Friday, April 24, 2009



مشارکت ملی- شورائی، یا رهبر گزینی
-------------------------------------------------------------------------------
دکتر علیرضا نظمی افشار -کمیسیون دیپلوماتیک آذربایجان جنوبی – کالیفرنیا
alnazmi@yahoo.com , +1(209)606-2947
-------------------------------------------------------------------------------
بیش از دهسال است که بخش قابل توجهی از نیروهای مادی و معنوی آزربایجانیهای (1) خارج از کشور، صرف مسئله ای ارتجاعی و مالیخولیائی بنام "رهبری" شده است. لهیب این آتش، حتی، دامن برخی از فعالین داخل کشور یعنی آزربایجان جنوبی را نیز گرفته بود که در اثر هشیاری سیاسی فعالین داخل، خوشبختانه مسئله ِ رهبری مورد بی توجهی کامل قرار گرفت. و از موضوعیت افتاد. اما هنوز بعد از دهسال این مسئله در خارج، موضوع مورد بحث بعضی از پالتاکها؛ سایتهای اینترنتی، رسانه های جمعی، مجالس خصوصی و غیره مییباشد.

این موضوع، نه تنها باعثِ بهدر رفتنِ در صدِ قابل توجهی، از انرژیِ فعالانِ ملی گردیده، بلکه مانع ایجادِ اتحاد، و امکانِ گزینش سیاستی همسو، از تفکرات مختلف آزربایجانیهای خارج از کشور میشود.

مطرح کنندگان مسئلهِ نیاز به رهبری در آزربایجان جنوبی را، چه در داخل و چه در خارج، میتوان به سه دسته تقسیم کرد.

1 – دسته اول بخشی از علاقمندان به مسئله ملّی در آزربایجان میباشند که در نهایتِ صمیمیّت، نگران سرنوشت ملی آزربایجان هستند.

2 – دسته دوم از فعّالان، که تعداد آنها انگشت شمار است، از طرح مسئله رهبری، منافع شخصی و فرصت طلبانه ای را دنبال میکنند. این افراد در واقع شیادان سیاسی هستند.

----------------------------------------------------------------------

(1)برای اطلاعات بیشتر از نحوه نگارش کلمه تورکی"آزربایجان" و تمییز آن از شکل آریائی "آذربایجان" به نوشته تحقیقی آقای حمید دباغی در سایت پر ارزش"تورک دئموکراتیک پیلاتفورمو" تحت عنوان "آذربایجان تورکی" و "آذربایجان فارسی" مراجعه فرمائید

3 – دسته سوم، مامورانِ جمهوری اسلامی و عوامل تفکرات شوونیستی نیروی حاکمه میباشند.

اجازه بدهید توضیحی مختصر درباره این سه گروه داده باشیم.

1 – دسته اول- قبل از تحلیل جایگاه فکری این دسته، نخست اجازه بدهید بگویم که:

"بد دفاع کردن از یک عقیده، بزرگترین ضربه را به آن عقیده میزند"

این دسته تجزیه و تحلیل خود را، نه بر اساس مطالعه و تحقیق، بلکه بر اساسِ قیاس قرار میدهند، و با مشاهده حضور رهبری در مبارزات ملیِ دیگر ملتهای ایران، یا منطقه، به این سئوال میرسند که: "چرا ما رهبر نداریم؟" باید گفت که این عزیزان درک صحیح و عمیقی از ساختار کنونی، و روندِ رشدِ فرهنگی-سیاسی، مبارزات، و ادبیات مدرنِ ملت آزربایجان جنوبی، در صد سال گذشته تا به امروز را ندارند. آنها مبارزه ملت ما را، صرفا" در یک محدوده یا چهارچوب مبارزات ملتهای محروم و عقب ماندهِ منطقه، و همسایه میسنجند، و از اینرو، دچار این اشتباهِ فاحش میشوند.

ملت آزربایجان در صد سال گذشته تجربیات زیادی کسب کرده و به خاطر اشتباهات مکرر، در مبارزات قرن گذشته، دچار شکست های جبران ناپذیری گشته است. مثلا در انقلاب مشروطه تفکراتِ مدرن، در میان ملت آزربایجان نطفه گرفت.

