبارزه با عوامل تحريك قوميت‏ها و ديگر عوامل تجزيه قومي كشور در جريان اصلاحات است. اين دو اصل جزو خطوط حساس است كه تعرض به آن بارزترين نشانه انحراف مسير اصلاحات خواهد بود». اين در حاليست كه خامنه اي و ديگر سران جمهوري اسلامي، خود تاكنون هر اصل و بند و ماده اي از همان قانون اساسي مورد ادعائي خود را كه ناظر به حقوق مردم، آزاديها، رعايت عدل و برابري و عدم تبعيض و ....و از جمله حقوق ملي و زباني گروههاي ملي ساكن در ايران است، عملا بايكوت كرده و مانع اجراي آنها شده اند. مطابق اصل ١٥ قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران حق تحصيل به زبان مادري، حق مردم بوده و سلب اين حق از آنها توسط جمهوري اسلامي ايران، نقض آشکار قانون اساسي خود است. علاوه بر آن جمهوري اسلامي مكررا و به طور اصولي، اصل ديگر اصول قانون اساسي جمهوري اسلامي مانند ٩، ٣ و ١٩ را نقض ميكند. (اصل ٩ ميگويد: "هيچ مقامي حق ندارد به نام حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور آزاديهاي مشروع را، هر چند با وضع قوانين و مقررات، سلب كند." اصل ٣ قانون اساسي مقرر مي‌دارد كه همه ايرانيان در مقابل قانون برابرند و اصل ١٩ قانون اساسي مشخص مي‌كند كه مردم ايران از هر قوم و قبيله‌ كه باشند از حقوق مساوي ‌برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اين‌ها سبب امتياز نخواهد بود).

نه خامنه اي و نه هيچكدام ديگر از سران و نهادهاي جمهوري اسلامي، هرگز در سي سالي كه جمهوري اسلامي بر سر كار است، از محروميت ٧٠ در صد از مردم ايران از تعليم و تعلم به زبانهاي ملي خود و از عدم اجراي قانون اساسي ناظر به برابري زبانها و اقوام ايراني ناخرسند نگشته اند. جمهوري اسلامي به اين نيز اكتفا نكرده، كساني كه خواهان اجراي اين بندها و مواد قانون اساسي مي شوند را تحت آزار و تعقيب و تضييق قرار داده است. در واقع مقام رهبري و كل نظام جمهوري اسلامي خود بزرگترين تعرض و بي حرمتيها را به ساحت و ساختار قانون اساسي جمهوري اسلامي نموده اند. از اين قبيل مواد قانون اساسي، مواد ١٥، ١٩ و ٤٩ است که هرگز اجرا نشده اند. تاكنون دهها تومار و تجمع اعتراض آميز تركان و آذربايجانيها براي تحصيل به زبان مادري و اجراي اصل 15 قانون اساسي با بي اعتنايي كامل مسئولين جمهوري اسلامي ايران مواجه شده است.

«با ظهور و رشد جنبش هويت خواهي و برابري طلبي تركان در ايران، به زودي تهيه و ارسال طومارهايي مبني بر درخواست اجراي ماده‌ ١٥ كه مجوز تدريس زبانهاي رايج در ايران را مي دهد و ارسال آن به مقامات مختلف به ويژه رئيس جمهور آغاز شد. اين اقدام که به سرعت همه گير شد، نشانه‌ بلوغ و خودآگاهي نوين در ميان دانشجويان آذربايجاني بود. آنان با استناد به اصل ۱۹ قانون اساسي ايران که هرگونه تبعيض در تقسيم حقوق فرهنگي و اجتماعي و سياسي را بر پايه زبان، ملت و رنگ محکوم مي داند خواهان تقسيم نمودن بودجه فرهنگي و اجتماعي کشور براي رشد و بالندگي فرهنگ تمام ملتها و زبانها، به صورت مساوي و به نسبت جمعيت ملي کشور بودند. اين درخواست قانوني اگر از طرف دولتمردان بصورت منطقي پاسخ داده مي شد، مي توانست از افتادن مطالبات در مسيرهاي ديگر جلوگيري کند اما دولت مرکزي حس مي‌کرد با سکوت مي‌تواند بر هيجانات غلبه کند. دانشجويان با تاكيد به اين مسأله که شيشه‌هاي ساختمان رياست جمهوري را با اين طومارها پاک مي‌کنند، بر اين نکته‌ مهم اشاره داشتند».

- جالب آنكه فوائد مسكوت گذارده شدن اصل ١٥ قانون اساسي، صرفا عايد گروههاي غيرمسلمان مانند ارمنيها و زيانهاي مسكوت گذارده شدن اين اصل صرفا عايد گروههاي مسلمان غير فارس مانند تركها مي شود. بدين شرح كه با مسكوت گذارده شدن بخش "خط و زبان رسمي ايران فارسي است"، ارمنيان از خط ملي خود ارمني هم در كتب درسي و هم در نشرياتشان استفاده ميكنند، در حاليكه كاربرد الفباي لاتيني تركي آذربايجاني ممنوع است. و با مسكوت گذارده شدن بخش "استفاده از زبان‌هاي‌ محلي و قومي‌ در مطبوعات و رسانه‌هاي گروهي و تدريس ادبيات آن‌ها در مدارس آزاد است" صرفا ملل مسلمان غيرفارس از تحصيل به زبان ملي خود محروم شده اند و ارمنيان همچنان از حق تحصيل به زبان ملي خود ارمني برخوردارند.

خواست تغيير قانون اساسي و تضمين حقوق زباني

دشمني جمهوري اسلامي و نهادهاي آن با زبان و هويت و ملل مسلمان غيرفارس کشور و بي كفايتي حکومت موجب شد که به موازات افزايش روز افزون تعداد اين طومارها و عدم پاسخ دولت مرکزي به آن‌ها، بزودي آگاهي مردم از حقوق خود و در نتيجه سطح مطالبات گسترش يابد. به گونه اي كه اكنون خواست آموزش زبان مادري در جوار زبان مشترك فارسي، ديگر حداكثر خواست تركان ايران و آذربايجان جنوبي نبوده، بلكه خواست رسميت و دولتي شدن زبان تركي تبديل به حداقل خواست تركان ايران و آذربايجان جنوبي شده است. (طبق ميثاقهاي بين المللي، دولتها و حكومتها موظف به ارائه آموزش به زبان‌هاي رسمي كشور براي اكثريت مردم كشورند. بنابراين تا زمانيكه در ايران زبان تركي داراي موقعيت زبان رسمي و دولتي نباشدد، كوچكترين احتمال و شانسي براي پذيرش حقوق زباني مساوي زبانهاي تركي و فارسي از سوي دولت ايران وجود ندارد).

اكنون اجماعي در بين روشنفكران ملل غيرفارس ساكن در ايران ويژه تركان در حال شكل گيري است كه معتقد است «با توجه به اينکه دهها هزار فعال تورک ايراني به جرم تاکيد به اجراي اصل ١٥ و ١٩ و ٤٨ قانون اساسي تاکنون به انحا مختلف زنداني، شکنجه، تبعيد، از شغل خود اخراج و يا در گزينشها رد صلاحيت شده‌اند، تا تغيير اساسي در نگرشها و عملکرد دولت به مساله زبانها و حقوق ملي ملل مسلمان غيرفارس ساكن در ايران و حقوق زباني زبانهاي رايج در آن، قانون اساسي براي ما سنديت ندارد. نه اجراي دقيق تمام اصول قانون اساسي از جمله اصول مربوط به حقوق اقوام ايراني (١٣-١٥-١٩-٤٨) و نه آن مصوبه تحقيرآميز مجمع تشخيص مصلحت نظام كه زبان و خط فارسي را ركن تعريف هويت ملي ايراني دانسته است، مطلقا نمي تواند در راستاي حقوق ملي و حقوق شهروندي برابر ملتهاي تحت ستم در ايران باشد. قانون اساسي جمهوري اسلامي همبستگي مردمان و ملل ساكن در ايران را از بين برده است. اين قانون اساسي، رسما و علنا برابري حقوق شهروندي را انکار و بر طبقه بندي مردمان ايران به شهروندان درجه يک و درجه دو تاکيد دارد. در اين قانون اساسي ملتهاي غيرفارس، مسلمانان اهل سنت، زنان و اقليتهاي ديني و مذهبي غيرمسلمان و مردم غيرديني و لاييک، از حقوق شهروندي برخوردار نيستنند و مورد تبعيض جدي هستند. قانون اساسي جمهوري اسلامي بر اصل ولايت فقيه فارسي استوار است که در تضاد بنيادي با دموکراسي و آزادي و منافع و هويت ملي تركي قرار دارد».

سركوب زبان، فرهنگ و ملل مسلمان ساكن ايران، خصلت ذاتي نظام جمهوري اسلامي ايران:

عملكرد جمهوري اسلامي در داخل كشور مانند سياست خارجي آن اساسا به شكل اعمال تبعيض و آپارتايد بين مسلمانان و سركوب ملل مسلمان غيرفارس طراحي و بنيانگذارده شده است. به عنوان نمونه در قانون اساسي جمهوري اسلامي نام برخي از اقليتهاي ملي غيرمسلمان مانند ارمني، آسوري، يهودي به اسم آورده شده و براي ايشان امتيازاتي ملي و زباني و با ماهيت غيرمذهبي و غيرديني مانند داشتن نماينده در مجلس با نام ملي خود (ارمني، يهودي، آسوري) و يا آموزش زبانهايشان در نظر گرفته شده است. اين در حالي است كه نام هيچ ملت و اقليت ملي مسلمان به جز فارسها در قانون اساسي جمهوري اسلامي آورده نشده و هيچ ملت و اقليت ملي مسلمان حق تمثيل در مجلس با نام ملي خود را ندارند. در عمل نيز در حاليكه اقليتهاي ملي غيرمسلمان از برخي از حقوق ملي و زباني خود برخوردارند هيچ ملت مسلمان غيرفارس از هيچگونه حق ملي و زباني برخوردار نيست. اساسا وجود ملل مسلمان غيرفارس در قوانين ايران كلا نفي و انكار شده است. اكنون در منطقه و بين كشورهاي همسايه تركيه، آذربايجان، تركمنستان، افغانستان، پاكستان و عراق جمهوري اسلامي ايران تنها كشوري است كه در آن ملل و اقليتهاي ملي مسلمان غيرفارس به شديدترين شكل متصوره از همه حقوق ملي خود و در راس آنها از حق شناخته شدن رسمي در قانون اساسي و از حق تحصيل به زبان ملي خود محرومند.

در واقع سياست تحميل زبان و فرهنگ قوم فارس و سعي در محو و امحاء زبانها و هويتهاي ملل غيرفارس مسلمان ايراني كه از سوي دولت جمهوري اسلامي پيگيرانه در حال اجراست٬ آشكارا سياستي اصولي در جهت تضعيف فرهنگ ملل مسلمان ايران و منطقه و در دشمني بارز با تمدن عمومي جهان اسلامي است. اين سياست و خصلت نظام جمهوري اسلامي در دشمني با زبان و فرهنگها و ملل مسلمان غيرفارس، مهلكترين ضربات را – بسيار بيشتر از خطر و تهديد كشورهاي استعماري غربي و يا "دشمنان" خيالي سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي- بر فرهنگ، زبانها و توسعه ملل و جوامع مسلمان منطقه و كل جهان اسلام وارد مي سازد. جاي تاسف بسيار دارد كه سياست تضعيف زبان و فرهنگ ملل مسلمان ساكن در ايران به جاي حمايت از زبانها و فرهنگهاي آنها٬ به شكل سياست كلان جمهوري اسلامي در آمده است و تاسف آورتر آنكه بسياري از مقامات٬ مراجع و شخصيتهاي ديني فارس، نه تنها در مقابل اين سياستهاي ضد اسلامي فارسيپرستي٬ يكسانسازي قومي٬ فارسيگرايي و آريازدگي سكوت كرده اند حتي به صورت مدافعين دو آتشه آنها در آمده اند.

خامنه اي: اتحاد ملي يعني فارس شدن داوطلبانه و يا اجباري

سيدعلي حسيني ملقب به خامنه‌اي، رهبر جمهوري اسلامي، در پيامي به مناسبت آغاز سال نو، سال 1386 را سال «اتحاد ملي و انسجام اسلامي» نامگذاري كرده و «ايجاد تفرقه و تضعيف وحدت ملي ايرانيان» و «به وجود آوردن مشكلات اقتصادي براي متوقف كردن پيشرفت كشور» را دو روش عمده دشمنان براي مقابله با ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي شمرده است: «دشمنان به بهانه‌هايي همچون قوميت، مذهب و گرايشهاي صنفي، درصدد هستند وحدت كلمه ملت ايران را از بين ببرند و در جهان اسلام نيز اختلافات مذهبي را دامن بزنند و با براه انداختن جنگ شيعه و سني ميان ملت ايران و جوامع اسلامي فاصله ايجاد كنند».

خامنه اي تلاش براي اتحاد و يكپارچگي ملي و تقويت هوشيارانه و خردمندانه انسجام امت اسلامي را تنها راه نااميد كردن دشمنان و خنثي كردن توطئه‌هاي آنان خوانده است: «به ياري پروردگار، در سال 86، آحاد ملت، قوميتهاي گوناگون، مذاهب مختلف و همه صنوف مردم ايران با اتحاد ملي، حركت پراميد به سوي آينده درخشان خود را شتاب مي‌بخشند....». وي در نشريه «محوريابي» که از نشريات آموزشي بسيج و سپاه است در باره سياست فارسسازي ملل غيرفارس ايران كه وي از آن به "هويت ملي" تعبير مي كند چنين ميگويد: «قبل از انقلاب اسلامي از هويت ملي و مليت ياد مي‌شد امّا به هيچ وجه «هويت ملّي» تقويت نمي‌شد. علت هم اين بود کساني که ايران را براي منافع خود مي‌خواستند، مي‌دانستند که اگر هويت ملي در اين کشور زنده شود با منافع آنها ناسازگار بوده، لذا هويت ملي تضعيف مي‌شد... کشور ما تا آنجا به سمت وابستگي پيش رفت که افراد برجسته خجالت نکشيدند و پيشنهاد تغيير زبان و خط فارسي را دادند. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي.... به مقوله هويت ملي که خود اين يک فرهنگ و جزو مصاديق و سطور برجسته يک ملت و کشور است اهتمام ورزيده شد... اهتمام ورزيدن به فرهنگ و هويت ملي برکاتي را به همراه داشته که اين برکات بدون آن به هيچ وجه ممکن نبود در کشور به وجود بيايد». (محوريابي شماره 6، 7، 8، 9 مورخ 15/3/83)

- سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي، ديگر سران جمهوري اسلامي و قوميتگرايان فارس-پان ايرانيستها كه مدام از خطر قوميتگرايي سخن ميرانند و در نكوهش و دلسرد كردن حتي ترسانيدن جوانان و مردم از آن نوشته ها چاپ و پخش ميكنند، مسئله اي را به عمد فراموش مي كنند: اينكه از مساله سازترين و مخربترين قوميتگرايي و يا در واقع تنها قوميتگرايي عملا موجود در كشور يعني قوميتگرايي فارسي كه از خصلت دولتي بودن نيز برخوردار است سخني به ميان آورند. در سده اخير قوميتگرائي فارسي ـ كه اكنون در تار و پود نهاد رهبري و همه نهادها و موسسات آموزشي و فرهنگي و سياسي و مذهبي جمهوري اسلامي رخنه و جا خوش كرده است ـ خود يكي از سنگينترين بارها بر گرده مردم شوربخت و از اصليترين مشكلات ايران عميقا توسعه نيافته است.

- مورد انتظار بود كه حداقل رهبر كشور خود را از مناقشات ملي و افكار نژادپرستانه فارسي بدور نگه ميداشت. اما در جمهوري اسلامي ايران، افكار نژادپرستانه مانند همه نهادها، بر دستگاه رهبري جمهوري اسلامي نيز حاكم است: « پان فارسيسم که همة امکانات دولتي و ملي در ايران و از جمله نهاد رهبري را در اختيار خود گرفته مانند بولدوزري در انهدام فرهنگهاي ملل مسلمان غيرفارس کوشش دارد. هر صداي اعتراضي، با چماق «وحدت ملي» سرکوب مي شود و هرگونه اعتراض به عملکرد دستگاههاي فرهنگي کشور به عنوان «اقدامي ضد امنيتي» تلقي ميگردد». سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي ديرزماني است كه در جبهه قوميتگرايان افراطي فارس جاي گرفته است. وي از دوره اصلاحات دشمني خود را با برابري خواهي و هويت طلبي ملل مسلمان غيرفارس ساكن در ايران نشان بروز داده و گفته بود: «حفظ يكپارچگي ملي و قومي كشور، مبارزه با عوامل تحريك قوميت‏ها و ديگر عوامل تجزيه قومي كشور در جريان اصلاحات... جزو خطوط حساس است كه تعرض به آن بارزترين نشانه انحراف مسير اصلاحات خواهد بود». نامگذاري سال اتحاد ملي توسط رهبر جمهوري اسلامي نيز در همين راستا ميباشد.

- كسي گمان نمي كرد كه با نامگذاري سال "اتحاد ملي" وي مي خواهد "تساوي حقوق ملتها" در كشور را برقرار سازد. زيرا منظور خامنه اي از "زبان ملي"، زبان قوم اقليت فارس؛ و از "هويت ملي"، مولفه هاي هويتي قوم اقليت فارس از جمله زبان و خط فارسي؛ و مقصدش از "اتحاد و وحدت و يكپارچگي ملي و قومي كشور"، تفريس و تفرس، يكسانسازي، فارسسازي، تبديل شدن داوطلبانه و يا جبري همه ملل مسلمان غيرفارس ساكن در ايران به فارس، پارسيگري و امحاء و از بين بردن هويت ساير ملتها و در يك كلام فارس شدن كامل؛ و منظور وي از تجزيه قومي، تنوع و تكثر ملي مردمان ايران و شناختنه شدن رسمي و احترام بدانها؛ و منظور وي از مبارزه با تحريك قوميتها و عوامل تجزيه قومي، تشديد سركوب برابري خواهان و هويت جويان ملل غيرفارس ساكن در ايران است.

در جمهوري اسلامي ايران پس از خط دهيهاي خامنه اي اكنون بيش از هر زمان ديگري، به عوض پرداختن به قوميتگرايي افراطي فارسي واقعا موجود در ايران، با مساله برابري طلبي و هويتجوئي ملتهاي ايراني غيرفارس برخورد امنيتي ميشود. دليل بر اين ادعا دستگيريهاي گسترده اخير پس از چراغ سبز سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي و به بهانه حفظ وحدت ملي و مبارزه با عوامل تحريك قوميتها و تجزيه قومي در كشور مي باشد كه در نتيجه آن بسياري از روشنفكران و نويسندگان و شعرا و هنرمندان ترك و آذربايجاني در زندانها گرفتار و مورد آزار و شكنجه قرار داده شده اند.

خامنه اي: ملت ترك و آذربايجانيان، مزدور خارجي و دشمن ايرانند!

سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي در دوره رياست جمهوري اش، در برخورد با آذربايجان و تركان هرگز همسو با مزاج و سعادت ملت ترك حرکت نکرد. پس از انتصاب به مقام رهبري نيز بي تفاوتيهاي او نسبت به ظلم و تبعيضهاي روا شده به آذربايجان و تركان ايران ادامه يافت. او نيز كوچكترين اعتنائي به صدها و هزاران نامه و تومار و مکتوب از طرف روشنفکران و جوانان و مردم ترك در ارتباط با مسايل و مشکلات اقتصادي، سياسي، هويتي و ملي آذربايجان و ملت ترك و خواست تحصيل به زبان تركي و رسميت اين زبان در ايران به مقامات ايراني ارسال گشته است ننمود. بي پاسخ گذاشتن هزاران تومار و نامه؛ پارسيگري و تعريف و تمجيدهاي متعدد و بيجا از زبان مادريش فارسي و حمايت علني از سياستهاي فارس محوارنه و ترك ستيزانه دولت در داخل و خارج كشور، باعث شد ملت ترك و آذربايجان خاطره خوشي از خامنه اي و نهاد رهبري نداشته باشند. وي به عنوان رهبر نظام روز به روز بر شدت پارسيگري و آريائيگرائي خويش افزود. تا جائيكه در نهايت، ادعاهائي سخيف و مضحك مانند "زبان فارسي همه چيز ماست"، "ايران كشوري فارسزبان است" را بر زبان راند. اخيرا نيز خط دهي وي به دولت جهت اجراي سياستهاي سركوبگرانه بر عليه تركان و آذربايجان، مزدور خارجي خواندن ميليونها معترض آذربايجاني به سياست هاي تبعيض آميز و ضد تركي دولت ايران، تاييد راي شوراي امنيت ملي کشور براي سرکوب قيام توده ترك و مردم آذربايجان از طرف نيروهاي نظامي در خرداد ماه، اصرار ابلهانه بر فارسزبان خواندن كشور و مردم ايران در ديدار با مقامات خارجي، اختراع پريشان گوئي ايران شمالي و .... نهاد و شخص رهبري را در صف مقدم جبهه دشمنان ملت ترك و آذربايجان جاي داده است.

سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي رهبر جمهوري اسلامي ايران، پس از قيام توده اي سال قبل در آذربايجان، ريشه ناآراميها در مناطق ترک نشين ايران را «دشمنان» و مخالفان ايران خوانده و در سخناني در جمع اعضاي مجلس شوراي اسلامي ايران با اشاره به حوادث اوايل انقلاب در تبريز و جمله معروف آيت الله خميني كه گفته بود «نگران نباشيد، مردم تبريز جواب آنها را خواهند داد» ادعا كرد: «امروز نيز مردم آذربايجان و عناصر بيدار و انقلابي اين خطه، پاسخ دشمن را به بهترين وجه خواهند داد». وي تظاهرات ضدراسيستي و ضد آپارتايد تركان ايران و آذربايجان را «تلاشي براي تشنج ‌‏آفريني و تحريكات قومي و مذهبي و شيوه اي ديگر از دشمنان و آخرين تير تركش آنان بر ضد نظام و مردم» دانسته و تركان ايران را متهم به «گرفتن پول و مزدوري خارجيان» كرد: «دشمنان اين ملت به صراحت اعلام كردند، مبالغي را براي مقابله با ملت ايران اختصاص داده‌‏اند». سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي در باره آذربايجان- كه پس از تاسيس جمهوري اسلامي ايران اولين قيام توده اي بر عليه اصل بدعت آميز شيعه فارسي و ضداسلامي ولايت فقيه را سازمان داد گفته است: «دشمنان، آذربايجان را نميشناسند، زيرا آذربايجاني در دفاع جانانه از انقلاب اسلامي و تماميت ارضي و استقلال كشور همواره بي ‌‏نظير بوده است». قابل توجه است سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي در حالي دشمنان موهوم را به نشناختن ايران متهم مي كند كه به تصريح خودش، خود چيزي در باره آذربايجان نمي داند، سواد خواندن و نوشتن به زبان تركي آذربايجاني را ندارد، نمي داند كه فارسي زبان اقليتي ٣٢-٢٤ در صدي در ايران است و از اينرو در ديدارها با مقامات خارجي به اصرار و به طرزي مضحك ايران را كشوري فارسزبان مي خواند، و حتي نمي داند كه ايران كشوري كثيرالمله است و از اينرو مدام از ملتي خيالي بنام ايران سخن مي گويد.

جمهوري اسلامي، خنجري بر پشت جهان اسلام:

جهان اسلام با مشكلات بسياري دست به گريبان است. از عمده ترين اين مشكلات توسعه نيافتگي، حكام مستبد و نظامات فاسد، و ارتجاع و بنيادگرائي اسلامي است. يكي ديگر از مشكلات جهان اسلام مسئله ارضي است. مسئله ارضي جهان اسلام به اين معني است كه در خط تماس دنياي اسلامي با جهان غير اسلامي، مسلمانان و جوامع مسلمان مرزي با تهديد توسعه طلبي ارضي جوامع و دول غير مسلمان و در نتيجه با خطر از دست دادن اراضي تاريخي اسلامي مواجه اند. عمده اين مناطق تماس ارضي عبارتند از "تركستان چين" در معرض سياست چيني سازي دولت چين، "كشمير" در معرض سياست هندي سازي دولت هندوستان، "جمهوري ترك قبرس شمالي" در معرض سياست يوناني-مسيحي سازي يونان، "كوزووا" در معرض صرب -مسيحي سازي دولت صربستان، "چچنستان" و "تاتارستان" و ...... در معرض روسي -مسيحي سازي دولت روسيه، "فلسطين" در معرض يهودي سازي دولت اسرائيل،.... قابل توجه است به جز يك مورد فلسطين، در تمام موارد فوق كه جهان و جوامع اسلامي در كشمكش ارضي با دول غيرمسلمان استعماري اند، دولت گويا اسلامي تهران نه تنها حامي جامعه مسلمان مزبور نيست بلكه تلويحا و يا آشكارا حامي اشغالگران غيرمسلمان مثل چين و روسيه حتي متحد استراتژيك آنها كه مدافعان تاکتيکي جمهوري اسلامي در نظام بين الملل هستند مي باشد. حتي دولت جمهوري اسلامي در دهه اخير به عنوان متفق استراتژيك حتي مزدور دول چين، روسيه، هندوستان، قبرس-يونان، صربستان و... که منافعي از اين رژيم عايدشان مي شود عمل نموده است. عده اي اين موضع جمهوري اسلامي بر عليه جهان اسلام و شيعه و در هماهنگي با دشمنان تاريخي مسلمانان را ناشي از آن دانسته اند كه قوم فارس نه اسلام و نه شيعه را داوطلبانه نپذيرفته است. در اين ادعا حقيقتي نهفته است. قوم فارس اسلام را به ضرب شمشير عرب و شيعه را به ضرب شمشير ترك قبول نموده است. بي دليل نيست نخبگان قوم از دو نوع غيرمذهبي و مذهبي آن، در ضمير ناخودآگاه خويش از دو عنصر عرب و ترك كينه اي تاريخي بر دل دارند. از اينرو قوميتگرائي فارسي بويژه در تاريخ معاصر، حتي از نوع مذهبي و بنيادگراي خود كه بر دو پايه نفرت و دشمني با ترك و عرب بنيانگذارده شده است، همواره مانند خنجري بر پشت جهان اسلام و تشيع – كه آنها را اثر عرب و ترك مي انگارد- عمل كرده است.

اتحاد استراتژيك جمهوري اسلامي و روسيه و سخنان اخير خامنه ‌اي در ديدار رييس‌ جمهور روسيه پوتين به تهران در اين رابطه نيز قابل تامل است. سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي در اين ديدار ادعا نموده است كه "تصوير ملت روسيه در ذهن ملت ايران تصوير روشن و خوبي است". آشكار است كه اين سخنان به تمام معني بيجا كه به نمايندگي از مردم ايران بر زبان سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي روان گشته اند، همانند سيلي اي بر صورت ملت ترك و آذربايجان مي باشند. زيرا در حافظه تاريخي ملت ترك و آذربايجانيان و بدون مبالغه روسيه پس از استمعار بريتانيا داراي زشتترين تصاوير است. دو دوره جنگهاي طولاني و خونين امپراتوري تركي و آذربايجاني قاجاري با روسيه تزاري، تحميل قرارداهاي گلستان، تورکمنچاي و آخال و جدا شدن اسياي ميانه و قفقاز از تركيب ممالک محروسه قاجار و نتيجتا تجزيه ممالك آذربايجان و تركمنستان، کشتار وسيع مردم آزربايجان جنوبي در دوران مشروطيت، حمله به خراسان و مشهد و شليک توپ به گنبد حرم امام رضا، قرارداد ١٩٠٧، مسلح نمودن ارمنيان و اشتراك در قتل عام تركهاي قفقاز و آذربايجان جنوبي در آغاز قرن بيست تا حوالي جنگ جهاني اول، رها كردن و فروختن حكومت ملي آذربايجان در سال ١٣٢٥، ادعاهاي ارضي بر عليه مناطق آذربايجاني تركيه، تصفيه و کشتار صدها هزار روشنفکر تورك و مسلمان در مناطق مسلمان نشين شوروي و روسيه، همکاري با ارامنه در اشغال اراضي آذربايجان، ادامه آن و کشتار مردم قره باغ، نسل کشي در چچنستان، شبه جزيره كريمه، آخيسقا-مئسخئت، حمايت از نسل کشي مسلمانان بوشناك و آلبان توسط صربها در بوسني و كوزوو، ... تنها مختصري از جنايتهاي اخير روسيه عليه انسانيت، مسلمانان، تورکها، آذربايجان و مردم ايران است.

خامنه اي همدست ارمنستان اشغالگر:

در ميان اين تصوير كلي، موردي وجود دارد كه بدون نياز به غرق شدن در مباحثات نظري و تاريخي، فورا ماهيت ضد تركي، ضد آذربايجاني، ضد اسلامي و ضد شيعي دولت ملايان فارس را برملا مي كند و آن مساله قره باغ و اشغال اراضي جمهوري آذربايجان توسط دولت بنيادگراي مسيحي ارمنستان است. در كشمكش مذكور، دولت جمهوري اسلامي ايران متفق استراتژيك دولت ارمنستان مي باشد كه با حمايت استعمار توسعه طلب روسيه، اراضي شيعيان ترك آذربايجاني را پس از قتل عامهائي كه ابعاد آنها به سادگي مرز نسل كشي را درنورديده است اشغال نموده و در حال مسيحي سازي آنها است. جمهوري اسلامي كه ظاهرا سعي در حمايت از امت اسلامي و فلسطين مي نمايد، امروزه از ارمنستان مسيحي توسعه طلب و اشغالگر به جهت آريايي پنداري و ترك ستيزي بيمارگونه شان حمايت نموده و راضي به قتل عام مسلمانان آذربايجان و شيعيان قاراباغ و تبديل مساجد آن خطه به طويله توسط بنيادگرايان نژادپرست ارمني شده است. آيا سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي از جنايات وحشيانه‌ ارمنيان در قره‌باغ و به ويژه فاجعه‌ قتل عام افراد بي‌پناه در خوجالي که بيشتر زن و کودک بودند، و از اينكه سياست خارجي ايران مبني بر اتفاق استراتژيك با ارمنستان، تركان و آذربايجانيان ايران را به خشم مي‌آورد باخبر است؟ حتي در ماجراي سرماي فوق العاده اخير در شمال غرب ايران و آذربايجان جنوبي، كه در طي آن صدها تن از تركان قرباني شدند، جمهوري اسلامي در نخستين اقدام علاوه بر استانهاي آذربايجاني ايران، گاز و سوخت ارسالي به تركيه را متوقف ساخت، در حاليكه سوخت و گاز ارسالي به ارمنستان بي وقفه در حال سرازير شدن به آن كشور است.

دولت ارمنستان و لوبي ارمني در ايران و جهان اكنون به يكي از عمده ترين مانعها و دشمنان دمكراسي و لائيسيسم و احقاق حقوق ملي ملل مسلمان غيرفارس ساكن در ايران تبديل شده اند. مي بايست ماهيت فاشيستي، توسعه طلبانه و اشغالگرانه دولت ارمنستان بنيادگرا و نژادپرست، ماشه استعمار و امپرياليسم روس و فرانسه در منطقه كه دشمن ايراني دمكراتيك، فدرال و لائيك است و از متفقين و متحدين انگشست شمار قوميتگرايان فارس و پان ايرانيستها و مدافع سياستهاي ضدانساني، ميليتاريست، بنيادگرايانه و نژادپرستانه جمهوري اسلامي است افشا شود. با اين اوصاف و با ادامه ارتباط صميمانه و استراتژيک جمهوري اسلامي ايران با خصم تاريخي آذربايجان يعني جمهوري ارمنستان، محبوبيت سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي و نظام جمهوري اسلامي در نزد تركان و آذربايجانيان نمي تواند بيش از محبوبيت كوچاريان قاتل قاراباغ و ارمنستان اشغالگر در نزد ايشان باشد. سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي به عنوان رهبر جمهوري اسلامي ايران، در تمام سياستهاي ضد شيعي، ضد تركي و ضد آذربايجاني اين دولت از جمله حمايت جمهوري اسلامي ايران از سياست اشغالگرايانه ارمنستان و تبديل اراضي ترك و شيعي اشغالي به اراضي ارمني و مسيحي شريك بوده و حتي به عنوان رهبر جمهوري اسلامي مسئول درجه اول آن است.

خامنه اي مبتکر تعبير پان ايرانيستي ايران شمالي:

جمهوري اسلامي ايران و رهبر آن علاوه بر آذربايجان جنوبي، در جمهوري آذربايجان نيز از كوچكترين محبوبيتي در ميان مردم برخوردار نيستند. مواضع ضدتركي، ضدآذربايجاني، ارمني پرستانه و بويژه موضعگيري خصمانه سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي بر عليه قيام ضد نژادپرستي اخير خلق ترك در آذربايجان جنوبي، واكنش هاي بسيار منفي در جمهوري آذربايجان را برانگيخته است. بگونه اي كه در سال گذشته نشريه گون در جمهوري آذربايجان، كولاژي از خميني و خامنه اي را با گوشها و ريش بز چاپ نمود.

اخيرا نيز حسين شريعتمداري، مدير مسئول روزنامه دولتي کيهان كه مستقيما زير نظر سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي رهبر جمهوري اسلامي ايران اداره مي شود و مستقيما نظرات و عقايد وي را مطرح مي نمايد در برنامه زنده " نگاه ١" شبکه يک تلويزيون ايران در پاسخ به سئوالي مبني بر علل نگارش مقاله اي که در آن حاکميت دولت بحرين به رسميت شناخته نشده و اين کشور به عنوان بخش جدا شده ايران قلمداد شده بود، صريحا سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي را مبتكر تعبير پان ايرانيستي ايران شمالي معرفي كرده است: «نه تنها بحرين و برخي از کشورهاي عربي حاشيه خليج متعلق به ما هستند بلکه به گفته آيت الله خميني آذربايجان شمالي و جنوبي نداريم و آذربايحان شمالي به همراه 17 شهر قفقاز متعلق به ايران هستند. و ايت الله خامنه اي مبتکر کلمه ايران شمالي هستند».

ايجاد تعبير ايران شمالي از سوي خامنه اي براي مقابله با اصطلاح سياسي جا افتاده "آذربايجان جنوبي" و در راستاي هوسهاي توسعه طلبانه فارسي مي باشد. با ايجاد اين تعبير، هيستري ضدآذربايجاني و تهديد کشورگشايي جمهوري اسلامي وارد مرحله جديدي گرديده است. دولت جمهوري اسلامي سعي دارد با تأسيس و حمايت از شعارها و واحدهاي موازي، شعارهاي جنبش هويت طلبي و برابري خواهي تركان ايران و آذربايجان جنوبي را به نفع خود مصادره کرده و با قلب ماهيت، آنها را در مسير مخالف بيندازد. در اين راستا با خط دهي شخص رهبر جهموري اسلامي سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي، سرمايه گذاري زيادي در انتشار مجلاتي چون «آران»، «وطن» و «ايران شمالي» در آذربايجان جنوبي از طرف ارگانهاي اطلاعات، امنيتي و تبليغاتي جمهوري اسلامي انجام گرفته است. اين مجلات قصد دارند با تأکيد بر پيوندهاي تاريخي و عمدتاً مذهبي آذربايجان شمالي و جنوبي طيفي را بسوي خود جلب کنند و از جذابيت و مطلوبيت مطالبات برابري خواهي و هويت طلبي تركي در آذربايجان جنوبي بکاهند. بيشتر کساني که گرداننده و معركه گردان اصلي توهمبافي ايران شمالي و حمايت مستقيم از جنايات و توسعه طلبي ارامنه در آذربايجانند، وابسته به جناح موسوم به راست بنيادگرايان فارس در مركز هستند. در آذربايجان نيز نيروهاي حزب الله، نمايندگيهاي ولي فقيه و سپاه پاسداران به عنوان مزدوران محلي، انجام اين رسالت ضد آذربايجاني و ضد ترك را برعهده گرفته اند.

علي اي حال، اختراع كسروي منشانه تركيب ايران شمالي از طرف سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي، از يك طرف باعث علني شدن افکار و انديشه هاي مشئوم توسعه طلبانه، ضدترك و ضدآذربايجاني رهبري، نظام جمهوري اسلامي و عمال محلي آن بويژه نمايندگان ولايت فقيه گرديده و از طرف ديگر باعث رسوا شدن شخص رهبر نزد ملت ترك و آذربايجانيان و به اوج رسيدن دلخوري و ناخشنودي از او و همچنين مورد استهزاء قرار گرفتنش در مجامع بين المللي شده است.

مرجع تقليدتراشي از خامنه اي براي تركان جعفري:

يكي از دلائل فرعي ترك و آذربايجاني نشان دادن خامنه اي از طرف دولت جمهوري اسلامي ايران، بالا بردن وجهه به شدت مخدوش اين دولت در ميان تركان ايران و منطقه، كه اين نظام را نظامي فارسگرا، آرياپرست، ضدترك و ضد آذربايجاني مي دانند و همچنين دست و پا كردن مقلديني براي حجت الاسلام سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي در ميان تركان جعفري ايران، جمهوري آذربايجان، تركيه، عراق و سوريه است. دولت جمهوري اسلامي در اين رابطه به اقداماتي بسيار وسيع مانند سرمايه گذاريهاي كلان براي تربيت طلاب ترك آذربايجاني، تركيه اي، عراقي و سوريه اي در حوزه هاي علميه شيعه فارسي، تبليغات گسترده راديو تلويزيوني و انتشار وسيع نشريات و كتب تبليغ كننده شيعيگري فارسي به زبان تركي با خطوط لاتين و كيريل و عربي، دادن حقوق به خادمان دين (روحانيون) و پخش پول در ميان مردم فقير و دين باوران ترك جعفري در آذربايجان و تركيه و عراق و سوريه، حتي توزيع زنجير و قمه براي خودزني در مراسم عاشورا و ... دست زده است. بويژه کميته امداد خميني از فقر گروهي از مردم جمهوري آذربايجان سوء استفاده كرده و در کنار توزيع کمکهاي ناچيزي چون برنج، روغن و ديگر مايحتاج آنان، تفکرات اسلامي خشن و بدوي، ولايت فقيه خميني، شيعه امامي و قوميتگرائي فارسي را در نزد آنان تبليغ مي کند. فعاليت کميته امداد خميني در جمهوري آذربايجان كه كلا در خدمت پيشبرد اهداف سپاه پاسداران در منطقه است، از نظر فرهنگي از سوي کتابخانه الهدي و خانه فرهنگي جمهوري اسلامي در جمهوري آذربايجان صورت مي گيرد.

با اينهمه به سبب آگاهي و شعور ملي بسيار بالاي تركان جعفري كشورهاي مذكور كه همواره و صراحتا دين را مقوله اي مطلقا جدا از دولت و اسلام را جدا از سياست مي دانند، تاكنون جمهوري اسلامي ايران در اين اهداف خود موفقيت قابل توجهي بدست نياورده است. بنا به گزارشات خود نهادهاي جمهوري اسلامي، از دلايل اين ناكامي اين است كه عموم تركان جعفري در آذربايجان، تركيه، عراق و سوريه معتقدند: «ايران در امور داخلى کشورهاي ترکيه، آذربايجان و عراق دخالت مى‏كند، از سازمانهاى تروريستى مخصوصا گروههائي مانند حزب الله و پ.ك.ك. پشتيبانى و حمايت مى‏کند، ترکهاي آزربايجاني ايرانى تحت سلطه و اسارت حکومت ايران زندگى مى‏کنند، در ايران فارسها تركهاي آذربايجاني را مورد آزار و اذيت قرار مى‏دهند، مجتهدهاي ترك از جمله شريعتمدارى بدست فارسها کشته شده و مى‏شوند، و...... ». بدلايل فوق تاكنون به جز تعدادي انگشت شمار از ملايان دون پايه ترك جعفري، كه باز بنا به گزارشات همان نهادهاي رسمي جمهوري اسلامي، عموما مورد ريشخند و استهزاء مقامات مذهبي و مردم اند، كسي از تركان جعفري حجت الاسلام سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي را كه اساسا بر مذهب ديگري (شيعه امامي فارسي است) به عنوان مرجع تقليد خود برنگزيده است.

آيا احتياجي به دشمن خيالي وجود دارد؟

امروز علي رغم هشدار ملت ترك در قيام خرداد به نظام جمهوري اسلامي، قانون اساسي جمهوري اسلامي همچنان زبان قوم اقليت فارس را تنها زبان رسمي اعلام ميكند؛ رهبر نظام خامنه اي به كرات زبان فارسي، زبان مادريش را رمز هويت و همه چيز ايرانيان، همه ايرانيان و كشور ايران را فارس زبان و آذربايجانيان و توده ترك خواهان ابتدائي ترين حقوق بشري خود را عمال بيگانه مي خواند؛ رئيس مجمع مصلحت نظام رفسنجاني ضد ترك و ضد آذربايجاني صراحتا به حمايت از ايده هاي پان ايرانيستي رژيم پهلوي برميخيزد؛ حداد عادل رئيس مجلس شوراي اسلامي و پدر عروس خامنه اي دست در دست اشغالگران ارمني به توطئه بر عليه سرزمينها و ملل اسلامي مشغول است؛ رضائي رئيس اسبق سپاه پاسداران در هوس ميني امپرياليستي تبديل زبان قوم فارس به زباني منطقه اي است؛ شوراي امنيت ملي زبان استعماري فارسي را زبان مادري آذربايجانيان تعريف مينمايد؛ مجمع تشخيص نظام مصلحت نظام، زبان قوم اقليت فارس را به عنوان ركن هويت ملي ايرانيان به رسميت مي شناسد؛ احمدي نژاد رئيس جمهور، اين حزب الله مجنون در خيال تبديل تعصب فارسي به افتخار عمومي است؛ حجت الاسلامهاي سازمان ارتباطات و فرهنگ اسلامي در سال تمدن آريائي به اجراي سمفوني آريائي برمي خيزند؛ صدا و سيماي رهبري تحت نظارت مستقيم وي، مترسك سازي از تركان و تحقير و اهانت به خرده فرهنگ تركي را خدمت به فرهنگ ملي مي داند؛ شوراي عالي انقلاب فرهنگي كاربرد اسامي تركي را ممنوع اعلام مي كند؛ آيه الله هاي آرياگرا و نمايندگان ولايت فقيه در صف صليبيان از اشغال ايران شمالي سخن مي رانند؛ رهبر تروريستهاي فدائيان اسلام خواهان الحاق جمهوري آذربايجان به ايران پارسي مي شود؛ روزنامه كيهان رهبري در هوس الحاق كشورهاي جنوب خليج عربي به ايران شيعي است؛ وزارت آموزش و پرورش در آذربايجان، براي كودكان ترك صندوق جريمه تركي صحبت كردن مي گذارد؛ فرهنگستان فارسي براي فارس كردن مردم آذربايجان تنها شعبه خود را در مركز آذربايجان ترك باز ميكند؛ فرزندان ملت ترك در مدارس استعماري فارسزبان مجبور به آموختن زبان بيگانه و تحميلي فارسي ميشوند؛ نشريات دانشجوئي به جرم بكار بردن زبان و خط ملي تركي توقيف مي شوند؛ يك نشريه و يا كانال راديويي و يا تلويزيوني سراسري، يك دبستان و كودكستان و مهد كودك به زبان تركي، زبان اكثريت مردم ايران وجود ندارد ....

اين چنين دولتي كه در پاسخ به خواست ميليونها شهروند خود براي آموزش و رسمي شدن زبان تركي، آنان را سركوب كند و همزمان ميليونها دلار براي چاپ و پخش كتب و گسترش مدارس فارسي در تاجيكستان و افغانستان و ديگر نقاط دنيا صرف نمايد؛ دولت جمهوري اسلامي كه فوتبال را به ستارگان پارسي و اسكناسها را به مردان پارسي مزين، خليج عربي را به خليج پارسي، گاويان را به پارسان و بوشهر را به خليج فارس تبديل كند، ديگر نماينده مشروع سياسي ملت ترك و آذربايجان نبوده، صرفا ممثل فارسستان و خلق فارس ميباشدּ با وجود چنين دولتي، آيا احتياجي به دشمنان خيالي براي تقويت قوميتگرائي و تجزيه قومي در ايران - آنچنانكه خامنه اي ادعا مي كند- وجود دارد؟ سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي نيازي به ترساندن مردم از دشمنان خيالي دست اندركار در تحريك قوميتها و تجزيه قومي كشور ندارد، زيرا دشمن ملل مسلمان غيرفارس در ايران، همان قوانين و اجرائات نژادپرستانه و ذهنيت فارسگرايانه جمهوري اسلامي است.