این تفکرات، از آنجائیکه محتوای ملی نداشت باعث شد که ملت ما تمامِ هستیِ ملی، و معنوی خود را دو دستی، به دیگران تقدیم کند. آزربایجان، در این برهه، نه تنها نتوانست از یک جامعه عقب ماندهِ قبیله ای، به صورت یک ملت مدرن در بیاید، بلکه زبان و هویت خود را نیز با یک ورطه خطرناکی روبرو کرد. خوشبختانه با قیام پیشه وری، و برای نخستین بار، تفکرات مدرن بصورت پراتیک و محتوای ملی ظهور کرد که آن نیز قربانی زد و بند های بین المللی، و جنگِ سردِ نخستین، شد.

هرچند این قیام ها، شکست خوردند، ولی تفکرات مدرن در میان ملت باقی ماند، و رشد کرد. یعنی جامعه آزربایجان، شروع به پشت سر گذاشتن مناسبات و زیست قبیله ای و ایلاتی کرد. شاید امروز، با جرات میتوان گفت که آزربایجان در عرصه تحولات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، و اقتصادی، به مرحله شهروندیِ مدرن در حرکت است.

در جامعه قبیله ای انسان عضوی از یک قبیله است و اراده و قدرت، از بالا به پایین اعمال میشود. در این گونه نظام ها، رئیس قبیله یا رهبر که در با لا نشسته است، طبعا تصمیم گیرنده مطلق است و تمام افراد قبیله خادم و تابع دستورات رئیس قبیله، یا رهبر هستند.

بر عکس، در یک جامعهِ مدرن، اِعمال قدرت از پائین به بالاست. یعنی تصمیم گیرندهِ اصلی، ملت هست، و یک انسان، نه عضو متعلقهِ یک قبیله، که شهروند آزاد، در جامعه خود است، و جامعه با " پرنسیپِ یک فرد، یک رای"، میتواند خدمتگزاران خود را انتخاب یا بر کنار بکند.

از این رو، مسئله رهبری در آزربایجان جنوبی، مقبولیت سیاسی عام پیدا نکرده است. . آزربایجان، اگر در گذشته بنا به اقتضایِ ساختارِ عقب مانده خود،"رهبر یا رهبرانی" داشته، امروز بر اساس یک "شعور جمعیِ ملت" هدایت میشود.

رهبران انقلاب مشروطیت نمی دانستند که جامعه باید یک پروسه تاریخی را طی کند تا از یک نظام قبیله ای، به یک ساختار مدرن انتقال یابد. یکشبه نمیتوان یک جامعه ایلاتیِ عقب مانده را، مدرن کرد.

هر چند انقلاب مشروطه، بظاهر یک دولت مدرن را بوجود آورد، اما از آنجائیکه جامعه، هنوز هیچگونه درک درستی از مدرنیته نداشت، و پروسهِ شکل گیری هویت ملی را، طی نکرده بود، کودتای رضاخان، دو باره ساختار قبیله ئیِ از بالا به پائین را، بصورت تجدد آمرانه و غرب گرایانه، با آمیزه ای از آپارتایت بی محتوا، با محوریتِ شوونیزم فارس، آغاز کرد.

اگر شروعِ انقلابِ مشروطه، نه ایجاد یک دولتِ به اصطلاح مدرن، بلکه تشویق و تقویتِ هویتِ ملی و مدرن، در میان تمام ملتهای داخل ایران میبود، ما، مسلما امروز در این روز و حال نبودیم. چرا که، هویتِ ملی و مدرنِ، برای یک جامعه قبیله ای، حرکتی مترقی و قدمی به جلو محسوب میشود، و مرحلهِ مابین جامعهِ ایلاتی و مدرن است. مسلما" بدون تجربه هویتِ ملی و مدرنِ، نمیتوان به مرحلهِ دولت و ملت مدرن رسید. چرا که در مرحله ناسیونالیزم است که با ایجادِ نهاد ها، و بنیاد هایِ ملی، میتوان با حفظ هویت ملی، تدارک یک جامعه مدرن را دید و بنیان آنرا آگاهانه پی ریزی کرد.