جمهوري اسلامي چه بايد بكند؟

- ايجاد وزارتخانه ملل ساكن در ايران از جمله براي آماده ساختن طرح جامع و مانع "حقوق زباني ملل و گروههاي زباني ساكن در ايران" و اجرائي كردن آن و مبارزه با نژادپرستي و تفوق قومي در ايران
- تغييرات لازمه در قانون اساسي در راستاي به رسميت شناخته شدن تنوع ملي و زباني مردم اين كشور و برابري مطلق آنها و تقيد بي قيد و شرط و موظف شمردن دولت به احترام عملي به اين تنوع و تضمين برابري آنها از طريق ذكر" كشور ايران كشوري مركب از مليتهاي با حقوق برابر ترك٬ فارس٬ لر٬ كرد٬ مازي٬ گيلك٬ عرب٬ بلوچ٬ تركمن٬ لار وּּּ است"
- آزادي ملل ساكن در ايران در كاربرد زبان و خطوطشان چه در عرصه هاي رسمي و دولتي و چه در عرصه هاي غيررسمي و غيردولتي بايد در قانون اساسي قبول و تضمين شود.
- پايان دادن به پريشان انديشه هاي بيمارگونه "زبان و خط فارسي عامل وحدت ملي ايرانيان است" و "محوريت زبان و خط فارسي در تعريف هويت ملي همه ايرانيان" در تدوين سياستهاي كلي نظام و لغو همه اسناد و مصوبات و قوانين ּּּּكه بر اساس دو نگرش نژادپرستانه و فارس محور فوق تنظيم و تدوين شده اند شامل قانون اساسي٬ مجمع تشخيص مصلحت نظام٬ شوراي عالي امنيت ملي٬ شوراي عالي انقلاب فرهنگي٬ صدا و سيما٬ فرهنگستان زبان و ادب فارسي٬ وزارات آموزش عالي٬ علو٬ ارشاد و فرهنگ٬ آموزش و پرورش٬ خارجه ٬ کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان و ּּּ
- به رسميت شناخته شدن هويت ملي خلق ترك در ايران از طرف دولت و انعكاس آن در همه قوانين و در راس آنها در قانون اساسي٬ و همانگونه كه اين خلق خود آنرا درك و تعريف مينمايد
- پالايش دولت از ذهنيت و اشخاص حامل سياستهاي نژادپرستانه "زبان كشي دولتي"٬" نژادپرستي زباني فارسي" و "نسل كشي زباني ملل غيرفارس ايران" ٬ بويژه سيماهايي كه سمبل نژادپرستي زباني فارسي در ايران شمرده ميشوند مانند هاشمي رفسنجاني و حداد عادل
- پرهيز از شعارها و ادعاهاي نژادپرستانه آريايي و قومييت گرايانه فارس محور كه مدام از سوي مقامات و شخصيتهاي كشور شامل رهبر٬ رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام٬ رئيس مجلس شورا٬ رئيس جمهور٬ وزير فرهنگ و ּּּּ تكرار ميشودּ مانند فارس زبان ناميدن كشور ايران٬ عرضه زبان فارسي به عنوان زبان مادري همه ايرانيان٬ آريايي نماياندن نژاد مردم ايران ּּּּ
- پايان دادن به رسميت انحصاري زبان و خط قوم اقليت فارس و به رسميت شناختن و دولتي نمودن فوري زبان تركي به مثابه زبان اكثريت نسبي مردم
- تاسيس فرهنگستان زبان٬ ادب و تاريخ تركيּ همچنين ميبايست در مقابل هر بنياد و موسسه و نهاد دولتي كه براي حفظ و گسترش زبان فارسي از سوي دولت ايجاد شده است٬ معادل آن براي زبان تركي نيز ايجاد شود (فرهنگستان زبان و ادب فارسي٬ شوراي گسترش زبان فارسي٬ مجمع بين المللي زبان فارسي٬ مجمع بين المللي استادان زبان و ادبيات فارسي٬ انجمن شاعران فارسيگوي جهان٬ سمينارهاي زبان فارسي در صدا و سيما٬ المپيادهاي سراسري زبان و ادبيات فارسي٬ گاهنامه هاي فرهنگ و زبان و ادب فارسي و پارسي، كنگره هاي بيشمار دولتي و دانشگاهي در باره زبان فارسي و ּּּּ)
- ايجاد كانالهاي سراسري دولتي و خصوصي راديو و تلويزيون به زبان تركي٬ چاپ و نشر نشريات و روزنامه هاي سراسري دولتي و خصوصي به زبان تركي معيار و خط لاتيني آن
- كاربرد رسمي و دولتي همه جانبه زبان تركي در عرصه هاي قانونگذاري٬ حقوقي٬ آموزشي٬ رسانه ها٬ علائم و غيره ٬ از جمله در اقدامات سمبليكي مانند انتشار قانون اساسي، در چاپ اسكناسها و پاسپورتها٬ در نمايندگيهاي خارج كشور و محاكم قضائي٬ در علائم و تابلوهاي خياباني وּּּ
- بسيج براي آغاز تعليم و تعلم به زبان تركي در آذربايجان و ديگر مناطق ترك نشين در سال تحصيلي پيش رو٬ در همه سطوح تحصيلي
- توقف آموزش زبان فارسي تحت پوشش سوادآموزي در مدارس عشايري٬ كودكستانها و مهدكودكها٬ آموزش بزرگسالان و ּּּ در مناطق ترك نشين
- اجباري نمودن توانايي خواندن و نوشتن به زبان تركي نوشتاري و ادبي براي همه طلبه ها و روحانيون در حوزه هاي تربيت ملايان موسوم به حوزه هاي علميه در مناطق ترك نشين كشورּ بويژه مراجع و روحانيون عاليرتبه ترك٬ مطلقا مى بايست سواد تركي داشته باشندּ بيگانگي اكثريت مطلق روحانيون عاليرتبه ترك با فرهنگ و زبان ملت خود و عدم آشنايي آنها با تركي نوشتاري٬ يكي از معضلات اصلي اين صنف بوده و باعث عقب ماندگي مفرط آن در بسياري از عرصه هاي ديگر نيز شده استּ
- با توجه به شرايط ايران٬ فارسها بويژه مقامات عاليرتبه دولتي فارس٬ هم مطلقا مي بايد موظف به يادگيرى يكى از زبانهاى غيرفارس ايران بشوند. محروميت تركها و ديگر مليتهاى ايرانى از تعليم و تعلم به زبانهاى ملى و مادريشان٫ البته كه معضلى بسيار بزرگ و از عوامل عمده عقب ماندگى عمومى جامعه ايرانى از جهان متمدن و معاصر است. با اينهمه محروم بودن فارسها از يادگيرى ديگر زبانها و فرهنگهاى ملى ايران و محدود ماندن دنياى ذهنى شان و كاناليزه و تنگ شدن افقشان٫ نيز به همان اندازه معضلى بزرگ و از عوامل عقب نگهداشته شدن جامعه ايرانى است. ازينروست كه در ايران مدنى٫ فارسها بويژه مقامات عاليرتبه فارس٬ با اتخاذ تدابيرى قانونى٫ مى بايست كه مطلقا موظف به يادگيرى يكى از زبانهاى ملى ايران شوند و با فرهنگ مدارا و تكثر زباني-ملي تربيت شوند.
- ممنوع ساختن و دوري اكيد از تدبير دولتي تحريك آميز و اهانت نژادپرستانه آذري و آذري زبان ناميدن مليت ترك كه مدام از سوي دولت و مقامات رسمي به جاي نام ملي-تاريخي اين مليت:"ترك"٬ صورت مي پذيرد

جمهوري اسلامي، ناقض بيانيه ها و اعلاميه هاي بين المللي

سلب حقوق ملي و زباني گروههاي ملي و زباني ساكن در ايران توسط دولت جمهوري اسلامي، در عين حال نقض آشكار قوانين، بيانيه ها و اعلاميه هاي بين المللي كه جمهوري اسلامي بر بسياري از آنها امضا انداخته است نيز مي باشد. به ¬رغم الزام قوانين بين‌المللي، افراد منسوب به ملل مسلمان غيرفارس ساكن در ايران در اعمال حق خود براي كاربرد زبان خويش همچنان با مشكلات عديده اي و از جمله ممنوعيت تعليم و تعلم به زبانهاي مادري روبرو هستند:

- "اعلاميه جهاني حقوق بشر" مصوب ۱۹۴٨ که در مقدمه اش به برابري شرف و حيثيت خاندان بشري اعتقاد داشته و در ماده ي دوم خود تصريح مي کند که "هر کس مي تواند بي هيچ گونه برتري، منجمله برتري از نظر نژاد، رنگ، جنس، زبان و دين يا هر عقيده ديگر از حقوق برابر و آزادي بهره مند گردد" و ماده بيست و ششم که اشاره مي کند "هر کس حق دارد از تعليم و تربيت استفاده کند و هدف از تعليم و تربيت بايد شکوفايي کامل شخصيت بشري و تقويت احترام به حقوق بشر و آزاديهاي اساسي باشد و تعليم و تربيت بايد حسن تفاهم و گذشت و دوستي بين همه ملتها و همه گروهها از نظر نژاد و دين، همچنين گسترش فعاليتهاي صلح ملل متحد را تسهيل کند"
- "عهدنامه بين المللي حقوق سياسي و مدني" ۱۶ دسامبر ۱۹۶۶ و "عهدنامه بين المللي حق، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي" به همان تاريخ، که حقوق مربوط به زبان را براي آحاد نوع بشر به رسميت شناخته است.
- "قطعنامه ۱٣۵-۴۷" ۱٨ دسامبر ۱۹۹۲مجمع عمومي سازمان ملل متحد که "بيانيه در حقوق افراد متعلق به اقليتهاي ملي، قومي، ديني و زباني" را تصويب نمود.
- "کنوانسيون اروپايي براي حفظ حقوق بشر و آزاديهاي اساسي" به تاريخ ۴ نوامبر ۱۹۵۰، "کنوانسيون شوراي وزيران مجمع اروپا" به تاريخ ۲۹ ژوئن ۱۹۹۲، که مقاوله نامه (چارتر) اروپايي براي زبانهاي منطقه اي و يا اقليتي را تصويب نمود.
- "اعلاميه جهاني حقوق جمعي خلقها" مصوب بارسلونا به تاريخ مي ۱۹۶۰ که حق تحصيل را براي خلقها به رسميت مي شناسد.
- "اعلاميه جهاني حقوق زباني" مصوب بارسلون، به تاريخ ژوئن ۱۹۹۶ که در بخش دوم ماده بيست و سوم خود تصريح مي نمايد که "آموزش و تحصيل مي بايست در سرزميني که عرضه مي شود به حفظ و توسعه زباني که يک جمعيت زباني با آن سخن مي گويد، ياري رساند" و نيز ماده بيست و نه که اشاره مي نمايد "هر کس محق است که از تحصيل و آموزش به زبان خاص سرزمين خود که در آنجا ساکن است برخوردار گردد" و ماده هاي ۲۴، ۲۵، ۲۶، ۲۷، ۲٨ و ٣۰ که مکررا و موکدا بر حق تحصيل به زبان مادري، آموزش و بسط و گسترش مطالعه ي آن در سطوح دانشگاهي اصرار دارد.

قانون اساسي ايران و چندين پيمان حقوق بشر بين‌المللي كه ايران امضا كرده است، از جمله "ميثاق بين‌المللي حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي"؛ "ميثاق حقوق كودك"؛ "ميثاق بين‌المللي امحاي همه اشكال تبعيض نژادي" همه به وضوح تبعيض بر اساس قوميت را منع كرده‌اند. اين ميثاق‌ها ممنوعيت فوري تبعيض عليه اقليت‌ها در تأمين حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي -- از جمله حق كار با انتخاب آزاد، حق مسكن مناسب، حق آب و غذا، حق آموزش، حق برخورداري از بالاترين سطح بهداشت قابل دسترسي و حق مشاركت برابر در حيات فرهنگي -- و انجام اقداماتي براي امحاء اين تبعيض را الزام‌آور كرده اند. طبق اين ميثاقها حكومت‌ها از اين كه افراد را از حق استفاده از زبان خود محروم كنند منع شده‌اند. ايران هم‌چنين "ميثاق بين‌المللي حقوق مدني و سياسي" را امضا كرده است كه در ماده 26 خود، برابري در حمايت قانوني و عدم تبعيض در اجراي حقوق بشر را تأييد كرده است. كميته حقوق بشر كه پيروي از ميثاق را زير نظر دارد مشخص كرده است كه اين امر همه حقوق بشر، از جمله حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، را در بر مي‌گيرد. ميثاق در ماده 27 هم‌چنين مي‌گويد كه «در كشورهايي كه اقليت‌هاي قومي، مذهبي يا زباني وجود دارد، افراد متعلق به اين اقليت‌ها را نمي‌توان از اين حق محروم كرد كه همراه با ساير افراد گروه خودشان از فرهنگ خاص خويش متمتع شوند، ايمان به مذهب خويش را بيان و بر اساس آن عمل كنند، يا زبان خود را به كار گيرند.» طبق ميثاقهاي مذكور، افراد وابسته به اقليت‌ها در بهره‌گيري از حق آموزش نبايد تحت تبعيض قرار گيرند. معناي اين سخن آن است كه آنان نه فقط بايد به به صورت برابر با ساير شهروندان كشور به آموزش دسترسي داشته باشند، بلكه هم‌چنين بايد امكانات مناسب براي حفظ هويت آنان و از جمله زبانشان در اختيار آنان قرار گيرد، افراد وابسته به اقليت‌هاي ملي و زباني مجاز باشند در عرصه‌هاي خصوصي و عمومي، آزادانه و بدون دخالت يا هر نوع تبعيض از زبان خود استفاده كنند.

در حالي‌ كه حكومت آموزش به زبان‌هاي رسمي كشور را در اختيار اكثريت مردم مي‌گذارد، اعضاي اقليت‌ها حق دارند مدارسي را كه در آن آموزش به زبان خودشان عرضه مي‌شود تأسيس و اداره كنند. قوانين بين‌الملل حق افراد (از جمله اعضاي اقليت‌ها) را در تأسيس و اداره نهادهاي آموزشي، با قيد اين كه آن‌ها حداقل استاندارد‌هاي تعيين شده از سوي‌ حكومت را رعايت كنند، به رسميت مي‌شناسد. والدين در انتخاب نوع آموزشي كه به كودكان آنان عرضه مي‌شود، حق تقدم دارند؛ اين امر از جمله، شامل اين حق است كه نهادهاي ديگري جز نهادهاي ايجاد شده و تحت كنترل مقامات دولتي را براي كودكان خود انتخاب كنند. مقامات كشوري بايد اقدامات مثبتي را انجام دهند: (الف) كه هرگاه كه امكان داشته باشد افراد متعلق به اقليت‌ها از فرصت‌هاي كافي براي آموزش زبان مادري يا تعليم به زبان مادري خود برخوردار شوند؛ و (ب) تا دانش بر زبان اقليت‌هاي موجود در محدوده‌ خود را ترويج كنند.

Labels:


Read more- Ardı- بقيه- آردي



سيد علي حسيني خامنه اي: «هويت ملي ما به خط و زبان فارسي است»
-------------------------------------------------------------------------------
اسدالله خلخالي
-------------------------------------------------------------------------------


چرخش ١٨٠ درجه اي خامنه اي در بعضي از مواضعش:

مواضع سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي در آغاز اقلا در دو مورد كليدي زبان فارسي و اشغالگري ارمنستان در طرفداري صريح از قوميتگرائي افراطي فارسي، پارسيگري و تركستيزانه نبوده است. به عنوان مثال وي سالها قبل هنگام اشاره به اشغال اراضي آذربايجان توسط ارمنستان، آنرا با نسل كشي بوشناكها توسط صربستان يكي شمرده بود: «البته بنده، امروز راجع به فجايع يوگسلاوي سابق عرض كردم. اما فقط آن نيست، در همين نزديكي خودمان آنچه با مسلمين منطقه اي از جمهوري آذربايجان در قره باغ مي شود مثل همان فجايع است». خامنه اي در سفر به تبريز كه بعد از اعتراضات ملت ترك به حمايت دولت جمهوري اسلامي ايران از ارامنه انجام پذيرفت، در جمع مردم از عدم حمايت ايران از ارامنه سخن رانده و شديدا مورد استقبال قرار گرفته بود. (اين استقبال در مقايسه با پرتاب شدن گوجه فرنگي له شده به ماشين حامل هاشمي رفسنجاني از سوي همان مردم داراي پيامي مهم بود). خامنه اي در گذشته در مواردي نيز با تسليم شدن به خرد فرهنگي به آنان كه زبان فارسي را از ارکان وحدت ملي مي شمردند اعتراض نموده و صرفا دين اسلام را عامل وحدت ملت ايران دانسته بود: «عامل وحـدت ملت ايران زبان فارسي نيست، دين اسلام است» (19/4/1379 خطاب به كارگزاران نظام). وي در نامه تبريك و تشكر به دكتر جواد هئيت به سبب تاليف كتاب "تاريخ زبان و لهجه هاي تركي" (١٣٦٥) از وي با عبارت «شما زبان‌ و فرهنگ‌ ما را احيا نموديد» تقدير كرده بود. همچنين او در گذشته در مواردي هنرمندان تركي گوي را مورد التفات قرار داده بود. محمدرضا سرشار، مشهور به رضا رهگذر در اين باره مي گويد: «قصه اي بود به نام «دوستان» كه قسمتهايي از آن را به زبان تركي اجرا كردم. مقام معظم رهبري از اجراي بخشهاي تركي آن خوششان آمده بود و از من پرسيدند: «شما خودتان ترك زبان هستيد؟» و وقتي كه گفتم: «نه» گفتند: «تركي را خيلي خوب صحبت مي كرديد؛ به طوري كه به نظر مي رسيد يك ترك زبان دارد آن را اجرا مي كند».

اما سير حوادث و وضعيت موجود ايران نشان داد كه مواضع اوليه ظاهرا انساني خامنه اي صادقانه نبوده و نمايشي در جهت فريفتن افكار عمومي ملت ترك بوده است ويا در بهترين حالت، وي نيز با مرور زمان و صعود در پلكان دولت و جلوس بر مسند رهبريت، مانند بسياري از ديگر دولتمردان ايراني تسليم ايدئولوژي رسمي فارسگرايانه و ترك ستيزانه دولت ايران در سده اخير شده است. سيستم فارسگراي ضدترك و ضدآذربايجاني نهادينه شده در دولت ايران پس از شكست انقلاب مشروطيت به سال ١٩٠٥، ريشه دارتر از آن است كه توسط افراد، متزلزل و اصلاح شود. در حالي که مجموعه ي دولت و نظام، مجمع تشخيص مصلحت نظام، مجلس خبرگان، شوراي عالي امنيت ملي، شوراي نگهبان قانون اساسي، تمام دستگاه وزاراتخانه هاي ارشاد، خارجه، كشور، آموزش و پرورش، آموزش عالي، ميراث فرهنگي، مديريت و بيشتر استادان دانشگاهها، گردانندگان دائره المعارفها، مديران و گردانندگان راديو و تلويزيون، تمام بدنه روشنفکري فارسي، فرهنگستان زبان، حوزه هاي علميه ..... همه و همه هويت و زبان قوم اقليت فارس را رکن و اساس هويت و وحدت ملي همه مردمان ايران مي دانند، مخالفت فردي و يا توصيه اصلاحي يكي از مقامات در اين موضوع، نمي تواند جايگزين يک روش رسمي و قانوني و برنامه ريزي شده فراملي و پيگير شود. زيرا علاقه سطحي و موضعگيري احساسي اشخاص – همانگونه در مورد سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي ديده شد- تغييرپذير و غيرالزام آور است و در سطح مانده مسئوليت ساز نيست، حال آنكه تدوين اصول پذيرفته شده سراسري، قانوني و پايدار، ريشه دار، مسئوليت ساز و الزام آورند.

عقيده نادرست خامنه اي به فارس زبان بودن كشور ايران و همه مردم و ملل ساكن در آن:

در حاليكه در ايران بيش از سي ميليون ترك زندگي ميكنند و فارسها فقط يكي از اقوام ساكن در ايرانند، دولت جمهوري اسلامي ايران خود را نه با آذربايجان و تركيه، بلكه با افغانستان و تاجيكستان همزبان ميشمارد. اين دولت، فرهنگستان زبان فارسي و بنياد گسترش زبان فارسي تاسيس و برنامه فارسي را پاس بداريم درست كرده و فارسي را نه تنها به فارسها بلكه به اجبار به ديگر ملتهاي ساكن در ايران نيز ميآموزاند؛ اما فرهنگستان زبان تركي و بنياد گسترش زبان تركي تاسيس نكرده و برنامه تركي را پاس بداريم راه نيانداخته و به تركها زبان تركي را نمي آموزد. با اين اوصاف ميتوان گفت كه دولت جمهوري اسلامي خود را دولتي فارس ميشناسد. سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي نيز به عنوان جزئي از كل جامعه نخبگان فارس و مجموعه دولت و گردانندگان كشور در دوره هاي پهلوي و جمهوري اسلامي٬ ايران را كشوري فارسي زبان تصور مينمايدּ چنانچه او در مقاله "زبان مادري را پاس داريم"٬ با در هم آميختن عمدي دو مقوله جداي زبان مادري و زبان رسمي، و در خبطي آشكار زبان مادريش فارسي را زبان مادري همه ايرانيان جازده و از همه ايرانيان به شكل "ما فارسيزبانان" ياد كرده است. وي حين قيام ملي خلق ترك در آذربايجان در ديدار با حامد كرزايي رئيس جمهور افغانستان٬ ديگربار كشور ايران را به نادرستي كشوري فارسي زبان معرفي نموده، تحكيم پيوندهاي سه كشور گويا فارسي زبان ايران٬ افغانستان و تاجيكستان را به نفع اين كشورها خوانده و بر تلاش بيشتر در اين زمينه ها تاكيد كرده استּ

اين درست است كه زبان مادري سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي فارسي است، اما آنچه كه مي بايست به وي و ديگر سران جمهوري اسلامي مكررا يادآوري نمود اين است كه فارسي، زبان مادري همه ايرانيان نيست، قوم فارس - كه در قرون نوزده و پيش از آن در ايران تاجيك ناميده مي شد- در آغاز قرن بيستم در اين كشور اقليتي ٨ درصدي و امروز نيز صرفا اقليتي ٢٤-٣٢ درصدي است. ناآگاهي و ناداني در باره تركيب ملي كشور، فارسيزبان خواندن ٧٦-٦٨٪ از مردم ايران كه فارس زبان نيستند، آنهم از طرف عاليترين مقام دولتي، توهين به مردم ايران، تفرقه افكني اي بشدت تنشزا و فاجعه اي عظيم و خطائي نابخشودني است.

باور نادرست خامنه اي به ملي بودن زبان قوم اقليت فارس:

آقاي سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي رهبر کشور کثير الملله ايران٬ زبان مادري اش فارسي را -كه زبان مادري و ملي اقليتي ٢٤-٣٢ درصدي در ايران است- به نادرستي زبان ملي همه ملتهاي ساكن در ايران ميداند. به عبارت ديگر هر جا كه وي سخن از زبان ملي ميراند، منظور وي زبان قوم اقليت فارس و هر جا كه وي از وحدت ملي سخن مي گويد مقصدش تفريس و تفرس يعني يكسانسازي، فارسسازي و فارسيگري و در يك كلام فارس شدن كامل ايرانيان غيرفارس- غيرفارس زبان است. او بر اين عقيده نادرست است كه «هويت ملي ما [همه ايرانيان شامل ملل غيرفارس] به خط و زبان فارسي است». ‌‌(در ديدار با روِساي دانشگاهها، مؤسسات آموزش عالي و مراكز تحقيقاتي 23/5/1385). و «زبان ملى [قوم اقليت فارس]٬ مهمترين و اصلى ترين شاخص هويت فرهنگى يك ملت [همه ايرانيان شامل ملل غيرفارس] است٬ و هرچه بر ذهنيت اين ملت [همه ايرانيان شامل ملل غيرفارس] حاكم باشد٬ هر مذهبى٬ هر ايدئولوژى٬ هر آداب و سنتى٬ و هر گذشته و تاريخى كه داشته باشند٬ تجسم و تبلورش در زبان ملى [قوم اقليت فارس] است». (مجله سروش٬ شماره ٧٧٠ ٬ سال هفدهم ٬ ص ٦).

در اينجا مي بايست صريحا تاكيد نمود كه اين طرز تفكر در ميان دولتمردان ايران كه سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي نيز حامل و صاحب آن است و زبان يك ملت يعني زبان اقليت فارس را شاخص هويت ملي و فرهنگي ملل ديگر يعني ملل غيرفارس ساكن در ايران مي شناسد، چيزي به جز نژادپرستي، كولونياليسم و فاشيسم خالص نيست.

خيالبافي در باره زبان قوم فارس و استفاده ابزاري از احساسات ديني براي تبليغ آن:

سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي به هنگام سخن گفتن در باره زبان مادري خود و قوم فارس٬ همواره احساساتي شده و پيوسته ادعاهاي غلوآميزي مي نمايد. وي كه به گفته خود «شيفته» زبان مادري خويش فارسي است، از زبان پارسي آرماني اش، به دفعات بعنوان «شجره طيبه» نام برده است. خامنه ‌اي در ديدار با اعضاي دومين مجمع بين‌المللي زبان فارسي مي گويد: «هر كس به معارف بشري علاقه‌مند باشد، بايد براي زبان فارسي ارج و مرتبه‌اي خاص قائل باشد؛ زيرا اين زبان پرظرفيت، شيرين، رسا و زيبا توانسته است بخش عظيمي از مناطق جغرافيايي جهان را تحت تسلط و سيطره ي معنوي خود درآورد، با نفوذ معنوي، كارآيي، شيوايي و قدرت بلاغت خود در دل ملتها جا باز كند و براي آنان فرهنگ، دين، معرفت و تمدن به ارمغان آورد». وي در ادعاي گزاف ديگري گفته است: «اكنون زبان فارسي، بهترين حامل و رسانه براي معارف، افكار، نوآوري و تمدن عميق اسلامي محسوب مي‌شود و بر اين اساس، وظيفه‌ ي ما در قبال زبان فارسي بسيار سنگين است» ‌‌(در ديدار با اعضاي دومين مجمع بين‌المللي زبان فارسي 12/12/ 1377)‌. او در نخستين سمينار زبان فارسى در صدا و سيما، خيالبافي در باره زبان مادري اش فارسي را به اوج رسانيده و آنرا «نعمت الهى٬.... زبان انقلاب و دين و اسلام انقلابى و مطلوب و محبوب ملتها» دانسته و همچنين ادعا نموده است: «راه دست يافتن به كتب ادبيات و اخلاق علمى منحصرا آموختن زبان فارسى است»ּ افراط و غلو در فارسيگري و همه فارس بيني و همه فارس انگاري خامنه اي باعث شده كه او در ديدار با اعضاي هيئت‌هاي علمي و اجرايي و ميهمانان كنگره دولتي و فرمايشي شهريار، در توهيني آشكار به ملت ترك و آذربايجانيان، شهريار را صرفا «از ماندگاران شعر فارسي» قلمداد كند.

در اينجا ذكر چند نكته ضروري است:

- براي درك بي پايگي ادعاي سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي در باره رابطه زبان و ادبيات فارسي با اخلاق علمي، كافي است به وضع اسفناك زبان و ادبيات فارسي و نبود چيزي بنام اخلاق علمي در جامعه ايران- كه به زور سرنيزه جمهوري اسلامي مجبور به آموختن "شجره طيبه فارسي" شده اند نگاهي كرد.
- همه زبانها نعمت و طبق باور مذهبيون نعمت الهي اند و اين خصلت در انحصار زبان فارسي، زبان مادري سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي نيست.
- گرچه زبان فارسي را مي توان به عنوان زبان دولت بنيادگراي شيعي و قوميتگراي فارس جمهوري اسلامي قبول نمود، اما اين زبان به هيچ وجه زبان تمدن اسلامي و بويژه دين اسلام چه از نوع انقلابي و چه از نوع غيرانقلابي آن كه اصولا مدافع برابري نوع بشر و مخالف سرسخت نژادپرستي و از جمله نژادپرستي ايراني و شعوبيت فارسي است نمي باشد. زبان برگزيده اسلام صرفا عربي و زبان تمدن اسلامي، همه زبانهاي ملل مسلماني است كه به نحوي در آفريدن اين تمدن سهيم بوده اند.
- زبان فارسي در عصر حاضر به هيچ وجه مطلوب و محبوب ملتها نيست. علاوه بر پسرفت روز افزون زبان فارسي و افول پرستيز آن در منطقه و جهان، در داخل ايران نيز اين زبان به عنوان زباني تحميلي، قاتل و مبلغ نژادپرستي آريايي و بنيادگرائي شيعي، استبداد شرقي و توسعه نيافتگي مزمن خاورميانه اي، مورد انزجار ملل غيرفارس ايران مخصوصا تركان بوده و مطرود آنهاست. كافي است سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي به شعارهاي جوانان ترك در قيام اخير كه در پرخاشي احساسي زبان قاتل، تحميلي و استعماري فارسي را به زبان حيوانات تشبيه نمودند توجه كند.
- در ادبيات جهاني اساسا شهريار فارسي سرا و اشعار فارسي شهريار شناخته شده نيستند. وي صرفا به خاطر آثار تركي اش و بويژه حئيدربابايا سلام كه "از ماندگاران شعر تركي" محسوب مي شود و به بيش از ١٠٠ زبان ترجمه گرديده، شناخته شده و شاعري جهاني قلمداد مي شود.

زبان فارسي، همه چيز سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي:

«زبان مادري را پاس داريم» عنوان مقاله اي است از سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي در هفته نامة «همراز». وي در اين مقاله نه تنها خود بلكه مطابق معمول دولتمردان رژيم پهلوي و جمهوري اسلامي، همه ايرانيان را نيز فارسي زبان عد كرده و زبان مادريش فارسي را «همه چيز ما و رمز هويت ملي ما» (ايرانيان) شمرده است: «زبان فارسي براي ما فارسيزبانان، چه ايرانيان و چه ملتهاي ديگري كه به زبان فارسي تكلم ميكنند، يك ميراث عظيم و باشكوه و بسيار ارزشمند و ماية سربلندي و از گنجينه هاي عظيم موارث فرهنگي و در واقع همه چيز ماست. در واقع زبان فارسي رمز هويت ملي ماست……… زبان فارسي ּּּ، نه فقط براي فارسيزبانان، بلكه براي همة كساني كه علاقمند معارف والاي بشري هستند، يك ذخيرة باارزش و يك چيز مهم و قابل پيگيري و فراگيريست». سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي در ديدار با شركت كنندگان "مجمع بين المللى زبان فارسى" در دى ماه ١٣٧٤ در تهران نيز طى سخنانى هيجانزده از زبان مادري خود فارسى، با تعابير اغراق آميزي چون "رمز هويت ملى"٬ "ميراث عظيم و باشكوه"٬ "جويبار پر فيض از گنجينه عظيم مواريث فرهنگى" و "همه چيز ما" نام برده است. (ياد ايام٬ ماهنامه اداره كل تبليغات دولت٬ سال دوم. ١٢. اسفند ١٣٧٤).

آنچه كه رهبر جمهوري اسلامي نمي داند:
- همه ايرانيان به فارسي تكلم نمي كنند، فارسي صرفا زبان ٣٢-٢٤ درصد از آنان است.
- در ايران زبان هميشه عامل كثرت و تكثر بوده است و نه عامل وحدت.
- هويت ملي و رمز و رموز آن (اگر منظور هويت مشترك و فراملي مردمان و ملل ساكن در داخل مرزهاي ايران است) – همانگونه كه زماني خود نيز به آن اذعان كرده بود- بر اساس عناصر مشتركي مانند شهروندي تعريف مي گردد نه بر اساس زبان فارسي كه صرفا زبان اقليتي ٣٢-٢٤ درصدي در ايران بوده و منحصرا زبان مشترك بين فارسان و تاجيكان است.
- گزاره هاي بي اساسي که در کتابها و برنامه هاي دولتي براي تحبيب زبان فارسي و در واقع براي تحقير زبان ترکي بيان مي‌شوند و سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي نيز گاه و بيگاه آنها را طوطي وار تكرار مي كند، هيچ پشتوانه منطقي و علمي ندارند. اينکه زبان فارسي «همه چيز ما است» و «رمز هويت ملي ماست»، سخني مهمل و سخت به گزافه است. زبان قوم همسايه فارس، زبان فارسي چگونه و با چه دلايلي «همه چيز و رمز هويت» ما تركان شده و زبان ترکي «هيچ چيز ما و بي ربط با هويت ملي»مان؟

پشت پرده تحبيب و تبليغ خامنه اي از زبان مادري اش فارسي: تحقير زباني تركان

اکنون بيش از ١٠٠ سال از شكست انقلاب مشروطه (١٩٠٦) كه نقطه آغازين تسلط قوميتگرائي فارسي بر اركان دولت ايران ايران است و بيش از هشتاد سال از تاسيس دولت پهلوي مي گذرد. سياست زباني حکومتهاي مختلف در اين دوره مبتني بر تحبيب زبان فارسي بوده است. در دورة پهلوي اين سياست بر اساس محوريت و برتريت زبان فارسي و بر کنار گذاردن زبانهاي عربي و ترکي استوار بود ولي در دوره جمهوري اسلامي، با حفظ برتريت و محوريت زبان فارسي، زبان عربي نيز در مرکز توجهات قرار گرفت و محکوم نهايي زبان ترکي بود. بي ترديد حفظ برتريت زبان فارسي در جامعه ايران، بدون پشتيباني فعال نهادهاي معطوف به قدرت و در راس آنها دولت در طول قرن بيست و رهبري و دستگاه روحانيت فارس در دهه هاي اخير ممکن نيست، سخنان و ادعاهاي سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي در تبليغ و تحبيب زبان مادري اش فارسي نيز از اين جنبه مي بايد مورد بررسي قرار گيرند:

- دست يازيدن به متون مقدس و سخنان بزرگان ديني براي تبليغ زبان و قوم فارس از طرف دولت، رهبر جمهوري اسلامي ايران و روحانيون فارس، نشان از عجز و درماندگي و نادرستي نگرش اين دولت، نهادها، رهبر، روحانيون فارس و ديگر مقامات جمهوري اسلامي به فرهنگ و حقوق انساني دارد.
- از موضع علمي، يك محقق مي‌تواند در باره‌ زبان فارسي و سره و ناسره ‌اش صحبت كند اما صحبت‌ كردن يك خادم دين و فردي دولتي مانند حجت الاسلام سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي كه نه محقق و نه دانشمند و نه زبانشناس است، آنهم از موضع سياسي در باره‌ زبان مادري خود فارسي، و با توجه به اينكه وي در مقام رهبري مستبد در كشوري كثيرالمله و چندزبانه قرار دارد، سركوب و فاشيسم عريان و زائيده از ذهنيتي نژادپرستانه و استعماري است، اگر چه مبتني بر بعضي پشتوانه‌ هاي نظري و يا تاريخي هم باشد.
- آيا سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي متوجه است كه تبليغ زبان يک قوم که در ايران به طرزي کاملاً تصادفي از سوي قدرتي خارجي و استعماري به اقتدار سياسي رسيده، آنهم به نام تقويت فرهنگ ملي و در سمينارهائي مانند "مجمع بين المللي زبان فارسي" كه پي در پي و با استفاده از ثروتها و منابع مالي ملل غيرفارس ساكن در ايران برگزار مي شوند خيانت به بيت المال و ملل ايران است؟ آيا وي آگاه است كه منابع مالي کشور تنها منحصر به قوم فارس و زبان مادري اش فارسي نيست؟
- نظريه پردازيهاي اين چنيني از سوي خامنه اي ديگر مقامات جمهوري اسلامي در باره خصوصيات خارق العاده فرضي زبان فارسي در ايران، ادامه کار پژوهشي نويسندگان دولتي با جهت گيري خاص است كه براي منکوب کردن زبان ترکي در آذربايجان و ايران پي گرفته مي شود.
- هدف غائي اين نظريه پردازيها عبارت است از تلقين و القاء و تبليغ برتريت و خارق العاده بودن زبان فارسي و اين كه نشان دهند زبان ترکي از هيچ جنبه قابل مقايسه با زبان برتر فارسي نبوده و خاصيت لازم براي رسمي و دولتي شدن و اصولاً دارا بودن عنوان زبان را ندارد، و اينکه زبان و فرهنگ ملل غيرفارس تحت ستم در ايران هيچگونه ريشه اي ندارند و مثل علف هرزه بايد نابود و ناپديد شوند.
- استعمار و استثمار يک ملت بواسطه خوار شمردن زبان آن ملت و با نيت نابودي زبان و فرهنگش، استفاده ابزاري از يك زبان و فرهنگ (فارسي) براي خوار شمردن زبان و فرهنگهاي ديگر (ملل مسلمان غير فارس ساكن در ايران) و در جهت اعمال و ادامه سيادت و رجحان اقتصادي و سياسي و اجتماعي قومي خاص (در ايران قوم فارس) بر ملل تحت ستم؛ از غيراخلاقي ترين، بي رحمانه ترين، ظالمانه ترين و خشن ترين نوع استعمار در تاريخ بشريت است.
- سياست تحبيب فارسي و تحقير زباني غيرفارسان بر اساس محركه هاي استعماري و استثماري كه از سوي دولت جمهوري اسلامي ايران در تمام ابعاد اجتماعي و در تمام رسانه ها و مراکز تحصيلي و آموزشي و نهادهاي علمي و تحقيقاتي و نشريات ادبي و تاريخي و ... پيگيري مي شود از نمونه هاي نادر در جهان است. اروپائيان در مستعمره هاي قديمي آفريقائي و آسيائي خود و در کشورهاي اشغال شده، هرگز اقدام به نابودي زبان و فرهنگ ملتي اقدام نکرده اند.

خامنه اي: زبان فارسي، زباني مظلوم ميباشد.

«امروز زبان فارسي] زبان مادري خامنه اي[ زبان مظلومي مي باشد٬ چون به عمد با اين زبان مبارزه شده است». اين ادعاي حيرت العقول از آن خامنه اي است. برخلاف مظلوم نمائي سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي، نه تنها زبان فارسي زباني مظلوم نيست بلكه:

- صد در صد بودجه فرهنگي و اجتماعي ايران از طرف جمهوري اسلامي صرف حفظ، گسترش و ارتقا موقعيت زبان و فرهنگ فارسي مي گردد، و اين در حاليست كه ديگر فرهنگ ها و زبان هاي موجود در ايران، از چنين بودجه هائي و كلا هر گونه حمايت دولتي محرومند.
- هر ساله از طرف جمهوري اسلامي ايران دهها ميليون دلار هزينه چاپ و اهداء كتابهاي فارسي به افغانستان و تاجيكستان و … مي شود، اما اکثريت ترک ايران در كشور خود همچنان از حقوق حداقلي زباني خود نيز محروم است.
- جمهوري اسلامي واقعيت حضور و اكثريت بودن تركان در ايران را ناديده ميگيرد، مقامات آن شامل خود خامنه اي ايران را كشوري فارسزبان مي نامند،
- سياست ضد انساني يکپارچه سازي و نابودي زبان، فرهنگ و ملتهاي مسلمان ساكن در ايران بلاانقطاع و با صرف بودجه کلاني از ثروت ملي اجرا مي شود،
- زبان ترکي در ايران به رسميت شناخته نشده، در محاکم قضايي و ادارات دولتي هيچ سندي به اين زبان تنظيم نمي‌شود،
- نامهاي ترکي كودكان به اتهام بيگانه بودن در شناسنامه‌ها ثبت نمي‌گردد، حتي نامگذاري اماكن بدين زبان نيز غيرقانوني اعلام شده است،
- زبان و ادبيات ترکي در مدارس در مناطق ترك نشين و به كودكان ترک آموزش داده نمي‌شود،
- ترکها که در اکثر مناطق ايران حضور دارند همچنان از داشتن هر‌گونه رسانه سراسري راديو ـ تلويزيوني و مطبوع محرومند
- در ايران هيچگونه مراكز آكادميك و تحقيقاتي، دانشگاهها و فرهنگستانها براي بررسي و تدقيق زبان، ادبيات، فرهنگ و تاريخ ترك وجود ندارد
....

و اين همه در حالي است كه زبانهاي اقوام ساكن در دو همسايه‌ شرقي و غربي ايران يعني افغانستان و عراق از كردي و ازبكي و تركمني و.... در آن کشورها رسمي اعلام شده اند. آري، اين است معني واقعي مظلوم بودن يك زبان! وانگهي اگر كه به گفته خامنه اي معيار مظلوم بودن زباني مبارزه با آن است، در آن صورت زبان تركي در ايران به طريق اولي، صدها و هزارها بار بيشتر از فارسي مظلوم خواهد بود، زيرا تركان ايران و آذربايجان جنوبي، هر روز شاهد نابودي و زجركش شدن زبان و فرهنگ تركي توسط دولت جمهوري اسلامي ايرانند: « در راستاي مبارزه با زبان و فرهنگ تركي و آذربايجان، تمامي كتب به زبان تركي و همه کتابهاي مرتبط با فرهنگ، زبان، تاريخ، ادبيات، موسيقي و… آزربايجان در کتابخانه ملي تبريز (نام آن اخيرا از طرف دولت به كتابخانه مركزي تبريز تغيير يافته است)، کتابخانه دانشگاه امام صادق تهران، دانشگاه بين المللي قزوين و... به دستور رياست اين کتابخانه ها از دسترس دانشجويان خارج و به بخش کتب مراجع (غير قابل امانت دهي) منتقل شده است. به گفته متصديان كتابخانه هاي مذكور، كتب تركي قابل استفاده براي عموم نبوده و جهت مراقبت و نگهداري مناسب در جاي امني محافظت مي شوند».

بيت المال در خدمت زبان قوم اقليت فارس

زبان فارسي مظلوم سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي، زبان اقليتي قومي در ايران ميباشد كه از موقعيت رسمي و دولتي بودن انحصاري، كاربرد انحصاري در سيستم اداري، آموزشي، رسانه اي، اقتصادي، نظامي، حقوقي، علمي و هنري و ...... بر خوردار است. زبان فارسي علاوه بر تخصيص بودجه كلاني از ثروت ملل ايراني غيرفارس براي حفظ، گسترش و تحميل آن، به طور مشخص داراي نهادها و تشكيلات دولتي زير است:

- فرهنگستان زبان و ادب فارسي
- طرح كلان سند ملي گسترش زبان و ادبيات فارسي
- شوراي گسترش زبان فارسي
- دبيرخانه شوراي گسترش زبان و ادبيات فارسي
- مركز گسترش زبان و ادبيات فارسي
- انجمن ترويج زبان و ادب فارسى
- انجمن زبان و ادبيات فارسي
- مركز تحقيقات زبان و ادبيات فارسي
- مجمع بين المللي زبان فارسي
- مجمع بين المللي استادان زبان و ادبيات فارسي
- انجمن علمي استادان زبان و ادبيات فارسي
- انجمن شاعران فارسيگوي جهان
- مركز جستجوى لغات بسيت فراموش شده زبان فارسى (به پيشنهاد خامنه اي)
- مرکز ايجاد هماهنگي در اصطلاحات زباني کشورهاي ايران، تاجيکستان و افغانستان (به پيشنهاد حداد عادل)
- اتحاديه كشورهاي فارسزبان (طرح دولت جمهوري اسلامي)
- سمينارهاي دولتي متعدد زبان فارسي در صدا و سيما
- برنامه هاي تلويزيوني ويژه (فارسي را پاس بداريم،...)
- المپيادهاي سراسري دولتي متعدد زبان و ادبيات فارسي
- كنگره هاي دولتي و دانشگاهي متعدد در باره زبان فارسي
- دوره هاي همايش سالانه پژوهشهاي زبان و ادبيات فارسي
- دوره هاي دانش افزايي زبان فارسي ويژه دانشجويان خارجي
- گاهنامه هاي دولتي متعدد فرهنگ و زبان و ادب فارسي (نامه پارسى،...)
- بنياد دانشنامه بزرگ فارسي
- كنفرانس شبكه زنان فارسي زبان
- شبكه تلويزيوني فارسي زبانان سه كشور ايران، تاجيكستان و افغانستان
.....

زبانشناسي ناشيانه سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي:

اهم خصوصيات زبان خيالي و آرماني فارسي از نظر سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي - علاوه بر آنچه قبلا ذكر شد- چنين اند:

«١- از گسترش واژگان برخوردار است.
٢- ظرفيت تركيب پذيري دارد.
٣- برخوردار از زيبايي موسيقيايي است.
٤- مجموعه زبان به خاطر خصوصيات واژگاني و تركيبي از ظرفيت بسيار بالايي براي حمل هرگونه معاني برخوردار است.
٥- زباني زنده است زيرا اين قدرت را دارد كه از بيرون محدوده خود جذب كند».

آنچه در اينباره مي توان گفت:
- آشنايان با زبانشناسي اذعان خواهند كرد كه ادعاهاي فوق الذكر سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي در باره قابليتهاي زبان مادريش فارسي، از اساس نادرست، عاميانه، خيالبافانه، بي پايه و سست تر از آنند كه به جديت گرفته شوندּ گرچه كساني مانند سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي حق و صلاحيت نظر دادن در باره شيوايي و ناشيوايي زبانهاي فارسي و تركي و مقايسه آنها با ديگر زبانها را دارند، حتي اگر از نوشتن يك متن ادبي، بلكه از اداي يك جمله درست و فصيح به زبان تركي، زبان اكثريت مردم كشوري كثيرالمله كه رهبري آنرا بر عهده دارند عاجز باشند؛ اما هيچيک از اين گزاره ها كه وي رديف كرده است، محملي علمي و منطقي ندارند و تنها از ديدگاه پان فارسيسم و قوميتگرايي افراطي فارسي قابل توجيه اند. به عبارت ديگر، زبانشناسي يكي ديگر از عرصه هائي است كه خامنه اي در آن اهليت و صلاحيتي ندارد.

- ادعاهاي قالبي خامنه اي و ديگر قوميتگرايان افراطي فارس در باره زيبائي موسيقيائي، شيوايي، شيريني، شكرين بودن، .... زبان فارسي، ادعاهايي من در آوردي و از خود منقول است. احتمالا اگر زبان تركي اولين زباني بود كه سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي خواندن و نوشتن آن را ياد مي گرفت، و تنها زباني بود كه ادبيات كلاسيك و مدرن آن را مي دانست و شبانه روز زير بمباران رسانه اي آن قرار مي گرفت، ممكن بود اين ادعاهاي گزاف خود را نه در باره زبان فارسي، بلكه در باره زبان تركي برزبان آورد. همانگونه كه بسياري، زبان تركي را يكي از شيواترين زبانهاي دنيا و زبان فارسي را در مقايسه با آن از هر جهت و فوق العاده الكن مي دانند. هومن وانبري محقق و نويسنده مي‌گويد: «زيبايي و کمال زبان ترکي تا بدان پايه است که جايگاه آن حتي از زبان عربي که گفته مي‌شود گويا از طرف زبان شناسان زبده‌اي ساخته و پرداخته، سپس جهت استفاده در اختيار آنان قرار گرفته است نيز شامخ‌تر مي باشد».

زبان باشكوهي که دستور زبان مستقلي ندارد

در باره قابليتها و برتريهاي خيالي زبان فارسي كه سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي مدعي وجود آنها شده، كافي است به تاثيرپذيري مفرط زبان فارسي از زبان عربي و حتي ايجاد آن با اشتراك زبان عربي و همچنين برخي از قابليتهاي زبان تركي اشاره شود: «قدرت دستوري و حجم واژگان زبان عربي به حدي است که لغت و دستور زبان فارسي را بشدت مورد نفوذ قرار داده است. زبان فارسي از حيث واژگان و نوع دستور زبان بسيار ناتوانتر از زبانهاي ترکي و عربي است. دستور زبان فارسي بشدت از دستور زبان عربي تأثير پذيرفته و حتي برخي صاحبنظران گفته اند که اصولاً فارسي دستور [مستقلي] ندارد و از حيث واژه نيز لهجه يا شاخة اي از زبان عربي است. در واقع در باره اينکه آيا زبان فارسي مي تواند به عنوان زباني کامل و مستقل معرفي شود و يا نه، ترديدهاي محکم علمي و تاريخي وجود دارند».