شاید امروز بکاربردن کلمه "ناسیونالزم"، برای گروهی که با تفکر و رشد اجتماعی، فرهنگی غربی آشنائی دارند، لفظی نه چندان مدرن، و بلکه، واپس گرا، تلقی شود. ولی برای ملتهای خاورمیانه که از تفکر قبیله ای حرکت میکنند، مرحله ای تکوینی و تکاملی بسوی دنیای ایده الِ "فراملی" بحساب میاید. امروزه برای ما، تنها راه مبارزه با فناتیزم و رهائی از فاندمنتالیزم مذهبی، تقویت و حمایت هویت خواهی و ناسیونالیزمِ مثبت است.

از این رو نیاز امروز ما، نه در پیِ یک رهبر قبیله گشتن، بلکه، تشویق و توانبخشیِ هویتِ ملی و مدرنِ آزربایجان جنوبی است.

2 – دسته دوم – این دسته با شعار های عوامفریبانه و تحریک آمیز، سعی در مطرح کردنِ خود و بی اعتبار نمودنِ دیگر فعالان ملی را دارند، تا خود را بعنوان تنها آلترناتیو، و در جلدِ یک رهبر، ولی با اهداف فرصت طلبانه و شخصی، به ملت آزربایجان تحمیل کنند.

ساختار فکری این افراد، صرف نظر از لفاظی های مدرن نمایانانه، محتوائی ایلاتی دارد و حرکت ملی را، نه یک پروسهِ تاریخی برای بدست آوردنِ حقوق ملی، و انسانیِ ملت آزربایجان، بلکه یک پروژهِ انتفاعی، برای بدست آوردن مقام رهبری برای خود میبینند.

این عناصرِ خطرناک که برایشان هدف، وسیله را توجیه میکند، براحتی دارند حرکت ملیِ ما را، برای منافع شخصی معامله میکنند.

ماهیت مبارزات ملت آزربایجان، در حقیقت، حرکتی هویت طلبانه، ناسیونالیستی و مدرن است که با "رهبر سازیِ قبیله ایِ جهان سومی" هیچگونه، سازگاری ندارد، و مخالفِ داعیه دارانِ رهبری و دلّالان و شرکای ضعیف النفس آنان است.

3 – و اما دسته سوم- که مسئله نیاز به رهبری را در آزربایجان مطرح میکنند، عده ای معدود و هدفدار هستند و به یقین میشود گفت که عوامل نفوذی رژیم جمهوری اسلامی میباشند که با طرح چنین موضوعی تلاش دارند مبارزه مدنی و خردمندانه آزربایجان را، از مسیر معقولِ آن خارج، و در مجرایِ انحرافی بیاندازند. آنها وظیفه دارند، که ماهیت مبارزه ملی را، از "هویت طلبی و عدالت خواهی" به "رهبر گزینی" منحرف و قاطبهِ ناظر و فعلا خاموشِ ملت آذربایجان را، از مبارزات و مبارزین ملی دلسرد و نا امید سازند. با این تاکتیک، رژیم میتواند بدون پرداختِ بهائی سنگین، فعالین صدیق را از صحنه مبارزات ملی خارج نماید. هدف، این است که در نهایت، روشنفکران، و فعالینِ ملی را، منزوی، و منفکّ از مبارزه و حرکت نموده و با خلعِ پایگاه مردمی و اجتماعی آنان، و تامین زمان کافی، به سیاست آسیمیلاسیون ادامه دهند.

اما سئوال اینست که رژیم جمهوری اسلامی با داشتن دستگاه عظیم اطلاعاتی، و امکانات نا محدود توطئه چینی، در رابطه با آزربایجان چه سیاستی را تعقیب میکند؟

رژیم ایران در سی سال گذشته، تجارب زیادی اندوخته، و در یافته است که در رابطه با فعالین ملی و یا مخالفین سیاسی خود در داخل و خارج، چه در عرصه مسائل ملی و چه در ساحه مسائل سیاسی، باید سیاست دوگانه ای را پیش بگیرد. در مورد اول، در رابطه با مخالفان و فعالین ملیِ داخل کشور، سیاستِ ایجادِ فضایِ رعب و وحشت، و تهدید و ارعاب و حبس و شکنجه و سلب حقوق اجتماعی، اقتصادی،لغو امتیاز نشریات و وسایلِ ارتباط جمعی، ایجاد فضای تردید و، نفاق و تفرقه، و حتی قتل و کشتار فعالین راپیش گرفته است.