« محمود کاشغري صرفا زبان ترکي را قابل مقايسه با زبان عربي دانسته است. حجم بي نظير واژگان ترکي و همچنين ساختار محکم دستوري آن اين نکته را در ذهن متبادر مي سازد که زبان عربي در عرصة زبان، حريفي قدر قدرت پيش رو دارد. زبان تركي از نظر وسعت و تنوع افعال، از زبان‌هاي غني است. زبان ترکي از نظر تصريف افعال با قاعده‌ترين زبان دنياست. در زبان‌هاي ترکي افعال، حالت انعطاف و استعداد فوق العاده‌اي به تصرف و پذيرش مفاهيم متنوع ابراز مي‌دارند. دستور زبان ترکي نيز بسيار با قاعده است و در آن استثنايي وجود ندارد. از نظر دشواري شناسي کلي، دشواري زبان ترکي بسيار کم‌تر از زبان‌هاي ديگر است. ويژگي مهم ديگري که باعث قدرت و صلابت خاص زبان ترکي در ميان زبان‌هاي ديگر مي‌شود، قانون آهنگ است. زبان ترکي داراي 9 حرف صدادار است، و ترتيب قرار گرفتن اين حروف صدادار يا مصوت‌ها، از قانون آهنگ پيروي مي‌کند. قانون آهنگ قانوني محکم و ماندگار است و به سادگي نيز مي‌توان از آن براي تشخيص درستي يا نادرستي تلفظ کلمه بهره جست». ماکس مولر زبانشناس بزرگ سده‌ 19 در باره گرامر زبان تركي مي‌گويد: «ابزار گرامري زبان ترکي چنان منظوم و قانونمند، چنان کامل مي‌باشد که اين تصور را به ذهن متبادر مي‌سازد که شايد بنا به رهنمود يک فرهنگستان، از سوي زبان شناسان خبره ساخته و پرداخته جهت استفاده ارايه شده باشد… زماني که ما زبان ترکي را با دقت و موشکافي مي‌آموزيم، با معجزه‌اي رو به رو مي‌شويم که خرد انساني در عرصه‌ي زبان از خود نشان داده است.»

سيدعلي خامنه اي "پارسيگر"، در راه سيداحمد كسروي "پاكزبان":

خامنه ‌اي در ديدار با اعضاي فرهنگستان زبان و ادبيات قوم اقليت فارس زبان ساكن در بخشهائي از مركز و شرق ايران از "تركيب، شيوايي و آهنگ زبان فارسي و بار فرهنگي و معنوي آن" به عنوان علل نفوذ و گسترش زبان فارسي در جهان نام برده و بر لزوم دور كردن زبان فارسي از آلودگي‌ها تأكيد كرده است.‌ او فارسي‌سازي كلمات را حائز اهميت دانسته و گفته است: «كلمات بيگانه بايد به گونه‌اي با هنجارهاي فارسي‌زبانان، قابل قبول و قابل فهم باشد». وي كه همانند طلبه سرخورده سابق سيداحمد كسروي و استاد اعظم فراماسون محمدعلي فروغي، اخيرا و در كسوت زبانشناسي آماتور به موج فارسي سره پيوسته، حتي نصيحت به «پارسيگري» كرده و در صدد جا انداختن و رايج ساختن كلماتي نامانوس مانند تلويزان و راديان و كلمات دساتيري جديد و مهملي مانند رايانه و يارانه برآمده است. خامنه اي براي پاسداشت و گسترش زبان مادريش فارسي توصيه هاي زير را نموده است:

«١- پاسدارى از زبان فارسى در ايران و سراسر جهان. اين كار بايد به عنوان يك وظيفه تلقى گردد.
٢- براى گسترش و ايجاد عناصر حيات و تكامل در زبان فارسى بايد از موجودى خود زبان حداكثر استفاده به عمل آيد.
٣- استفاده از افعال صحيح اما متروك زبان فارسى
٤- تاسيس مركزى براى جستجوى لغات بسيت فراموش شده زبان فارسى
٥- توجه به تعريب (پارسى گويى) و استفاده از كلمات و هنجارهاى فارسى به جاى كلمات فرنگى
٦- استفاده از كلمات "راديان" به جاى راديو و "تلويزان" به جاى تلويزيون.
٧- توجه اساتيد ادبيات به "پارسيگرى" و سعى در گسترش و جايگزينى هنجارهاى پارسى به جاى لغتهاى غيرفارسى.
٨- اجتناب از به كارگيرى لغات دساتيرى (لغات جعلى فارسى)
٩- استفاده از كلماتى چون رايانه و يارانه كار مناسبى است.
١٠- اجتناب از به كارگيرى كلمات غيرمتعارف و ثقيل در فيلمهايى كه مربوط به ادوار گذشته ميباشد».

آنچه در اين باره مي توان گفت:
- به نظر مي رسد زمامداران فارسگراي ايران از تاريخ معاصر زبان فارسي و دخالت نظاميان رضاخاني در ماجراي كلمه سازي درس لازم را فرا نگرفته اند و بار ديگر مقامات ناصالح، اين بار روحانيون عجمي به جريان پارسيگري پيوسته و به هوس كلمه سازي و ترويـج واژه هايـي که خود وضع کرده اند افتاده اند.
- در اينجا مفيد است سخناني از سيدحسن تقي‌زاده نماينده‌ تبريز در مجلس اول مشروطه - كه خود زماني مقهور پارسيگرائي شده اما در اواخر عمر از آن توبه نموده بود – خطاب به دولتيان و فرهنگستانيان فراماسون واژه ساز عينا نقل شود. وي چنين مي‌نويسد: «.... مردم آذربايجان يک اختلاف و مباينت دارند که جدايي زبان فارسي از ترکي است، لکن صد رشته اتحاد ديگر دارند … ولي وقتي که کلمه‌ي «جواب» معمولي تمام ايران را تبديل به کلمه‌ «پاسخ» کرديم، به دست خود يک رشته اتصال و الفت را بريديم و ديگر اهل تبريز زبان شما را از آن چه هم كه [است] کم‌تر مي‌فهمند و خودمان را از دوستي برادران تبريزي مسلمان و شيعه دور کرده‌ايم. و اگر «امشاسپندان» را به جاي «ملائکه» اختيار کنيد و کلمه‌ي ترکي الاصل «قشون» و «ساخلو» را براي اين که ترکي «منحوس و منفور» است، با اين که مفهوم عامه زبانان است، دور انداخته کلمه جعلي و بي‌معناي «ارتش» و «پادگان» را که نه اهل آذربايجان مي‌فهمند و نه اهل گلپايگان به جاي آن‌ها بگذاريد اين مباعدت و انفصال و بيگانگي را شدت داده‌ايد و به اين داداش بيگ قفقاز کمک کرده‌ايد که دائماً مي‌گويد ما را با اين فارس‌ها چه قرابتي است.»

تلاش خامنه اي براي جانشين كردن زبان فارسي در داخل ايران:

زبان و فرهنگ فارسي پايه اصلي نئوكولونياليسم فارسي است. سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي هم، به عنوان مجري صادق و پيگير سياست فارسسازي ملل ايراني غيرفارس، مشوق و مروج اين نقش استعماري زبان فارسي در داخل ايران است. چنانچه وي در اعترافي مهم، نيت اصلي از غني كردن زبان فارسي و كيفيت بخشيدن به آن را، جانشين ساختن آن در در داخل ايران (فارسسازي ملل غيرفارس) مي داند: «با از بين بردن ضعفهاي دروني زبان فارسي و افزايش ظرفيت و كيفيت آن متناسب با شرايط زمان مي‌توان اطمينان يافت كه گسترش جغرافيايي، قومي و ملي زبان فارسي نيز به شكلي آسانتر، روان‌تر و بهتر انجام خواهد گرفت؛ بنا بر اين به عنوان يك وظيفه بايد زبان فارسي را پويا كنيم». خامنه ‌اي بويژه بر اهميت كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان براي جايگزين ساختن فارسي به جاي زبانهاي ملي ملل غيرفارس ساكن در ايران و فارسسازي آنها تاكيد مي كند: «كانون پرورش فكري كودكان و نوجوان يكي از مراكزي است كه بايد با شيوه‌هاي هنري روي زبان و ادبيات فارسي كار كند و آن را در جامعه پيش ببرد. اين كانون با نسلي سر و كار دارد كه هر چه را فرابگيرد، در او ماندگار خواهد ماند؛ بنا بر اين كودكان ما اگر زبان فارسي را به درستي فرابگيرند، در آينده شاعر، هنرمند، برنامه‌ساز و نويسنده‌اي مطمئن و مفيد خواهند بود». هدف گسترش و جايگزين كردن زبان فارسي فارسي در داخل ايران از آنچنان اهميت و ضرورتي براي نظام برخوردار است كه خامنه اي در ديدار با مديران و مسئولان مطبوعات كشور (١٣-٢-٧٥) حتي رسانه ها و مطبوعات بي تفاوت به نظام اما فعال در راستاي ترويج زبان و ادبيات قوم فارس را مستحق دريافت از كمك دولت جمهوري اسلامي خوانده و چنين ميگويد: «آن دسته از مطبوعات كه واقعا و حقيقتا براى ترويج فرهنگ و ادبيات و زبان فارسى] زبان مادري خامنه اي[ و تعميق سواد عمومى [فارسسازي ملل غيرفارس ساكن در ايران] فعاليت مى كنند بايد مورد حمايت قرار گيرند».

دغدغه سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي براي گسترش زبان فارسي در شرايط ايران، به معني جايگزين كردن زبانهاي ملي ايران با فارسي است. اين تفكرات يادآور انديشه هاي دکتر افشار پدر پان ايرانيسم در ايران است كه عينا مانند سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي ترويج زبان فارسي و جايگزين ساختن زبانهاي دشمن تركي و عربي با آنرا وظيفه همه مي دانست. دكتر افشار مي گويد: ».... هيچ يک از اين زبان‌ها جز دو تاي اول (ترکي و عربي) زبان يا لهجه‌ اي نيست که ميان ايران و همسايگانش مشترک باشد تا به نحوي ايجاد خطر خارجي بکند. غير از دو زبان نخست که يکي سامي و ديگري توراني است، اکثر زبان‌هايي که در داخل مرزهاي ايران رايج است، لهجه‌هاي مختلف زبان فارسي است. از اين جهت است که من عقيده دارم توجه اولياي امور در درجه‌ي اول بايد معطوف به آذربايجان باشد و سعي شود که با استفاده از وسايل انتشار زبان و فرهنگ- راديو، مدارس، جرايد، مجلات، رسالات، و کتب ارزان قيمت بلکه رايگان- زبان فارسي به اقصي نقاط کشور گسترش يابد و به پايه‌اي برسد که روستاييان و ايلات آذربايجان نيز بتوانند، علاوه بر لهجه‌ي محلي، به زبان فارسي صحبت کنند و مطالبي را که به زبان فارسي نوشته مي‌شود راحت و آسان بخوانند.«

تلاش خامنه اي براي گسترش زبان فارسي در خارج ايران:

خامنه اي در راستاي تمايلات پان فارسيستي و گرايشات پان ايرانيستي جمهوري اسلامي و روحانيت شيعه فارس، در صدد ترويج زبان مادري اش فارسي در سراسر جهان بر آمده است. وى در برنامه چهارم توسعه مصرا به دولت توصيه ميكند که در ترويج داخلي و خارجي زبان مادري اش فارسي بکوشند. خامنه اي در دغدغه حفظ و گسترش زبان مادريش فارسي، دولت ايران را بكار گرفته و بسيج مي كند: « پاسدارى از زبان فارسى در ايران و سراسر جهان. اين كار بايد به عنوان يك وظيفه تلقى گردد». او در ديدار با نمايندگان فرهنگى جمهورى اسلامى ايران در خارج از كشور از ترويج زبان مادري اش فارسى در هر نقطه از دنيا به عنوان يك كار بسيار مهم فرهنگى نام برده ميگويد: «در هر جاى دنيا كه هستيد بايد نسبت به ترويج زبان فارسى] زبان مادري خامنه اي[ اهتمام كنيد٬ زيرا براى رساندن پيام انقلاب و تفكر اسلامى٬ كاربرد زبان فارسى در حال حاضر بيشتر از هر زبان ديگر است... » (نامه پارسى٬ سال اول٬ شماره دوم٬ پائيز ١٣٧٥). وي در يكي از سخنان ديگر خود خواستار توجه و پيگيرى جدى مسئولان امر نسبت به زبان قوم اقليت فارس زبان ساكن در ايران شده ميگويد: «اميدواريم.... امر پيگيرى زبان فارسى] زبان مادري خامنه اي[ به نحو شايسته اى ادامه پيدا كند. براى اينكار صميميتى لازم است كه در مسئولان موظف دولتى و آقايان وزرايى كه در اين كار هستند و نيز در اساتيد محترم و برادران و خواهرانى كه در كشورهاى ديگر هستند٬ به نحوى ظهور خواهند كرد. يكى از آرزوهاى من دنبال كردن همين كار است....... عقيده دارم در غير مواردى كه شعر عربى يك شعر فوق العاده يا برجسته است و خصوصياتى دارد، نيكو اين است كه از شعر فارسى با مضامين عالى استفاده شود».

خامنه اي در آرزوي تبديل شدن زبان مادري خود فارسي به زبان علمي جهان در طي ده-پانزده سال آينده است. او در ديدار مورخ 13/7/1385 با استادان و اعضاي هيأت علمي دانشگاهها مي‌گويد:‌ «من انتظارم اين است كه ما پنجاه سال ديگر نمي‌گويم، ده سال، پانزده سال ديگر در دنيا و در سطح عالم، حرف اول علمي را بزنيم؛ يعني مرزهاي علم را ما تعيين كنيم، كار به جايي برسد كه زبان ما كه زبان فارسي است، در دنيا زبان علم بشود. اين، آن افقي است كه جلوي چشم من است». و نيز در ديدار با دانشجويان و نخبگان سراسر كشور (3/7/1384) مي‌ گويد: «فكر اين را بكنيد كه پنجاه سال ديگر كشور شما بايد جايي باشد كه هر كس به يك پيشرفت علمي احتياج دارد، ناگزير باشد زبان فارسي را ياد بگيرد». ‌

رهبر و صدور نژادپرستي فارسي به افغانستان و تاجيكستان:

ديدگاه رسمي دولت جهموري اسلامي، ايران را كشوري فارسزبان مي داند. اين ديدگاه، ديدگاهي نژادپرستانه و استعماري است، زيرا كشور ايران كشوري كثيرالمله است كه اكثريت نسبي جمعيتش ترك بوده و فارسزبانان در آن صرفا اقليتي قومي با جمعيتي حدود ٢٤٪-٣٢٪ اند. شگفت انگيزتر آنكه جمهوري اسلامي درصدد است اين نگرش دولتي نژادپرستانه و استعماري به كشور خود را (فارس انگاشتن كشور غيرفارس ايران را) به كشورهاي همسايه افغانستان و تاجيكستان نيز كه در هر دو كشور تاجيك-فارسزبانان – مانند ايران- صرفا كسري از جمعيت را تشكيل مي دهند و به تازگي در مسير تساهل و تسامح ملي زباني گام گزارده اند صادر كند. بر اين مبنا، مقامات دولت جمهوري اسلامي به مناسبات گوناگون از سه كشور گويا فارسزبان ايران، افغانستان و تاجيكستان و در واقع غيرفارس زبان و حتي اتحاديه كشورهاي فارسزبان سخن مي رانند. به عنوان نمونه خامنه ‌اي رهبر نظام جمهوري اسلامي ايران، در تاريخ ۲۸ دي ۱۳۸۴ در ديدار با آقاي امامعلي رحمانف، رئيس‌ جمهور تاجيكستان، با اشاره به اشتراكات فرهنگي، ديني و تاريخي دو كشور، در اشتباهي عمدي مردم ايران و تاجيكستان را همزبان و سه كشور ايران، افغانستان و تاجيكستان را فارس زبان خوانده و گفته است: «يكي از مهمترين وظايف سه كشور فارسي زبان ايران، تاجيكستان و افغانستان براي تقويت اعتبار و اقتدار بين‌المللي خود، حفظ و ترويج زبان فارسي] زبان مادري خامنه اي[ است». در اين ديدار که احمدي نژاد رئيس جمهور فارس و فارسگراي جمهوري اسلامي نيز حضور داشت، خامنه ‌اي همچنين تحکيم پيوندهاي سه كشور "فارسي زبان" ايران‌، افغانستان و تاجيکستان را به نفع اين کشورها خوانده و بر تلا‌ش بيشتر در اين زمينه تاکيد کرده است.

در رابطه با اين ادعاها:
- اين افكار علنا به ايده استعماري-نژادپرستانه ايران بزرگ اشاره مي كنند. گويا خامنه اي كه فراموش كرده رهبر تاجيكستان، افغانستان، ازبكستان و تركمنستان نيست، در راستاي ايران بزرگ محسن رضائي خود را رهبر خراسان بزرگ و يا ايران بزرگ مي داند.
- كشورهاي فارس زبان مفهومي خيالي و غيرواقعي است. زيرا علاوه بر كشور ايران كه فارسزبان نبوده، نيست و هرگز نيز نخواهد شد؛ كشورهاي افغانستان و تاجيكستان نيز تماما فارسزبان نميباشند. در كشور افغانستان فارس-تاجيك زبانان داراي درصد جمعيت حداكثري حدود ٣٥-٤٥٪ و در تاجيكستان، تاجيكزبانان داراي درصد جمعيتي اكثريتي حدود ٧٥٪ ميباشند.
- روياي ايجاد سه كشور فارس زبان در منطقه تنها در صورتي قابل تحقق است كه اكثريت جمعيتي غيرفارس افغانستان و تاجيكستان طي پروسه هايي مشابه آنچه در ايران با توصيه ها و تدابير خامنه اي و ديگر مقامات دولتي و روحانيون شيعه امامي پان فارسيست انجام مي گيرد، نسل كشي ملي، فرهنگي و زباني شده و تبديل به قوم فارس گردند.
- اگر صرف وجود اقليتهاي فارس، دري و تاجيك زبان در سه كشور ايران و افغانستان و تاجيكستان، اين كشورها را فارسزبان و مردم ساكن در آنها را موظف به ترويج زبانهاي فارسي و تاجيكي مي كند، به چه سبب وجود اكثريت ترك در سه كشور ايران، تركيه و آذربايجان دليلي بر هويت مشترك تركي اين سه كشور و موظف بودن مردم آنها در ترويج زبان تركي شمرده نمي شود؟
- آيا سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي كه به صرف ساكن بودن اقليتي فارس در ايران، فتوي صادر كرده و توسعه زبان فارسي را وظيفه ايرانيان و تاجيكستانيان اعلام مي نمايد، چه خواهد كرد اگر فردا ملائي از تركيه فتوائي صادر و به دليل اكثريت بودن ترك زبانان در ايران و تركيه و آذربايجان، توسعه زبان تركي را وظيفه همه ايرانيان و تركيه اي ها و اهالي جمهوري آذربايجان اعلام كند؟
- جمهوري اسلامي ايران نه تنها در صدد صدور نوع فارسي بنيادگرائي شيعي و يا اماميگري ولايت فقيهي در منطقه است، بلكه همانگونه كه در گفتار خامنه اي مشاهده مي شود در صدد صدور و بسط نوع نژادپرستانه و بدوي قوميتگرائي افراطي فارسي در منطقه نيز مي باشد. اين مي بايست هشداري جدي براي ملل غيرفارس منطقه بويژه سه ملت پشتون، ازبك و تركمن ساكن در كشورهاي افغانستان، تاجيكستان، ازبكستان و تركمنستان تلقي شود.

خامنه اي و خراسان بزرگ، فارسستان بزرگ، ايران بزرگ:

اخيرا مقامات صدا و سيما در راستاي خواست خامنه اي اقدام به ايجاد شبکه تلويزيوني مشترك فارسي زبانان بنام خراسان بزرگ براي ايران، تاجيكستان و افغانستان كرده اند. خامنه اي در باره وظيفه‏ فارسيگري صدا و سيما در قبال كشورهاي همسايه‏ قبلا چنين گفته بود: «شما در خراسان براي مردم تاجيك - چه تاجيكهاي شمال افغانستان كه فارسي‏زبانند، چه مردم تاجيكستان كه الان بعد از هفتاد، هشتاد سال دارند احساس فارسي بودن مي‏كنند - برنامه پخش مي‏كنيد. هيجاني در آن مردم وجود دارد كه مي‏خواهند زبان فارسي را، زبان رودكي را - كه متعلق به خودشان هم است - يا زبان شعراي برجسته و ادباي قديمي ما را به خودشان نسبت دهند؛ اين را شما بايد توجه داشته باشيد و جذب كنيد. هرچه بشود برنامه‏ي فارسي خوب پخش كنيد، هرچه بشود بخصوص در آن منطقه از زبان فارسي صحيح و بدون غلط استفاده كنيد، اين به نفع ماست؛ يعني به نفع همان هدفهايي است كه عرض شد. حتّي در ازبكستان و تركمنستان عده‏يي فارسي‏ زبان هستند؛ به مناسبت سياستهايي كه اتحاد جماهير شوروي داشته، اينها تقسيم شده‏اند. سمرقند و بخارا جزو تاجيكستان نيست؛ ولي زبانشان تاجيكي و فارسي است. فارسي زبانهايي كه الان در منطقه‏ي آسياي ميانه هستند، متفرقند و در يك جا جمع نيستند».

«در اجابت خواست خامنه اي، مقامات فرهنگي ايران از راه اندازي يک ايستگاه تلويزيوني مشترک به زبان فارسي بين ايران و تاجيکستان و افغانستان گويا با هدف پرداختن به مشتركات فرهنگي اين سه كشور و نزديكي بيشتر آنها خبر داده اند. موضوع راه اندازي تلويزيون فارسي زبانان كه قبلا در اجلاس سه جانبه سران، ميان رئيس جمهور ايران محمود احمدي نژاد، رئيس جمهور تاجيکستان امامعلي رحمان و رئيس جمهور افغانستان حامد کرزي در شهر دوشنبه مورد توافق قرار گرفته بود، اخيراً در جشنهاي استقلال تاجيکستان در ديدار علي اصغر شعر دوست، رئيس هيئت ايراني و نماينده دفتر انجمن تاجيکان و فارسي زبانان که در اين مراسم شرکت کرده بود با نخست وزير تاجيکستان، توسط خيرالنسائ مولاناآوا مطرح و مورد موافقت قرار گرفت. اين شبكه كه مركز آن در شهر تهران خواهد بود برنامه‌هاي مشتركي براي اين سه كشور كه گويا مردم آنها به زبان فارسي صحبت مي‌كنند، پخش خواهد كرد. آثار نمايشي، برنامه هاي مستند و هر آنچه كه ذخيره ها و داشته هاي شبكه هاي تلويزيوني جمهوري اسلامي از جمله شبكه تهران است در اختيار اين شبكه قرار خواهد گرفت».

- در ايجاد همچو كانالي مقامات جمهوري اسلامي فرضهاي نادرست زير را داشته اند: - اين سه كشور، كشورهاي فارسزبانند؛ فرهنگ ايراني در زبان فارسي خلاصه مي شود؛ دولت ايران موظف به حفظ و گسترش زبان فارسي و ارتقا موقعيت آن، از جمله با تقليل اختلافات لهجه اي بين زبان فارسي، دري و تاجيكي حتي ايجاد يك لهجه واحد از اين سه لهجه است، .....
- اين فرضها همه نادرست و در ضديت با منافع ملي و سياسي ملل مسلمان ساكن در ايران و در راس آنها ملت ترك و مملكت آذربايجان جنوبي است. زيرا ايران كشوري فارس زبان نيست، فرهنگ ايراني به معني مجموعه فرهنگ ملل ساكن در ايران بوده و صرفا در فرهنگ و زبان فارسي خلاصه نمي شود، دولت ايران موظف به حفظ و گسترش همه زبانهاي رايج در ايران و ارتقا موقعيت آنها و تقليل اختلافات لهجه اي شان با لهجه هاي خود در خارج كشور است، سيادت و بسط يك جانبه اقتدار سياسي و فرهنگي قوم فارس در ايران و منطقه به ضرر همزيستي مسالمت آميز و توسعه در ايران و منطقه و بر خلاف منافع ملي ملل ساكن در ايران و منطقه است و....
- علاوه بر ملل مسلمان غيرفارس ساكن در ايران، دريهاي افغانستان و تاجيكهاي تاجيكستان نيز به اين موضوع با احتياط نگاه مي کنند. ميان زبان فارسي تاجيکي - فارسي دري -فارسي تفاوتهاي زباني و لهجه اي بسيار وجود دارد و ايجاد چنين كانالي به معني گسترش لهجه فارسي تهراني و تضعيف لهجه هاي دري و تاجيكي خواهد بود.
- فارسي زبانان افغانستان و تاجيکستان نگران اين مطلب هستند که وجود ايستگاه مرکزي برنامه هاي فارسي زبانان در ايران مي تواند وسيله اي براي انتقال تبليغات سياسي جمهوري اسلامي ايران و در خدمت روحانيون ايراني براي گسترش بنيادگرائي و اسلام سياسي از نوع شيعه فارسي يعني اماميگري ولايت فقيهي باشد. چنانچه جمهوري اسلامي با تاسيس دو كانال تلويزيوني به زبانهاي تركي آذربايجاني (سحر) و عربي (العالم) دقيقا به اجراي همين سياستها در رابطه با تركان آذربايجاني و اعراب منطقه مشغول است. بخش برون مرزي صدا و سيما جمهوري اسلامي از طريق شبکه سحر اقدام به پخش برنامه هاي ايدئولوژيک نموده و در اين سري برنامه ها، مردم آزربايجان شمالي در معرض تبليغات قوميتگرايانه فارسي و انديشه ها و خرافات مذهبي از نوع شيعه امامي فارسي و قرائت ولايت مطلقه فقيه قرار مي گيرند.

وظيفه تراشيهاي نامقبول خامنه اي:

سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي پاسداري از زبان مادريش فارسي در سراسر جهان و تحميل آن در داخل ايران را وظيفه خود و دولت جمهوري اسلامي مي داند. او همچنين به تاجيك و دري زبانهاي تاجيكستان و افغانستان، بلكه همه ملل ساكن در ايران، افغانستان و تاجيكستان حتي ازبكستان و تركمنستان، از فارس-تاجيك و غيرفارس-تاجيك سفارش مي‌کند که از زبان فارسي مراقبت کنند.

در اين رابطه:
- تناقضي منطقي در اين ادعاها وجود دارد. خامنه اي و کسان ديگري از پان ايرانيستها كه خود را علاقمند به زبانهاي فارسي و دري و تاجيكي در منطقه معرفي مي‌کنند و به تاجيك و دري زبانهاي تاجيكستان و افغانستان حتي ازبكستان و تركمنستان سفارش مي‌کنند که از زبان خود مراقبت کنند، ولي همين اشخاص به اصرار از مردم آذربايجان جنوبي و تركان ايران مي خواهند كه زبان مادري خود را کنار بگذارند و زبان فارسي را پاس دارند. دليل اين استاندارد دوگانه چيست و به چه حكمتي ملت ترك در ايران به جاي حفظ و ترويج زبان ملي خود تركي، مي بايد به ترويج زبان مادري سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي مشغول شود؟
- جا دارد از سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي پرسيده شود، آيا پاس داشتن زبان مادري و ارج نهادن به آن صرفا وظيفه و حق قوم فارس و مختص فارس زبانان است و آيا اقوام و ملل ديگر مانند تركان نيز داراي حق و وظيفه اي در قبال پاس داشتن زبان مادري خود تركي مي باشند؟ يا اينكه سزاوارتر آن است كه زبان تركي في امان الله به حال خود رها شود؟
- خامنه اي كه مي داند در ازبكستان و تركمنستان هم عده اي فارسي زبان ساكن اند، آيا هيچ شنيده است كه در ايران نيز عده اي بالغ بر دهها ميليون تن ترك كه از قضا اكثريت مردم اين كشور را تشكيل مي دهند ساكن اند؟
-خامنه اي كه پاسداري از زبان مادريش فارسي در سراسر جهان و تحميل آن در داخل ايران را وظيفه خود و دولت جمهوري اسلامي مي داند، كوچكترين دغدغه اي براي حفظ زبان پدري اش تركي و يا جلوگيري از نابودي آن توسط سياستها و تدابير نظامي كه خود رهبر آن است ندارد. وي - به عنوان رهبر كشوري كثيرالمله كه در آن زبان اكثريت مردم غيرفارسي و در حال نابودي است- حتي يكبار نيز در مورد لزوم تدقيق٬ حفظ و يا ترويج زبانهاي ملل مسلمان غير فارس ساكن در ايران و در راس آنها زبان اكثريت مردم يعني تركي نظر، فكر، پيشنهاد، عقيده، آرزو و توصيه اي ابراز نكرده استּ
- سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي در حالي به اين نسخه پيچي ها براي مردم كشورهاي ديگر مشغول است كه بيش از هفتاد درصد از خود ايرانيان از حق تعليم و تعلم به زبان مادري و ملي خود محرومند.
- خامنه اي كه با فوران احساسات فارسيت و خراسانيتش براي فارس زبانان تاجيكستان و افغانستان، ازبكستان و تركمنستان دل مي سوزاند، به چه سبب از زبان ملل مسلمان غيرفارس ايران سخني نمي گويد؟ آيا وي كه اخبار احساس فارسي بودن مردم تاجيكستان را شنيده و به وجد آمده آيا هرگز شنيده است كه تركان كشوري كه وي رهبر آن است نيز اخيرا اندكي احساس تركي بودن كرده و به خيابانها ريخته و فرياد هاراي، هاراي من توركم سر داده و خواهان برابري با فارسها شده اند؟
- خامنه اي، خلق ترك را كه در راستاي حفظ زبان و هويت تركي در قيام اخير خواهان حقوق برابر زباني و ملي با قوم فارس شد مزدور دشمنان ايران قلمداد كرده است. آيا اين موضع وي كه حفظ زبان قوم اقليت اما دردانه فارس و پارسيگري را وظيفه، اما دلسوزي بر زبان اكثريت ترك را مزدوري دشمنان ايران مي داند با درايت و رهبري بي طرفانه در كشوري چند ملتي و با نظامي ظاهرا اسلامي سازگار است؟

وظيفه تركان: رسمي و دولتي ساختن زبان تركي در ايران

بر خلاف وظيفه تراشيهاي خامنه اي، تركان ايران و آذربايجان جنوبي كه در نهايت به حد مقبولي از خودآگاهي در باره زبان مادري و ملي خود رسيده اند، براي خود وظيفه ديگري معين كرده اند: «جهاني شدن ارتباطات و امکان دسترسي به رسانه‌هاي عمومي ترکزبان کشورهاي همسايه ايران و بالاتر بودن سطح فرهنگي و توسعه اجتماعي آنها، باعث خودآگاهي عمومي آذربايجانيان به اهميت و قدرت زبان مادري و درجه انکشاف و پيشرفتگي آن در منطقه شده است. زبان ترکي که در آذربايجان سده قبل يک زبان عمدتا شفاهي بود اكنون چون يک زبان نوشتاري پيشرفته و بالنده که داراي گرامر منظم، خط، گويش و گنجينه لغات روزآمد و همه مولفه هاي يک زبان پوياست در دسترس عموم قرار دارد و اين باعث ايجاد اطمينان به نفس و خودآگاهي عمومي نسبت به زبان مادري مي گردد. اين اعتماد به نفس و خودآگاهي نسبت به زبان مادري و قدرت آن در آذربايجان جنوبي و تركان سراسر ايران تبديل به يک خواست عمومي براي برسميت شناخته شدن زبان تركي در ايران شده است. در آذربايجان و در ميان تركان ايران، اين خواست فرهنگي از هر خواست سياسي و اجتماعي ديگري قويتر است و بيشتر عموميت دارد».

Labels:


Read more- Ardı- بقيه- آردي



سيد علي حسيني خامنه اي: من نه تركم، نه آذربايجاني
-------------------------------------------------------------------------------
اسدالله خلخالي
-------------------------------------------------------------------------------


حجت الاسلام سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي، رهبر نظام جمهوري اسلامي ايران بنا به اقرار خود در نوشته ها و گفته هايش، نه ترك است و نه متولد آذربايجان. او متولد خراسان و زبان مادري اش فارسي است. سيدعلي حسيني بكرات منكر وجود ملتي ترك در ايران شده، هويت ملي خود را به شكل فردي متعلق به «ملت ايران» و با «زبان ملي فارسي»، همه ايرانيان را «فارسزبان»، ايران را «كشوري فارسزبان» و زبان مادريش فارسي را نيز «رمز هويت ملي و همه چيز ايرانيان» خوانده است. پس از قيام گسترده مردمي "هاراي هاراي، من توركم"، او آذربايجانيان و توده ترك خواهان ابتدائي ترين حقوق بشري و ملي خود را صراحتا «مزدبگيران دشمنان ايران و عمال بيگانه» ناميده است. حجت الاسلام سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي از مسئولين و طراحان درجه اول سياستهاي كلان ضدتركي و ضدآذربايجاني نظام جمهوري اسلامي ايران و تضييق حقوق ملي تركان در اين كشور است.

در سالهاي نخستيني كه سيدعلي حسيني به مسند ولايت فقيهي جمهوري اسلامي نشست و زماني كه ملت ترك ساكن در ايران دوره جديد مبارزه ملي دموكراتيك خود بر عليه سياستهاي نژادپرستانه و استعماري جمهوري اسلامي را در آذربايجان جنوبي شروع كرد، استدلالهايي چون خامنه اي ترك است و جهموري اسلامي حامي اخوت مسلمانان، از جانب گروه هايي مطرح مي شد و در عده اي از ساده انگاران و كم تجربگان ترك و آذربايجاني براي مبارزه ترديد ايجاد مي كرد، اما در سالهاي اخير كه شناخت عمومي نسبت به ماهيت نژادپرستانه پارسي-آريائي و استعمارگر رژيم قوميتگراي فارس جمهوري اسلامي بسيار بالا رفته و زماني كه مردم ترك ساكن در ايران حادثه هاي زننده اي مانند اهانت روزنامه ايران، نشريه رسمي دولت جمهوري اسلامي به ملت ترك و ترك ستيزي و آذربايجان ستيزي همه جانبه اين رژيم در داخل و خارج كشور و مخصوصا دشمني جمهوري اسلامي با زبان تركي و خوش خدمتي اش به ارمنستان غاصب را مشاهده مي كنند، ديگر سخن از ترك بودن خامنه اي چنگي به دل نمي زند.
=========

در اين نوشته واقعيت ترك نبودن حجت الاسلام سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي در ابعاد مليتي، مذهبي و سياسي بررسي شده است. در بعد مليتي به زبان مادري، موطن، تبار، هويت و فرهنگ ملي وي؛ در بعد مذهبي اعتقاد وي به شيعه امامي فارسي، دولت ديني، ولايت فقيه و زن ستيزي؛ و در بعد سياسي به حمايت وي از سياستهاي پان فارسيستي و پان ايرانيستي نظام جمهوري اسلامي ايران از قبيل جانشين كردن زبان فارسي، حمايت از ارمنستان اشغالگر، سركوب ملل مسلمان غيرفارس و آزادي ستيزي وي اشاره شده است.

تاكيد بر ترك و آذربايجاني نبودن سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي به معني آن نيست كه ادعا شود در ميان سران ضد ترك و ضد آذربايجاني جمهوري اسلامي ايران و حتي پيش از آن رژيم پهلوي هيچ ترك و آذربايجاني وجود نداشته و ندارد. و يا چنانچه برخي از پان ايرانيستها گمان كرده اند تلاشي براي پاك نمودن اين "لکه ننگ" از اذهان عمومي و از پيشاني تركان و آذربايجان از طريق انكار نمودن قوميت و نسب تورکي "خامنه اي"، و يا طبق ادعاي دولتيان و ذوب شدگان در ولايت فقيه فارسي، كوششي براي جدا كردن مقام رهبري از اکثريت ملت ايران يعني آذربايجانيها و ترکها و به اين ترتيب متزلزل كردن موقعيت وي هم نيست. بلكه اين تاكيد، به منظور افشاء عوامفريبي دولت در جعل تبار تركي و آذربايجاني براي رهبر براي نيل به اهداف ناميمون پشت سر آن است. والا اين واقعيتي انكار ناپذير است كه در ميان سران هر دو رژيم فارسگرا و پان ايرانيست پهلوي و جمهوري اسلامي ايران، تعداد قابل توجهي از تركان و آذربايجانيان بي هويت ضدترك و ضدآذربايجاني يافت مي شوند. اما موضوع اين است كه سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي، ترك و آذربايجاني نيست.

=========

پس از انفجار ملي سال گذشته تركان در آذربايجان جنوبي و سپس به فاصله كوتاهي در ميان بخشهاي ديگر اين ملت پراكنده در سراسر ايران؛ دولت جمهوري اسلامي، جريانات مذهبي-بنيادگرا، مليگرا و اكثريت چپ فارس به همراهي شماري از مراكز آكادميك و رسانه هاي استعماري غربي، بيكباره كشف كردند كه گويا سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي رهبر جمهوري اسلامي ايران٬ خود آذري زبان است. پس از آن، اين دسته جات فارس و فارسگرا در اخبار و تحليلهايشان حول و حوش خيزش مردمي در آذربايجان جنوبي و مساله ترك در ايران، اشل نژادي به دست گرفته و به جاي پرداختن به اصل موضوع، به اندازه كردن درجه تركيت فلان ملا و آخوند و روضه خوان برخاستند و بر اين مبنا، و در راستاي عوام فريبي و خود فريبي دست به استنجاتاتي حيرت انگيز زدند و هنوز نيز مي زنند. جالب توجه است كه هيچ يك از اين دسته جات فارس و فارسگرا كه بناگهان متوجه ترك بودن خامنه اي گشته و آنرا به يكباره فوق العاده معني دار يافته اند، در طول سي سالي كه از عمر جمهوري اسلامي مي گذرد، هرگز متوجه فارس بودن صدها و هزاران دولتمرد جمهوري اسلامي و در راس آن بنيانگزاران آن از آيت الله خميني و مطهري و بهشتي، رفسنجاني و منتظري گرفته تا لاجوردي، مصباح يزدي، جنتي، خزعلي، ولايتي، احمدي نژاد، خاتمي، واعظ طبسي، پورجوادي، ناطق نوري، لاريجاني، حبيبي، معين، اميني نجف آبادي، امامي کاشاني، موحدي کرماني، دري نجف آبادي، محمدي ري شهري، روحاني، عسگراولادي، باهنر، ميرسليم، محلاتي، رضايي و... نشده و يا آنرا معنيدار نيافته و لزومي به اشاره كردن به اين الگو هم نديده اند.

سيد علي خامنه اي و خاندان پهلوي:

در طول حاكميت بيش از نيم قرني رژيم پهلوي، كه هر دو شاه آن –رضاخان و محمدرضاشاه- و هر دو ملكه آن – نيمتاج آيريملي و فرح ديبا- به لحاظ تباري ترك و يا نيمه ترك بودند- نه دول استعماري غربي، نه فرهنگيان و روشنفكران قوم فارس، نه گروههاي سياسي منسوب به اين قوم و نه حتي خود آن دولت و سردمدارانش، هيچگاه ترك تبار بودن زمامداران رژيم پهلوي و رابطه نسبي آنها با آذربايجان را مطرح نمي كردند، حتي بر عكس سعي بر كتمان آن نيز مي نمودند. دولت پهلوي اشاره اي به تبار تركي شاهان خود نمي كرد زيرا بنا به مواضع صريح نژادپرستانه آريائي و قوميتگرايانه فارسي اش، انتساب به قوم ترك را امري حقارت آميز و پست مي دانست. ديگر آنكه استعمار بريتانيا، دولت ترك و آذربايجاني قاجاري را با ادعاي دروغ خلوص نژادي آريايي و پارسي پهلويان ساقط كرده بود و بنابر اين نمي توانست علنا به ريشه تركي شاهان و ملكه هايش اعتراف نمايد. علاوه بر آن، هم رژيم پهلوي كه تاريخ كوتاهش مملو از تبهکاري عليه ترکها و آذربايجان جنوبي است و هم نخبگان و توده ترك، هر دو بي هيچ شبهه اي به ماهيت و عملكرد آشكار ضدتركي و ضدآذربايجاني رژيم پهلوي و سياستهاي آن واقف بودند. از اينرو مانور در باره ترك تباري سران آن دولت نمي توانست تركان و آذربايجان را فريب دهد و يا امتيازي مثبت براي آن رژيم در نزد ملت ترك تلقي شود.

اما داستان جمهوري اسلامي چيز ديگري است. اين دولت گويا اسلامي، مدتي كوتاه پس از تاسيس، به سياستهاي قوميتگرايانه افراطي فارسي و به شدت ضدتركي و ضدآذربايجاني رژيم پهلوي بازگشت نمود و حتي آنها را گسترش و تعميق داد. در اين شرايط، نظام اسلامي كه در ظاهر مي بايست آنتي تز پهلويها بوده و از جمله بر ضد نژادپرستي آريائي و قوميتگرائي فارسي آنها نيز باشد، براي توجيه تناقض تعقيب و اعمال سياستهاي نژادپرستانه ضدتركي و ضدآذربايجاني رژيم پهلوي از طرف خويش، محتاج به خلق عذر و بهانه اي مقبول و پوشش جديدي بود. از اينرو اين دولت، گفتماني عوامفريبانه بدين شكل بوجود آورد كه گويا سياستهاي فارسيگرايانه، تركستيزانه و ضدآذربايجاني نظام جمهوري اسلامي كه ظاهرا مشابهه سياستهاي رژيم پهلوي است، ربطي به رژيم پهلوي نداشته و در اصل سياستهائي اسلامي و ايراني اند. زيرا كه رهبر نظام كه خود يك روحاني آذربايجاني و يك ترك مي باشد طراح، مدافع و مجري اين سياستهاست و علاوه بر آن تركهاي ايران نيز با آغوش باز از اين سياستهاي فارسگرايانه ضدترك و ضدآذربايجاني استقبال مي كنند.

آذري نمايان رهبر:

آذري و آذربايجاني نمايان داخلي و خارجي رهبر جمهوري اسلامي ايران سه دسته زير اند:

١- مراكز سياسي- علمي و رسانه هاي كشورهاي استعماري اروپائي. انكار هويت و حضور جمعيت شناسانه، فرهنگي و سياسي تركان در ايران و تاريخ آن، و تبليغ اين ادعا كه گويا تركان و آذربايجانيان كوچكترين مشكل هويتي و ملي با دولت ايران ندارند، مشي راهبردي مراكز و رسانه هاي اروپائي بويژه انگليسي و فرانسوي است. نبايد فراموش نمود پيدايش قوميتگرائي فارسي بر مباني نژادپرستي آريائي، باستانگرائي و ترك ستيزي و عرب ستيزي، ايجاد هويت ملي ايراني، هويتي ملي كه هرگز وجود خارجي نداشته، همچنين اقتدار سياسي قوم اقليت فارس و دور ساختن تركان از حاكميت سياسي در ايران در سده اخير همه دست آورد و محصول دولتهاي استعماري اروپائي به محوريت بريتانيا است.

٢- دستگاه سياسي و تبليغاتي دولت جمهوري اسلامي. آذري نماياندن رهبر جمهوري اسلامي ايران، در ميان وظائف اساسي اين دستگاه است. دستگاه سياسي و تبليغاتي فوق العاده ندانم كار و بي كفايت دولت جمهوري اسلامي، توانسته است در مدت كوتاهي تنوع ملي مردمان در ايران را به مساله ملي با ابعاد بين المللي تبديل نمايد. اين دستگاه سياسي و تبليغاتي بي كفايت، همچنين خواباندن شعله خشم روزافزون و ناخشنودي فزاينده ملت ترك و آذربايجانيان از سياستهاي ضدتركي و ضد آذربايجاني جمهوري اسلامي فارسگراي ايران -عالي ترين تشكل سياسي قوم فارس-، ريشه يابي شورش اخير ملت ترك در آذربايجان و كلا خواستهاي ملي تركان ساكن در ايران را در کارهاي نمايشي و تبليغاتي مهمل، پوچ و بي اثري مانند وصل نمودن شجره پدري رهبر به آذربايجان و اثبات آذربايجاني بودن وي خلاصه کرده است.

٣- گروههاي سياسي و اليت روشنفكري-فرهنگي فارس. اين طيف كه تقريبا شامل همه شخصيتهاي عمده فرهنگي-سياسي قوم فارس٬ رسانه هاي فارسي زبان و سازمانهاي سياسي اپوزيسيون قوم فارس موسوم به سراسري اعم از قوميتگرايان، مذهبيون و جناحهاي راست و چپ فارس است، در مساله تركان ايران و آذربايجان جنوبي به عنوان زائده و دنبالك جمهوري اسلامي و قبل از آن رژيم پهلوي عمل كرده و همواره در هماهنگي كامل با سياستهاي ضدتركي و ضدآذربايجاني دولت ايران موضع مي گيرد. در مورد آذري نماياندن خامنه اي نيز اين طيف مدافع آتشين تبليغات جمهوري اسلامي است.

هدف از آذربايجاني نماياندن خامنه اي فارس، رهبر جمهوري اسلامي ايران چيست؟

خامنه اي بنا به اقرار خود، نه ترك است و نه متولد آذربايجان. او متولد مشهد- در منطقه ملي فارسستان بوده و زبان مادري اش نيز فارسي است. خامنه اي در بعد هويتي بدرستي خود را فارس زبان (و به نادرستي زبان ملي و مادري همه ايرانيان را فارسي) مي داند، او در بعد سياسي نيز ضد ترك و ضد آذربايجاني بوده و علاوه بر تائيد كليه سياستهاي جمهوري اسلامي براي امحاء زبان، هويت، فرهنگ و ملت ترك در ايران؛ هويت طلبان، برابري خواهان و فعالين حقوق بشري ترك و آذربايجاني ضدآپارتايد در ايران را مزدوران بيگانه و آمريكا و اسرائيل مي شمارد. خامنه اي هيچگونه پيوندي نه از جنبه هويتي و نه از جنبه مصالح و منافع سياسي با ترك و آذربايجان – به غير از ضديت و دشمني با آنها- ندارد. با اين اوصاف مفيد است تبيين شود به چه سبب دولت ايران و قوميت گرايان فارس به اصرار به دروغپردازي در باره ترك و آذربايجاني بودن اين شخصيت كه هويت ملي خود را آشكارا فارس و زبان ملي اش را نيز صراحتا فارسي ميداند و معرفي مي كند، و كلا تراشيدن رگ و پي تركي براي نظام جمهوري اسلامي ضدترك و ضدآذربايجاني مشغولند؟

- نخست بايد ذكر كرد مخاطب اين تبليغات رسمي و دروغين، در درجه اول توده ترك، و يا بزرگترين ملت ساكن در ايران به لحاظ عددي استּ
- ديگر آنكه هرچند مشي سياسي گروههاي سه گانه فوق متفاوت است، اهداف چندگانه آنها از تبليغ آذري بودن رهبر جمهوري اسلامي يكسان بوده و در راستاي آسيميلاسيون ملي، هويتزدائي، از خودبيگانگي، مغزشوئي، فارسسازي ملت ترك و ممانعت از رشد شعور ملي تركي و بلوغ ملي ترك زبانان در ايران است.
- سوم آنكه سيستم شوونيستي حاکم بر ايران هميشه از وجود تعداد قابل ملاحظه اي از تركان و آذربايجاني ها در حلقه سران و سياستگزاران موثر در هر دو حکومت پهلوي و جمهوري اسلامي، که بسياري تصادفا از با حرارت ترين مدافعان و مجريان آسيميله کردن ترکها نيز بوده اند، به صورت ابزاري تبليغاتي استفاده کرده است.
- دولت ايران و قوميتگرايان فارس با طرح مساله مقامات ترك ستيز و ضد آذربايجاني اصلا ترك و آذربايجاني و يا گويا ترك و گويا آذربايجاني در دولتين پهلوي و جمهوري اسلامي و مشخصا سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي چند هدف را دنبال کرده اند:

١- عرضه كردن مشي سياسي و موضعگيري ضدتركي و ضدآذربايجاني شخص اول نظام- كه گويا خود آذربايجاني و ترك است- به عنوان بالاترين نمونه ملي و ديني مناسب براي الگوبرداري از طرف بروكراتها و تكنوكراتها، ماموران دولتي، پرسنل نظامي و دستگاه خادمان ديني (موسوم به روحانيون و علما) ترك كه متناسب با وزنه جمعيتي تركان در ايران، هنوز داراي وزنه بسيار سنگيني در دستگاه دولت ايرانند.