اما، در موردِ فعالین ملی خارج از ایران، رژیم، سیاست کاملا جداگانه ای را تدبیر دیده است. و آن، انحراف نظر آنها از مسئولیت اصلی شان، و واداشتن آنان، به مسائل غیر مفید، بی ثمر، و تفرقه افکن است که در راس آنها، مسئله ارتجاعی رهبری میباشد. به جرات میتوان گفت که رژیم در دهسال گذشته، و در تعقیبِ این سیاست، بسیار موفق عمل کرده است.

رژیم جمهوری اسلامی بخوبی میداند مفید ترین کاری که آذربایجانیان خارج از کشور بالقوه میتوانند بکنند عبارتست از:

1 – رساندن صدای مردم و فعالین آزربایجان و زندانیان سیاسی به گوش مجامعِ بین الملل ومدافعان حقوق بشر.

2 – امیدوار نگهداشتن عموم ملت، و ترغیبِ فعالین، برای احقاق حقوق ملی و انسانیِ ملت آزربایجان.

رژیم بخوبی میداند که مردم تحت ستم و خفقانِ داخل، همیشه در انتظار فریاد رسی هستند، که بتواند صدای مظلومیت آنها را بشنود ومرجع امیدشان باشد. این فریادرس، کسی نمیتواند باشد جز آزربایجانیهایِ موجود در خارج، که دارای امکانات اطلاع رسانی هستند و میتوانند صدای حق طلب و مظلوم ملت آذربایجان را به گوش جهانیان و مجامع مدافع حقوق بشر برسانندو مانع پرده پوشی رژیم بر جنایات مرتکبه باشند.

÷از آنجائیکه دست رژیم جهت تعقیب و آزار و شکنجه این دسته از آزربایجانیها، به لحاظ فیزیکی بسیار محدود است، لذا، تمام نیرو، و توانِ خود را، از یک دهه پیش، به کار گرفته است، تا با طرح و صدور "پروژه رهبری"،آن دسته از آزربایجانی ها ئی را که با اهداف مالیخولیائی شخصی، و عقده های خود کم بینی و بزرگ نمائی، وارد این صحنه شده اند فعال نماید، تا مانع از اتحاد آزربایجانیهای خارج از کشور شده و آن دسته از فعالین ملی را که در تعقیب منافع و امیال شخصی خود نیستند، و تنها به سعادت، و منافع ملی و استراتژیک آزربایجان می اندیشند در درجه دوم و سوم اهمیت قرار دهد.

هدفِ این پروژه، همانگونه که نتایج آنرا بچشم میبینیم، انزوای فعالان صادق و توانا، ممانعت ازایجادِ اتحاد و هماهنگی، و انحرافِ توجهِ عموم، از مسائل حیاتی، و مورد نیاز به موضوعات حاشیه ای، غیر ضروری، و در غایت مضّر، میباشد ، تا موجبِ انحرافِ مسیرِ حرکتِ ملی آزربایجان و در نهایت، باعثِ تلاشی و انهدام آن گردد.

رژیم جمهوری اسلامی این نوع تخریب و نا امیدی را از طریق تلویزیون های فارس زبانِ لوس آنجلس، در مورد 18 تیردانشگاه تهران انجام، با طرح جنبش هخا، و نمایشِ میدانداری اشخاصی چون فرود فولادوند، شهرام همایون، علیرضا میبدی، و غیره بعنوان مدافعین و حامیانِ 18 تیر، توانست، جنبش مقدس جوانان را سرکوب بکند.