٢- القاء اين باور به توده هاي ترك آذربايجان و ايران، و بويژه نسل جوان-كه معمولا شخصيتهاي برجسته سياسي و اجتماعي را مدل خويش ميسازد- كه يك ترك و آذربايجاني و يك شهروند ايده آل ايراني ميبايد داراي مناسبت و موضعگيري همانندي با وي در باره آذربايجان و هويت تركي خويش –يعني موضعي تركستيز، ضدآذربايجاني، فارسي پرستانه و آرياگرايانه باشدּ

٣- نشاندن اين باور در افكار عمومي ايرانيان و جهانيان كه قوميتگرايي فارسي حتي پارسيگري افراطي، فارسزدگي هويتي و نژادپرستي آريايي همانگونه كه در رهبر جمهوري اسلامي گويا ترك و آذربايجاني نيز ديده ميشود، الگوي جامعه شناسي جاافتاده، تمايلي خودي و خوشايند، امري خودجوش و داوطلبانه، سنتي تاريخي و نوعي نرم فرهنگي باكلاس در ميان تركان و آذربايجانيان ايران است؛ و اين پديده به هيچ وجه ناشي از جبر و تحميل قوميتگرايان فارس و يا سياستهاي دولتي نيستּ همچنين القاء اين انديشه که اساسا اين خود آذربايجاني ها هستند که در سيستم موجود ايران حل شده، با قطعيت ترک بودن خويش را نفي کرده و خودشان را جزوي از خانواده اقوام ايراني و آريائي ميدانند.

٤-- تبليغ اين انديشه و تصور نادرست كه دولت و نظام سياسي ايران –از آنجائيكه گويا شخص اول نظام خود آذري و آذربايجاني است- دولتي تحت كنترل و تسلط عنصر قومي فارس نبوده و بر اساس هويت ملي اقليت فارس ساكن در ايران شكل نگرفته است. در تبليغات پان ايرانيستي به اينگونه ادعاهاي قالبي بسيار برخورد مي شود: "رهبر اين رژيم، آقاي «خامنه اي» آخوندي اصلاً از ترک هاي خامنه آذربايجان است؛ در تبريز هم چماقداران و چاقوکشان دولتي همه محلي هستند و زبان فارسي را به سختي تکلم مي کنند. وزير انرژي اش فارسي را با لهجه غليظ ترکي حرف مي زند، و بسياري از «علما»يش، هم در گذشته و هم در زمان حاضر، از آذربايجان برخاسته اند" و يا "مگر خود رهبر اين حکومت اسلامي هم ترک خامنه و هم سيد عرب نيست؟ «فارسيت» اين حکومت را از کجايش بايد استخراج کرد؟"

٥-- تبليغ اين ادعاي بي پايه كه هيچگونه تبعيض ملي و مذهبي بر عليه تركان و آذربايجانيان، بلكه هيچگونه به حاشيه راني ملل و ستم ملي در نظام سياسي و جامعه ايراني و از جمله تبعيض ملي در تقسيم مناصب حکومتي وجود ندارد و تركان –مانند نمونه سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي- حتي به راس نظام نيز مي توانند صعود كنند.

٦-- ايجاد تناظر بين هويت تركي-آذربايجاني از يك طرف و استبداد سياسي دولت ايران، بنيادگرائي شيعي و ديگر صفات و خصائل منفي در تمثال رهبر گويا ترك و گويا آذربايجاني. و با حركت از اين نقطه تخطئه و تحقير فرهنگ و هويت تركان و آذربايجان و خوار، واپسگرا و منفور نماياندن آن در ميان مردم دمكرات ايران و جهان متمدن. به همين سبب است كه در ادبيات سياسي فارسي، هرگز اشاره اي به ترك بودن و يا هويت ملي ترك شخصيتهاي تاريخي و يا معاصر كه به نحوي داراي وجهه اي مقبول و موفق باشند (ستارخان، حيدرخان، مصدق، شاملو، بهرنگي، توللي، هدايت، هشترودي، عبادي، گوگوش، پسيان، وثوقي، پناهي، ميلاني، دائي....) نميشود. اما اگر حسب الاتفاق شخصيتي منفور و منفي اصلا ترك بوده باشد، بويژه اگر بر عليه هويت ملي تركي و آذربايجاني خود نيز حركت نموده باشد، به كرات و با بزرگنمائي به ترك و آذربايجاني بودن وي اشاره و تاكيد مي شود (صادق خلخالي، تقي اراني، احمد كسروي، خليل ملكي، .....)

٧-- مسئول شمردن تركان ايران و آذربايجان بابت مواضع ارتجاعي، بنيادگرانه و استبدادي رژيم جهموري اسلامي از طرف اپوزيسيون غيرمذهبي فارس، به اين بهانه كه گويا زمامداران و مسئولين اصلي اين رژيم ضد دمكراتيك و بنيادگرا که بحق مورد تنفر همه اند، ترك مي باشند. اين افراد مدعي هستند که يکي از دلايل بدبختي ايران امروز بخاطر حاکميت رهبري است که منشا ترکي دارد و نتيجتا تنها راه رهائي از ارتجاع و استبداد و بنيادگرائي در ايران ريشه كردن منبع اين بلايا يعني تركان و هويت تركي در ايران است. با حركت از اين نقطه اين دسته از اپوزيسيون غيرمذهبي فارس، سياستهاي همانندسازي و نژادپرستانه فارسي – آريائي دولتي بر عليه تركان ايران و فرهنگ و هويت تركي را موجه مي شمارند. مشابه اين سياست به طور موفقيت آميز بر عليه دولت تركي و آذربايجاني قاجار- كه گويا عامل اصلي تمام مصائب و عقبماندگيهاي ايران در قرن نوزده بود- از طرف قوميتگرايان فارس و دول استعماري اروپائي به پيش رانده شد و باعث فريفته شدن بخش قابل توجهي از نخبگان، رهبران، روشنفكران و همچنين توده ترك در آذربايجان گرديد. به گونه اي كه تركان خود، دولت تركي و آذربايجاني قاجاري و به تبع آن هويت و فرهنگ تركي و آذربايجاني را مسبب همه مصائب و عقب ماندگي تاريخي جامعه دانستند و ساده لوحانه در ساقط نمودن دولت تركي آذربايجاني قاجار در قالب ماجراجوئيهاي تروريستي حيدرخان عموغلو و قيام بي هدف ستارخان و .... ؛ آريائيگري و نژادپرستي پارسي در قالب آخوندزاده و اراني و تركيستيزي و فارسزدگي كسروي و محمود افشار…. پيشگام و آلت دست نژادپرستان و قوميتگرايان فارس شدند.

٨- كاشتن آگاهانه تخم تفرقه و كينه و دشمني ملي ميان ملل ايران با منحرف نمودن جهت و سمت مبارزه و تنفر مردم و ملل ساكن در ايران از مسير اصلي مبارزه با نژادپرستي آريائي، استعمار فارسي و سلطه و حاكميت سياسي قوم فارس در ايران؛ و سوق دادن آن بر عليه قربانيان اين نژادپرستي و استعمار يعني ملت ترك و جنبش ملي دمكراتيك آذربايجان، به اين بهانه که در هر سرکوب و کشتاري که در رابطه با ملل غير فارس انجام شده، نشاني از مشارکت مشتاقانه صاحب منصباني از تركان و آزربايجانيان حتي در سطوح رهبري ديده شده است (غافل از اين واقعيت كه دولت فعلي ايران، جانشين دولت تركي آزربايجاني قاجاري-افشاري-صفوي..... بوده و تركان نيز اكثريت نسبي جمعيت ايران را تشكيل مي دهند، بنابراين طبيعي است كه علي رغم همه محدوديتها هنوز، نه در رهبري اما در سطوح و لايه هاي گوناگون ديگر دولتي حضور داشته باشند).

٩- تخطئه هر گونه اعتراض خلق ترك به تضييق حقوق ملي اش در ايران، به اين بهانه كه از آنجائيكه تركان خود در راس و بدنه نظام قرار دارند شريك تمام اقدامات و جنايات رژيم هستند و در نتيجه حق هيچگونه شكايتي از وضع موجود- كه خود از آفريدندگان آنند- را ندارند. اين توجيه عوامانه در ميان همكشوريهاي فارس از عامي و روشنفكر بسيار جا افتاده است. به شكلي كه جواب بسياري از فارسهاي ايران به تظلم خواهي تركان اين پاسخ قالبي است: آخر شما ترکها ديگر چرا اعتراض مي کنيد؟! مگر رهبر مملکت ترک نيست… مملکت که دست شماها است!!!

١٠- ايجاد كشمكش و تفرقه داخلي بين تركان و آزربايجانيان به جاي متمركز شدن يكپارچه آنها بر نظام و دولت ترك ستيز و ضد آذربايجاني. هنگامي كه تركان و آزربايجانيان به نوشته ها و اعمال ضد ترکي مقامات گويا ترك و آزربايجاني اما در عمل ضد آذربايجان و ترك ستيز اعتراض مي کنند، پاسخ داده مي شود که اين مقامات خود ترك و آزربايجاني هستند. بنابراين، اين اختلاف مساله اي بين تركان است و ربطي به دولت و نظام و فارسها ندارد.

١١- بالا بردن وجهه به شدت مخدوش جمهوري اسلامي در ميان تركان منطقه، كه نظام جمهوري اسلامي ايران را نظامي فارسگرا، آرياپرست، ترك ستيز و ضدآذربايجاني مي دانند، از طريق بزرگنمائي نقش فوق العاده ناچيز تركان در مديريت نظام و يا جعل هويتي تركي و آزربايجاني براي برخي از آنها مانند سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي.

١٢- دست و پا كردن مقلديني براي حجت الاسلام سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي در ميان تركان جعفري ايران، جمهوري آذربايجان، تركيه، عراق و سوريه، جهت ايجاد فضاي مانور براي مداخلات جمهوري اسلامي در اين مناطق حساس و پراهميت.

زبان مادري خامنه اي تركي نيست، فارسي است:

زبان مادري سيد علي خامنه اي تركي نيست، او خود زبان مادريش را فارسي ذكر كرده است: - « مادرم (صبيه حجت الاسلام سيد هاشم نجف آبادي) فارس زبان بود؛ ּּּּ مادرم يك خانم بسيار فهميده، باسواد، كتابخوان، داراى ذوق شعرى و هنرى، حافظ شناس - به معناى مانوس بودن با ديوان حافظ - با قرآن كاملا آشنا بود و صداى خوشى هم داشت». برخي از منابع ترك و آذربايجاني ادعا نموده اند سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي زبان تركي را نه در محيط خانواده بلكه بعدها در اثر مراوده با تركان مشهد فراگرفته است: «ترکي صحبت کردن رهبر جمهوري اسلامي چندان امر غريبي نيست. در ايران كه زبان اكثريت نسبي مردم تركي است، ميليونها نفر از غيرترکها به دلايل مختلف ترکي را بصورت زبان دوم ياد گرفته اند. جمعيت ترکها در مشهد نيز بسيار زياد است. يکي ديگر از کساني که به همين طريق زبان ترکي را ياد گرفته، اقاي احمدي نژاد رئيس جمهور فارس و فارسستاني جمهوري اسلامي است. سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي نيز همانند احمدي نژاد تورکي را بصورت طبيعي در معاشرت با تورکها ياد گرفته است».

خامنه اي آذربايجاني نيست، خراساني است:

ادعاي دولت جمهوري اسلامي و قوميتگرايان فارس در مورد آذربايجاني بودن شخص اول جمهوري اسلامي نادرست است. سيدعلي حسيني ملقب به خامنه ‌اي آذربايجاني نيست، وي خراساني و مانند مادرش فارسستاني است. در شرح زندگي نامه رهبر ديني جمهوري اسلامي ايران در پايگاه شخصي وي، هيچ اشاره اي به آزربايجان نشده است. او متولد ٢٤ تيرماه سال ١٣١٨ -١٩٣٩ برابر با ٢٨ صفر ١٣٥٨ قمرى مشهد فارسستان و بزرگ شده اين شهر مي باشد. آقاي حسيني در آنجا دوران کودکي خود را سپري کرده است. در شناسنامه ايشان، محل تنظيم سند شناسنامه پدر و مادر وي نيز مشهد ذکر شده است. مادر سيد علي حسيني، اصالتا اهل کاشمر خراسان و پدر وي حجت الاسلام آقا سيد جواد از مجتهدين مشهد فارسستان بوده و بزرگ شده نجف مي باشد. تنها پيوند وي با آذربايجان، پدربزرگ پدري اش حجت الاسلام سيد حسين كه گويا اصلا اهل آذربايجان بوده ميباشد، اما او هم نه ساكن آذربايجان، بلكه از علماي مقيم نجف در كشور عراق است. آشنائي سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي با آذربايجان تنها بعد از پيروزي انقلاب، حين نخستين سفرهايش در قالب ماموريتهاي دولتي به مملكت آزربايجان بوده است.

ارتباط سيدعلي حسيني با خراسان به خراساني بودن وي محدود نمي شود، قرائن بسياري از يك طرف نشان از تعلق خاطر او به سرزمين خراسان و مملكت فارسستان و از طرف ديگر نبود كوچكترين تعلق خاطر وي به مملكت آذربايجان دارند. خامنه اي كه كوچكترين الفت و آشنائي با آذربايجان ندارد، اخيرا شعري بمناسبت اعياد شعبانيه سروده و در آخرين مصراع، بدرستي خود را "دلبسته ياران خراساني" دانسته است. (هر چند امين، بسته دنيا نيم اما / دلبسته ياران خراساني خويشم). او در اين شعر نيز، كوچكترين اشاره اي به تركيت و يا آذربايجان نكرده است. اساسا خامنه اي طرفدار ايده هاي "ايران بزرگ" و "خراسان بزرگ" با محوريت زبان فارسي-تاجيكي مي باشد كه در تضاد كامل با تركيت و آذربايجانيت وي است.

همچنين در دوره رهبريت وي پس از تجزيه خراسان به سه استان جديد، بنا به توصيه پرويز ورجاوند و اجابت مقامات، كلمه خراسان در نام هر سه استان جديد التاسيس خراسان رضوي، خراسان شمالي و خراسان جنوبي ابقاء شد. در حالي كه در دوره رهبريت خامنه اي با تشكيل استانهاي قزوين، اردبيل و قم، سرزمين آذربايجان عملا بين دوازده استان شمال غربي كشور تجزيه و در نام هيچكدام از اين استانها به جز دو عدد از آنها اسم آذربايجان ابقاء نگرديد. آشكار است كه روند تجزيه ارضي و اداري سرزمين آذربايجان به موازات وابسته شدن مستقيم آنها به مركز و حذف نام آذربايجان از آنها، كه در راستاي سياستهاي استعماري فارسي، تسريع روند فارسسازي و آذربايجان زدائي انجام مي گيرد با آگاهي و تائيد كامل شخص خامنه اي، رهبر نظام جمهوري اسلامي انجام مي پذيرد. (در دوره رهبريت خامنه اي، استانهاي دوازده گانه آذربايجاني شمال غرب كشور كه زماني از پيشرفته ترين سرزمينهاي آسيائي و شرقي بشمار مي رفتند به يكي از عقب مانده ترين و محرومترين مناطق ملي ايران؛ و در مقابل مناطق كويري فارسستان به يكي از آبادترين و پيشرفته ترين مناطق خاورميانه تبديل شده اند. آذربايجان اكنون سرزميني مهاجر فرست، استيلا شده توسط لشگر بيكاران و معتادان و بزهكاران، محروم از هر گونه سرمايه گذاري زيربنائي و كلان دولتي، جولانگاه نيروهاي سركوب بسيجي و سپاهي فارس و نمايندگان ولايت فقيه و... است كه با سرنوشت شومي كه جمهوري اسلامي به رهبري سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي براي او رقم زده، دست و پنجه نرم مي كند).

خامنه اي ترك تباري نيست:

سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي به لحاظ‌ ملي ترك نيست، او از طرف مادري فارس و از طرف پدري ترك-عرب و به عبارت ديگر ايگدش و يا دو رگه فارس-ترك است. گويا پدربزرگ پدري وي مليت ترك داشته است. خود وي در اين باره مي گويد: «پدرم (حجت الاسلام و المسلمين حاج سيدجواد خامنه اي) اهل تبريز و خامنه (خامنه از توابع تبريز) است»...... «البته پدرم ترك زبان بود، ما اصلا تبريزى هستيم؛ يعنى پدرم اهل تبريز و خامنه است». [ادعا شده است كه سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي در يکي از سفرهاي خود به استان مرکزي در ٦ سال پيش اصالت خود را از شهر آشتيان آذربايجان دانسته و نسبش را به قائم مقام فراهاني رسانده است]. در باره نادرستي ترك تبار شمردن خامنه اي در يكي از سايتهاي تركي- آذربايجاني چنين گفته مي شود: «در ١٧ دي ١٣٥٦ مقاله اي با عنوان "استعمار سرخ و سياه" در روزنامه اطلاعات عليه اقاي خميني به امضاي رشيدي مطلق منتشر شد. در اين مقاله نسب آقاي خميني به هند و کشمير رسانيده شده و چندين بار از وي با نام سيد هندي اسم برده شده بود. واقعيت هم آن است که نسب آقاي خميني از طرف پدر به شيعيان شبه قاره هند در کشمير مي رسيد. با اينهمه آيا خميني هندي است؟! آيا کسي اين ادعا را مي پذيرد که وي فارس و يا فارسستاني نبوده است؟! در نهايت همانقدر كه آقاي خميني هندي بود، آقاي خامنه اي هم ترک است». در منبعي ديگر گفته مي شود: «کساني که رهبر کنوني ايران را ترک مي دانند سخت در اشتباهند. اگر از نظر اين جماعت، آقاي حسيني ترک هستند پس اقاي خميني نيز هندي مي باشند! يکي از ادعاهاي ساواک، کشميري بودن پدربزرگ ايشان و در واقع هندي بودن آقاي خميني بود. چه آقاي حسيني تورک باشند و چه آقاي خميني هندي، سبب هيچ اتهام و يا تبرئه اي در خصوص عملکرد اين آقايان نيست. محمد رضا شاه پهلوي (قاتل دهها هزار تورک آذربايجاني در نسل کشي 21 آذر 1325) بيشتر از آقاي حسيني ژن تورکانه از مادر تورک خود به ارث برده بودند و يا شخص استالين که گرجستان را تا پرتگاه نسل کشي حرکت داد يک گرجي تمام عيار بود!»

بنابراين به لحاظ مليت خامنه اي در خوش بينانه ترين حالت مي تواند فردي نيمه فارس-نيمه ترك شمرده شود. اطلاق ترك به خامنه اي به صرف وجود رگه اي ترك و يا آذربايجاني در ميان آباء و اجداد وي٬ رفتاري كاملا خطاستּ اساسا نبايد فراموش كرد زبان فارسي دري، زبان بومي ايران نبوده و به عنوان زباني ادبي محدود به نخبگان، از افغانستان وارد و بعدها به موازات فارس زبان شدن تدريجي بوميان و تركان و اعراب ايراني، كم كم و بويژه در دو سده اخير در ايران نيز جمعيت بومي فارس زبان پديدار شده است. در نتيجه همه فارس زبانهاي امروزي ساكن در ايران اصولا تباري غيرفارسي دارند و به طور دقيقتر، از جنبه نژادي-تبار شناسي- انسان شناسي اقلا حدود ٣٠٪ از گروههاي فارس زبان امروزي ايران اصلا ترك تبار و بيش از ٤٠٪ ايشان عرب تبار و بقيه نيز به لحاظ تباري مخلوطي از تاجيكان و بوميان مناطق مركزي و شرقي ايرانندּ به عبارت ديگر صرف وجود رگه اي تركي در فارسزبانان ايران مانند سيد علي حسيني ملقب به خامنه اي سببي كافي براي ترك شمردن آنها نمي تواند باشد، چه در اين صورت همه فارسزبانان ايران را مي بايست ترك و يا عرب به حساب آورد.

به لحاظ سياسي نيز٬ چهارچوب انديشه و عملكرد سياسي سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي و يا اقلا وجه غالب آن قوميتگرايي افراطي فارسي و تائيد سياستهاي دولت جمهوري اسلامي كه ناظر به فارسسازي همه ملل ايراني غيرفارس است مى باشدּ از منظر نگرش و عمل سياسي، همچو شخصيتهايي را به صرف ارتباطات تباري ضعيف با گروههاي ملي خاصي، نميتوان متعلق به آن گروه ملي شمردּ در غير اينصورت ميبايست بسياري از ديگر شخصيت هاي نژادپرست و ضد ترك و ضد آذربايجاني تاريخ معاصر ايران مانند محمد رضا پهلوي و يا محمود افشار را نيز ترك و آذربايجاني و در صف اول مليگرايان ترك محسوب كرد!

خامنه اي ترك فرهنگي و هويتي نيست:

سيد علي حسيني رهبر جمهوري اسلامي ايران كه بارها از طرف حکومت به عنوان يک "آذري" معرفي شده به لحاظ فرهنگي آذربايجاني و به لحاظ هويتي نيز ترك نيست. خامنه اي به تصريح خودش، به لحاظ فرهنگي ترك نبوده و فارس است. چنانچه در وي از خصائل مشهور تركان و آذربايجانيان مانند تعصب بر زبان و هويت تركي، ترقي پروري، عدالت جوئي، آزاديخواهي، تساهل و تسامح ديني و مذهبي، برابر انگاري زنان با مردان، همزيستي با ديگران و ... اثري موجود نيست. بر عكس، او مدافع بسيار سرسخت افراطيگري مذهبي شيعي امامي كه قوميتگرائي واپسگراي فارسي و شعوبيت نژادپرست پارسي در تاروپود آن رخنه كرده اند مي باشد. خامنه اي حتي به فرض ترک تبار بودن، نتوانسته است هويت، فرهنگ، زبان و تاريخ ترکها را ادراک کند. فردي که پدرش مجتهدي بر مذهب امامي فارسي در شهر مشهد فارسستان بوده، پدر بزرگش گويا از اهالي خامنه آذربايجان اما مقيم نجف در عراق عرب بوده و از طرفي ديگر مادربزرگش نجفي زاده و مادر خودش نيز فارس زبان و از كاشمر و نجف آباد فارسستان است، تا چه حد مي تواند داراي فرهنگ و هويت ترک و آذربايجاني باشد؟!

خامنه اي هرگز صراحتا خود را ترك و آذربايجاني نخوانده است. او خود را داراي مليت ايراني با زبان ملي فارسي مي داند و بنابراين به لحاظ هويتي خود را ترك نمي داند. وي صرفا به منظور مصارف تبليغاتي گاهي از اوقات از "پيوند" با مناطق ترك نشين ايران سخن گفته و ادعا نموده است كه با تركها احساس "خويشاوندي" مي كند. وي در چند جا در باره زبان مادري و مليتش چنين گفته است: «البته پدرم ترك زبان بود».... «بنده چند سال قبل از اين به تبريز رفته بودم؛ ּּּּּּ اصلاً خبر نداشتم كه در تبريز اين همه شاعر هست. با اين‏ كه من به يك معنا ترك‏زبان هستم و تركى مى‏فهمم و صحبت مى‏كنم و با آنها احساس خويشاوندى مى‏كنم و به آن‏جا رفت‏ وآمد هم داشته‏ام، در عين حال نمى‏دانستم كه در آن‏جا اين ‏قدر شاعر و گوينده‏ى خوب وجود دارد»ּ آنچه از بررسي اقوال فوق حاصل مي شود اين است:

- «من "به يك معنا" ترك‏زبان هستم». سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي خود را "ترك زبان" نمي داند، بلكه "به يك معنا ترك زبان" (و به صدها معنا فارس زبان) ميداند.
- «پدرم "ترك زبان" بود». سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي خود و پدرش را "ترك" نميداند، "ترك زبان" مي داند. ترك زبان دانستن تركان ايران، گفتمان رسمي دولت جمهوري اسلامي-سلطنت پهلوي و نژادپرستي آريائي كه اصرار بر نفي تبار تركي ملت ترك در ايران دارد است. اين نگرش كثيرالمله بودن ايران و هويت ملي ملل ساكن در آن را نفي كرده، قائل به وجود يك ملت آريائي نژاد و ايراني تبار به نام ايراني متشكل از فارسزبانها، تركزبانها، عرب زبانها و.... است.
- «با "آنها" احساس "خويشاوندى" مى‏كنم». سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي خود را از تركها نمي داند و تركان ايران را نه به صورت "ما"، بلكه به شكل "آنها" خطاب مي كند. او با تركان ايران احساس "عينتي" نمي كند، زيرا كه ترك نيست. او با تاكيد بر احساس خويشاوندي به جاي عينيت و يا يكي از آنها بودن، به غيريت خود با خلق ترك تاكيد مي كند و با دقت سعي در حفظ مسافت خويش با آنها دارد. رابطه او با تركان ايران، حتي در حد خويشاوندي نيز نبوده، صرفا در حد "احساس خويشاوندي" است.
- «چند سال قبل از اين به تبريز رفته بودم ... نمى‏دانستم كه در آن‏جا اين ‏قدر شاعر و گوينده‏ى خوب وجود دارد». سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي از وضعيت فرهنگي و ادبي مملكت آذربايجان و پايتخت آن تبريز بي اطلاع است. او نخستين سفرهايش به مملكت آزربايجان را بعد از پيروزي انقلاب اسلامي انجام داده است.

خامنه اي گويا ترك و آذربايجاني، سواد خواندن و نوشتن تركي ندارد:

در تبليغات دولتي به نفع سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي به كرات تاكيد مي شود كه او به شعر و ادب زبان مادري اش فارسي، حتي عربي آشنا بوده در آنها تبحر دارد: «ايشان از سنين نوجواني عضو انجمن ادبي [فارسي] مشهد بوده اند. بسياري از شعراي معروف مانند شهريار و اخوان ثالث با ايشان سابقه [؟] طولاني داشتند و در دوران رياست جمهوري به ديدار ايشان مي آمدند. ايشان به همه سبكهاي شعر فارسي كاملاً مسلطند و هنوز شعرهاي شاخص و برجسته ايشان منتشر نشده. ايشان در شعر عربي هم تبحر دارند». در اين تبليغات دولتي به آشنائي خامنه اي، با شعر و ادب تركي، زبان ملت ترك و سرزمين آذربايجان، ملت و سرزميني كه ادعا مي شود وي منسوب بدانهاست اشاره اي نمي شود. و گفته نميشود اين رهبر گويا ترك و آذربايجاني آيا در عمر خود عضو هيچ انجمن ادبي تركي بوده است يا نه؟ با هيچكدام از شعراي عمدتا تركيسرا سابقه طولاني داشته است؟ آيا در شعر تركي تبحر دارد؟ به همه سبكهاي شعر تركي كاملا مسلط است؟ و داراي هيچ شعر شاخص و برجسته تركي مي باشد و يا نه؟

دليل اين سكوت روشن است: سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي در زبان تركي داراي سواد نمي باشد! وي خود ادعا مي كند: «تركى مى‏فهمم و صحبت مى‏كنم». حقيقتا نيز وي تركي را مي فهمد و حتي به تركي شكسته و مغلوطي صحبت مي كند، اما خواندن و نوشتن تركي را نمي داند، بر آنها تسلطي ندارد و با ادبيات تركي و تركي نوشتاري و ادبي و معيار نيز مطلقا و هيچگونه آشنائي ندارد. به عبارت ديگر سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي در خواندن و نوشتن به زبان بزرگترين ملت كشوري كه رهبر آن است، ملتي كه ماشين تبليغاتي دولت شب و روز ادعاي انتساب او به آن ملت را پخش مي كند، يعني در زبان تركي بيسواد است. اساسا تاكنون هيچ نوشته اي به زبان تركي از سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي ديده نشده است. تمام مقالات و حتي توضيح المسائل وي نيز به فارسي و نه به تركي است. خامنه اي مي گويد: «مادرم يك خانم بسيار فهميده، باسواد، كتابخوان، داراى ذوق شعرى و هنرى، حافظ شناس - به معناى مانوس بودن با ديوان حافظ - با قرآن كاملا آشنا بود و صداى خوشى هم داشت». آنچه از اين قول تلويحا بدست مي آيد اينست در حاليكه مادر فارس او، سواد خواندن و نوشتن فارسي داشته و حتي مانوس با ديوان حافظ بوده است، پدر وي با ادب و شعر فارسي انسيت قابل ذكري نداشته است. همچنين مي توان نتيجه گرفت پدر وي نيز محروم از خواندن و نوشتن در زبان تركي بوده است مگر آنكه سيدعلي حسيني به عمد سواد تركي پدر را- شايد به علت كسر شان شمردن آن- ذكر نكرده باشد.

تركي مغلوط و سخيف خامنه اي:

سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي در ملاقاتها، نطقها و مقالات خود تاكيد بسياري بر كاربرد فارسي صحيح و بدون غلط دارد. اين رفتار وي قابل فهم است زيرا فارسي، زبان مادري و زبان آرماني اش بوده و افزون بر آن زبان قومي باكلاس و برگزيده است كه او خود را منسوب به آن مي داند. اما آنچه قابل فهم نيست اصرار وي در كاربرد نوعي تركي مغلوط و سخيف به مناسبتهاي گوناگون مي باشد كه تقريبا تمام كلمات آن فارسي است. خامنه اي معمولا در مواردي در ديدار با برخي از طرفداران آذربايجاني حکومت اسلامي، چند کلمه اي را به اين نوع ترکي ويژه آنهم بسيار به سختي ادا مي نمايد و سيماي رهبري جمهوري اسلامي نيز بارها آن را پخش مي كند. زبان تركي ويژه اي كه وي در اين ديدارها بكار ميبرد بدور از بلاغت و فصاحت، عاميانه و پر از اغلاط دستوري گاه فاحش است و نشان از آشنائي بسيار سطحي و فوق العاده ابتدائي او با زبان تركي در حد محاوره دارد. چنانچه واردين به زبان تركي٬ تركي سخن گفتن وي را "سخت آب نكشيده"٬ "تركي بد و شكسته بسته"، "با سختي" و "با طرزي مغلوط و حتي خنده دار"ּּּּ توصيف نموده اند. به همه حال بيسوادي در هيچ زباني، مجوزي براي قتل آن زبان نيست.

تركان فارستر از فارس:

شکي نيست که در طول سالهاي حاکميت قوميتگرائي افراطي فارسي بر دولت ايران يعني دوره دولتين پهلوي-جمهوري اسلامي، جمع کثيري از وابستگان به ملل غير فارس بصورت ابزاري در خدمت سيستم سرکوب ملي (هم در مناصب اداري، قضائي، نظامي، نمايندگي مجالس مقننه و هم در کسوت روشنفکران و محققين و هم در ميان سران و کادرهاي موثر تشکيلات سياسي مخالف حکومت)، فعالانه مشارکت نموده اند. حتي در گذشته از اواخر دوره قاجار و در سراسر دوره پهلوي، برخي روشنفکران ترك و آزربايجاني مانند آخوندزاده، كسروي، اراني، ايرانشهر، .... از پيشگامان و تئوريسينهاي سياستها و ايدئولوژي پان فارسيسم و پان ايرانيسم در ايران با صبغه غليظ نژادپرستي آريائي بوده اند. بسياري از اينان به اين خاطر که هر نوع شائبه اي در باره وفاداري به هويت ملي خود را رفع و سرسپردگي خود به سيستم شوونيستي حاکم را اثبات نمايند مخلصانه تر از خود فارسها در پيش برد سياستهاي سرکوب ملل همراهي کرده و از همکاران فارس خود نيز در جهت تحکيم سيستم آپارتايد ملي جلو زده اند. اين افراد که اغلب به حکومتها نيز نزديک و در کسوت پژوهشگر بودند، چنان به هويت ملي تركي و زبان مادري خود تاخته و در تحبيب زبان فارسي، نژاد آريائي، تاريخ باستان ايران و زرتشتيگري و ... کوشيده اند که در واقع «فارستر از فارس» شده اند. قوميتگرايان فارس و دولتين پهلوي-جمهوري اسلامي نيز توانسته اند با موفقيت اين گونه چهره ها را به عنوان خنجري بر پشت ملت ترك و زبان و فرهنگ و هويت تركي اش بكار برند.

پس از حاكميت جمهوري اسلامي، عده اي از بنيادگرايان روحاني و غيرروحاني ترك به شدت فارسزده، مانند مهدي بازرگان، ميرحسين موسوي، مشكيني، صادق خلخالي، موسوي اردبيلي، موسوي تبريزي و ديگران كه در راس حاكميت ايران قرار گرفته بودند جزء همين دسته فارستر از فارس مي باشند. اين افراد به ندرت قدمي ولو اندك براي تامين حقوق انساني، اجتماعي و ملي تركهاي همزبان و همتبار خود برداشته اند. اگر قدمي هم در اين جهت برداشته باشند تصادفي و ناآگاهانه بوده است. آنهم در شرايطي كه دولتمردان، بروكراتها و روحانيان عاليرتبه فارس جمهوري اسلامي مانند رفسنجاني، فارغ از جناح و خطي كه بدان منسوب بوده اند، به نيت نابودي آذربايجان و زبان و فرهنگ تركي، تمام امكانات دولتي را براي ارتقاء زبان و هويت فارسي بكار برده و مناطق فارس نشين را محل تمركز سرمايه هاي كشور كرده اند.

- حركت ملي دمكراتيك تركي و آذربايجاني اكنون به آن درجه از بلوغ و پختگي مدني رسيده است كه نخبگان و روشنفكران ترك، بابت كرده ها و رفتارهاي نژادپرستانه و فاشيستي تركان فارس زده (آخوندزاده، تقي اراني، احمد كسروي، كاظم زاده ايرانشهر، خليل ملكي، صادق خلخالي، بابك اميرخسروي، مشگيني، ....) از همه ملل ساكن در ايران كه معروض به سياستهاي راسيستي، كولونياليستي و فاشيستي دو دولت پهلوي و جمهوري اسلامي بوده اند عذرخواهي كنند.

نخبگان ترك در ماشين دولتي ايران

به غير از اين تركان فارسزده، از دو دسته ديگر نخبگان ترك و آذربايجاني نيز مي بايد ياد كرد، نخبگان بدون ويژگي ملي و ديگري نخبگان وفادار به هويت ملي خود.

نخبگان بدون حس تعلق ملي: تركان و آذربايجانيان به دليل وزنه سنگين جمعيتي و حاكميت سياسي هزار ساله شان بر ايران، در همه شئون سياسي، نظامي، اجتماعي، علمي و اقتصادي و هنري مملکت دخالتي انکارناپذير داشته و بسياري از برجستگان اين عرصه ها را به جامعه تحويل داده اند. ولي اين نخبگان بيشتر آناني بودند که ويژگي خاصي در تعلق ملي و حمايت از آذربايجان و آذربايجاني از خودشان نشان نداده و فقط در سطح فراملي به ايفاي نقش پرداخته‌اند.

نخبگان با حس تعلق ملي: اينگونه نخبگان دولتي بدون استثناء از سيستم دولتي ايران طرد حتي حذف فيزيكي مي شوند. بواقع در سراسر قرن بيستم آذربايجان شاهد حذف و طرد بزرگان با خودآگاهي ملي تركي از نظام سياسي مملکت بوده است. ترك و آزربايجاني از رفتار نظام سياسي پس از مشروطه در ايران با ستارخان، خياباني، كلنل پسيان، احمد شاه قاجار، صولت الدوله قشقائي، پيشه‌ وري، مصدق و بخصوص پس از انقلاب با آيت الله شريعتمداري و چهرگاني، به اين جمعبندي کلي رسيده است که در سطح دولتي و در همه شئون سياسي و اجتماعي و اقتصادي جامعه، مکانيسمي وجود دارد که نخبگاني را که ترك و آزربايجاني خود را به آنان و آنان را به خود وابسته ميداند، حتي در سطوح بسيار پائين دولتي بلا درنگ حذف مي‌کند. آخرين نمونه حذف نخبگان آذربايجاني با تعلق ملي، رد صلاحيت نماينده تبريز، اعلمي به جرم بر زبان آوردن محدود برخي از خواستهاي ملي آذربايجانيان و تركان است.

افلاس سياست ترك و آذربايجاني نماياندن خامنه اي:

«عليرغم حجم سنگين تبليغات در اين ارتباط، آنچه که درعمل ديده شد شكست اين تبليغات عوامفريبانه در بين ملت ترك است. قيام ميليوني خرداد سال گذشته در آذربايجان که برجسته ترين خيزش توده اي بر عليه سيستم آپارتايد در ايران به حساب ميايد، تبلور شکست قطعي اين سياست است. اين قيام نشان داد که توده ترك و آذربايجان به هويت ملي و اصيل خود وفادار بوده و بر خلاف تلقينات خامنه اي نه فارسي، بلكه زبان تركي را رمز هويت ملي خود مي داند. اين قيام نشان داد که بدنه اصلي مردم آذربايجان و تركان سراسر ايران نه تنها همراه سرکوبگران حقوق ملي ملل غيرفارس نيست، بلکه بشدت مدافع برابري و حق حيات يکسان فرهنگي و سياسي براي همله ملل ساکن در ايران ميباشد. اين قيام نشان داد که تركان و آذربايجانيان از حاکميت، سياستهاي آن را ميبينند و برايشان نسب ملي مجريان اين سياستها اهميتي ندارد و سرسپردگان وابسته به شوونيسم حاکم را از هر نسب و هويتي که باشند در صف مقابل ميبيند. »

شعار دولتي آذربايجان جانباز:

رسانه هاي دولتي معمولا در ديدارهاي سيدعلي حسيني ملقب به خامنه اي با تركها شعار دولتي "آذربايجان اياختى، انقلابا/خامنه اي يه داياختى" را نقل ميكنند. همچنين در ديدارهاي وي از سوي مقامات و وابستگان جمهوري اسلامي شعاري ملمع فارسي-تركي به شكل "آذربايجان جانباز، خامنه اي دن/رهبردن/انقلابدان آيريلماز" سر داده مي شود. اين دو شعار هم به لحاظ مفهومي هم به لحاظ زبان تركي ايراد داشته و داراي اغلاط و اشتباهات دستوري و لغتي هستند. بواقع كيفيت و سطح نازل تركي اين شعارهاي دولتي، در هماهنگي كامل با كيفيت و سطح نازل تركي خامنه اي مي باشند:

١-فرم ادبي و تركي معيار شعار "آذربايجان اياختى، انقلابا/خامنه اي يه داياختى" مي بايد به شكل "آذربايجان اوياقدير٬ اينقيلابا-خامنه اي′يه داياقدير" نوشته شود.
٢-بند اول شعار "آذربايجان جانباز، خامنه اي دن/رهبردن/انقلابدان آيريلماز" اساسا تركي نيست و فارسي استּ در زبان تركي صفت قبل از موصوف مي آيد، بنابرين فرم تركي اين بند "جانباز آذربايجان" ميباشد.
٣- از معاني جانباز در زبان تركي، بندباز، حقه باز و رتبه اي نظامي است. در دوران دولت تركي-آذربايجاني قاجار به فرمان پادشاه و نظارت عباس ميرزا در ممالك ايران، نظام بخشهاي شمالي آذربايجان را به فارسي "سرباز" (ترجمه رتبه تركي "باشدان گئچه ن" دولت تركي آذربايجاني افشاري، گرفته شده از اردوي عثماني)٬ و نظام بخشهاي جنوبي آذربايجان در اراك (عراق) و مازندران را "جانباز" (گرفته شده از رتبه جانباز عثماني كه به معني سواره اي كه در جنگها در مقدم پادشاه جاي مي گرفت) لقب دادندּ بنابراين جانباز صرفا مي تواند به معني سربازان نواحي جنوب آذربايجان و نه همه آن بكار برده شود و كاربرد آن در مورد همه آذربايجان به لحاظ تاريخي اشتباه استּ
٤- معادل تركي كلمات جانباز، رهبر و انقلاب در زبان تركي، باشدان گئچه ن- آلپاغوت- قاوقان، اٶنده ر و دئوريم است.

آذربايجان جانباز يا عضو فلج؟!

شعار آذربايجان جانباز .... به لحاظ مفهومي شعاري توهين آميز استּ در اين باره، نوشته اي كوتاه اما بسيار رسا از ضحاك هشترودي كه در روزهاي قيام خلق ترك در سايتهاي اينترنتي تركي و آذربايجاني نشر شده بود عينا در زير نقل ميشود:

«چند ماه پيش که در تبريز بودم در يکي از خيابانها ديدم که روي پارچه بزرگي نوشته است که «آذربايجان جانباز، خامنه اي دن آيريلماز»!. تا اينکه اخير در برخي راهپيماييهاي دولتي نيز چنين مضمونهايي تکرار شد و در ديدار اخيري که آقاي خامنه اي با نمايندگان مجلس داشتند نوع ديگر اين شعار را يعني «آذربايجان جانباز، اينقيلابدان آيريلماز» را شنيديم. راستي چرا آذربايجان جانباز است و جانباز بودن آذربايجان به چه معنا است؟ جانباز در دهه هاي اخير اصطلاحي رايج است که به کساني که در راه دفاع از مملکت به نقص عضوي دچار شده اند اطلاق مي گردد. اگر جانبازي آذربايجان به اين معنا است آذربايجان چه نقص عضوي دارد؟ آيا آذربايجان از دست خود مجروح است که در اين صورت به خاطر شباهتي که به رهبر دارد نمي خواهد از او جدا شود؟ آيا آذربايجان از پاي خود مجروح است و نمي تواند سرپاي خود بايستد و اين عضو فلج مجبور است به کمک ايران سر پاي خود بايستد؟ آيا آذربايجان قطع نخاعي است؟ آذربايجاني که مي گويند سر ايران است يعني ساير مناطق ايران به مثابه تن اويند ولي به خاطر قطع نخاع بودن از او اطاعت نمي کنند؟ به راستي آيا آذربايجان سر ايران است! حداد عادل فارسپرست چندي پيش گفت: همانگونه که بر روي نقشه نيز مشهود است آذربايجان سر ايران است! واقعا اگر آذربايجان سر ايران است چرا بايد جاي ديگر ايران يعني مناطقي مانند يزد و کرمان و شيراز که در روي نقشه با برخي اجزاي انسان يا گربه مطابقت دارد حرف مي زند ؟ اگر آذربايجان سر ايران است چرا سياست ايران نه در سر که در جاي ديگرش تدوين مي شود! آيا آذربايجاني که آن را به عنوان سر ايران تصور مي کنند کر است که جانباز است؟ کور است که جانباز است؟ يا اينکه لال است که جانباز است؟ آيا آذربايجان جانباز است مثل ترکيبهاي ديگر آن دخترباز و بچه باز و … که آذربايجان در اين ميان جاندوست و جانباز باشد؟

آيا آذربايجان جانباخته است يعني جان خود و روحيه و هويت و کيستي خود را به ديگران باخته است؟ آيا آذربايجان به خاطر تجزيه شدن و نيمي در آنسوي ارس و نيمي در اين سوي ارس افتادن جانباز است؟ يا به خاطر اين است که بخشي از سرزمين آذربايجان به اشغال ارامنه و کردها در آمده است برادران باسيجي چنين شعاري سر مي دهند؟ اين جانبازي آذربايجان به چه معناست؟ اگر به معناي نقص عضو است که بايد باسيجيها شعار دهند که آذربايجان چولاخدي، انقلابا داياخدي! اگر آذربايجان هستي خويش را فداي ديگران کرده است ديگراني که واقعيت شعارشان اين است که: اگر يک به يک ..ون به دشمن دهيم محال است يک تن به کشتن دهيم! آيا آذربايجان اينقدر احمق است که هستي خود را فداي آنها کند!؟! اگر اينگونه است بهتر است باسيجي ها شعار دهند که آذربايجان قانماز، انقلابدان آيريلماز! آذربايجان اويانماز، کوپکلردن آيريلماز. يا اينکه آذربايجان اوتانماز، خامنه اي دن آيريلماز يا …! همان خامنه ايي که در ديدار نويسندگان نويسندگان فصلنامه نامه پارسي گفت: «زبان فارسي تقريبا همه چيز ماست!» و اکنون هيچ اعتنايي به درخواستهاي قانوني و منطقي آذربايجان جانباز نمي کند! و فريادهايش را نمي شنود و به خواسته هايش توجهي نمي کند و همزمان با تجمع ملت آذربايجان در مقابل مجلس شوراي اسلامي نمايندگان دولتي مجلس را دور خود جمع مي کند و برايشان ستيز با خواسته هاي ملت را توصيه مي کند و با اين عمل خود وفاداريش به شوونيسم فارس را تاييد مي کند. همپيماني مجلس و دولت و فرماندهي کل قوا بر عليه ملت آذربايجان مرا ياد شعر عصر مشروطه انداخت که مي گفت:

نه شاهدان چاره وار بيز ميللته ياران، نه مجليسدن
بيزه هر کيمسه يار اولسا، اونا آللاه يار اولسون!

به راستي چرا آذربايجان جانباز است و جانبازي آذربايجان به چه معنا است؟ آذربايجان کور است که نيست! موجي و کر است که نيست! بي دست و پاست که نيست! لال است که بود ولي با نهضتي که اخيرا به راه انداخت نشان داد که لال هم نيست! به راستي: «چرا بيچاره آذربايجان عضو فلج باشد؟!؟!»

Labels:


Read more- Ardı- بقيه- آردي