جمهوری اسلامی، قطعا چنین سیاستی را نیز در مورد آزربایجان تعقیب میکند. تنها مقابله منطقیِ ما با این توطئه، هشیاری اجتناب از این دام گسترده است و بس. رژیم میخواهد موضوعِ ساختارِ چرکینِ "رهبری" را در برابرِ مقولهِ مقدسِ "مشارکت ملی" قرار دهد.

بیائید بار دیگر شعور جمعی ملت آزربایجان را متجلی، و توطئه رژیم و عوامل آنرا عقیم، مانعانِ اصلی اتحاد و ائتلاف ملی را، با هر شعار و هر نقابی که دارند، شناسائی و در بوته نقد و تحلیل بگذاریم.

بیائید، گوهر نمایان خزف فروش را از حرکت ملی بزدائیم، و راه را برای پی ریزی مبارزاتی منطقی، مبتنی بر اخلاقیات فرهنگی، سنن ملی، و شفافیت وپاکدامنی باز کرده، وبسوی جامعه ای متکی به شعور جمعی، روش شورائی، و شایسته مدرنیته حرکت نمائیم.

عنایت خداوند انفاسِ دهده قورقود، یار و یاور ملت مظلوم آذربایجان باد.



دکتر علیرضا نظمی افشار

کمیسیون دیپلوماتیک آذربایجان جنوبی – کالیفرنیا

alnazmi@yahoo.com

+1(209)606-2947

Labels:


Read more- Ardı- بقيه- آردي

Saturday, April 11, 2009



در افشا افشا کننده
-------------------------------------------------------------------------------
داداش قاراقويونلو قیزیلباش
-------------------------------------------------------------------------------

نوشته آقای سیروس مددی چیز چندان تازه ای ندارد. گرچه وی این سخنرانی-نوشته را ظاهرا برای افشا جریان پان ترکیسم-پان تورانیسم در حرکت ملی دمکراتیک ترک معاصر آزربایجان و ایران تدوین کرده است، به نظر من عملا آنچه که وی افشا کرده ماهیت پان ایرانیسم نقابدار در میان آزربایجانیان و شدت آلودگی بخشهائی از آزربایجانیان کمونیست منسوب به جریانات و تشکیلات موسوم به سراسری - شامل خود سیروس مددی و جریانی که وی متعلق به آن است- از ناسیونالیسم افراطی فارسی و ایرانیگرائی استعماری و توسعه طلب است.

فارغ از آنکه خود وی خود را آزربایجانچی و مخالف با پان ایرانیسم می داند، در واقع تاریخنگاری وی بویژه در مورد نگرش های سیاسی رسولزاده، رابطه خیابانی و عثمانی و نقش عثمانیان در آزادسازی ترکان آزربایجان جنوبی از قتل عامهای انجام شده توسط شبه نظامیان ارمنی در دهه دوم قرن بیستم، روابط ارمنیان ایران و ترکان ایران، ماهیت تنش میان کردان و ترکان آزربایجانی در ایران، شرق ترکیه، عراق و .... همه سطحی و در اغلب موارد بی پایه و خیالبافانه است، تحلیل وی از نامهای آذری و آذربایجانجا نیز بسیار غیر جدی و احتراز وی از کاربرد نام ملت و زبان ترک و به جای کاربرد این نامهای جعلی از سوی وی، آشکارا نشاندهنده مسمومیت مزمن ذهنیت به کاربرنده آنها از استعمار و راسیسم روسی و فارسی است.

در مجموع می توانم بگویم که هر چند جریان پان ترکیسم-پان تورانیسم جریانی منحرف و مضر اما در داخل حرکت ملی دمکراتیک ملت ترک در ایران و آزربایجان است، جریانی که سیروس مددی ممثل آن است، مطلقا در داخل حرکت ملی دمکراتیک ترک و آزربایجانی معاصر جائی ندارد. من این جریان را خائن نمی نامم (هر چند بسیاری بر این عقیده اند) اما این جریان اساسا جریانی زائیده استعمار فارسی و روسی است و در ضدیت و دشمنی آشکار با هویت و منافع ملی ملت ترک و سرزمین آزربایجان است.

۵٨۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ دی ۱٣٨۷

Labels:


Read more- Ardı- بقيه- آردي